مدرسه علمیه حضرت آمنه قم

|ورود
نمونه ‏هايى از اخلاق پيامبر (ص)
ارسال شده در 22 آذر 1395 توسط مدرسه حضرت آمنه قم در مناسبتی

در سيره عملى پيامبر (ص) صدها نمونه از اخلاق نيك و زيبا وجوددارد كه هر كدام نشانگر قطره‏اى از اقيانوس عظيم حسن خلق آن‏حضرت است، همان گونه كه خداوند با تعبير «و انك لعلى خلق‏عظيم; و همانا تو اخلاق عظيم و برجسته‏اى دارى‏» به اين مطلب‏اشاره فرموده است.
نظر شما را به چند نمونه از آن‏ها جلب‏مى‏كنيم: 1- عدى بن حاتم مى‏گويد: «هنگامى كه خواهرم سفانه به اسارت‏سپاه اسلام درآمد و من به سوى شام گريختم، پس از مدتى خواهرم‏با كمال وقار و متانت ‏به شام آمد و مرا در مورد اين كه‏گريخته‏ام و او را تنها گذاشتم سرزنش كرد، عذرخواهى كردم، پس‏از چند روزى از او كه بانويى خردمند و هوشيار بود، پرسيدم:«اين مرد (پيامبر اسلام) را چگونه ديدى؟» گفت: «سوگند به‏خدا او را رادمردى شكوهمند يافتم، سزاوار است كه به اوبپيوندى كه در اين صورت به جهانى از عزت و عظمت پيوسته‏اى‏».

با خود گفتم به راستى كه نظريه صحيح همين است، به عنوان پذيرش‏اسلام، به مدينه سفر كردم، پيامبر (ص) در مسجد بود، در آن جا به‏محضرش رسيدم، سلام كردم، جواب سلامم را داد و پرسيد:كيستى؟ عرض كردم عدى بن حاتم هستم، آن حضرت برخاست و مرا به‏سوى خانه‏اش برد، در مسير راه با اين كه مرا به خانه مى‏برد،بانويى سالخورده و مستضعف با او ديدار كرد، اظهار نياز نمود،پيامبر (ص) به مدتى طولانى در آنجا توقف كرد و آن بانو را درمورد تامين نيازهايش راهنمايى فرمود. با خود گفتم:«سوگند به خدا اين شخص پادشاه نيست.»

سپس از آن جا گذشتيم وبه خانه رسول خدا (ص) وارد شدم، پيامبر (ص) از من استقبال وپذيرايى گرمى نمود، زيراندازى كه از ليف خرما بود، نزدم آوردو به من فرمود: بر روى آن بنشين. گفتم: بلكه شما بر آن‏بنشينيد. فرمود: نه، شما بر آن بنشين، خود آن حضرت بر روى‏زمين نشست، با خود گفتم: اين نيز نشانه ديگر كه آن حضرت،پادشاه نيست. سپس مطلبى از دينم را كه راز پوشيده بود بيان‏فرمود، دريافتم كه او بر رازها آگاهى دارد، و فهميدم كه‏پيامبر مرسل مى‏باشد، بيانات و پيشگوييها و مهربانى‏هايش مراشيفته‏اش كرده و همانجا مسلمان شدم.»

2- در جنگ خيبر كه با حضور شخص پيامبر (ص) در سال هفتم هجرت‏رخ داد، پس از پيروزى سپاه اسلام بر سپاه كفر، جمعى از يهوديان‏به اسارت سپاه اسلام درآمدند، يكى از اسيران، صفيه دختر حى بن‏اخطب (دانشمند سرشناس يهود) بود.بلال حبشى، صفيه را به همراه زنى ديگر به اسارت گرفت و آن‏ها رابه حضور پيامبر (ص) آورد، ولى هنگام آوردن آن‏ها اصول اخلاقى رارعايت نكرد، و آن‏ها را از كنار جنازه‏هاى كشته‏شدگان يهود حركت‏داد، صفيه وقتى كه پيكرهاى پاره پاره يهوديان را ديد بسيارناراحت‏شد و صورتش را خراشيد، و خاك بر سر خود ريخت، و سخت‏گريه كرد.

هنگامى كه بلال آنها را نزد پيامبر (ص) آورد،پيامبر (ص) از صفيه پرسيد: «چرا صورتت را خراشيده‏اى و اين‏گونه خاك‏آلود و افسرده هستى؟! » صفيه ماجراى عبورش از كنارجنازه‏ها را بيان كرد، رسول اكرم (ص) از رفتار غير انسانى و خلاف‏اخلاق اسلامى بلال حبشى ناراحت‏ شده و بلال را سرزنش كرده و فرمود: «ا نزعت منك الرحمة يا بلال حيث تمر بامراتين على قتلى‏رجالهما; اى بلال! آيا مهر و محبت و عاطفه از وجود تو رخت‏بربسته كه آن‏ها را از كنار كشته‏شدگانشان عبور مى‏دهى؟! چرابى‏رحمى كردى؟»

جالب اين كه پيامبر اكرم (ص) براى جبران رنج‏ها و ناراحتى‏هاى‏صفيه، با او ازدواج كرد، سپس او را آزاد، و بار ديگر باپيش ‏نهاد صفيه با او ازدواج نمود و به اين ترتيب، ناراحتى‏هاى اورا به طور كلى از قلبش زدود.

3- در ماجراى جنگ حنين كه در سال هشتم هجرت رخ داد، شيماءدختر حليمه كه خواهر رضاعى پيامبر (ص) بود، با جمعى از دودمانش‏به اسارت سپاه اسلام درآمدند، پيامبر (ص) هنگامى كه شيماء را درميان اسيران ديد، به ياد محبت‏هاى او و مادرش در دوران‏شيرخوارگى، احترام و محبت‏شايانى به شيماء كرد. پيش روى اوبرخاست و عباى خود را بر زمين گستراند، و شيماء را روى آن‏نشانيد، و با مهربانى مخصوصى از او احوال‏پرسى كرد، و به اوامر فرمود: «تو همان هستى كه در روزگار شيرخوارگى به من محبت‏كردى…» (با اين كه از آن زمان حدود شصت‏سال گذشته بود).

شيماء از پيامبر (ص) تقاضا كرد، تا اسيران طايفه‏اش را آزادسازد، يامبر (ص) به او فرمود:«من سهميه خودمرا بخشيدم،و در مورد سهميه ساير مسلمانان،به تو پيشنهاد مى‏كنم كه بعد از نماز ظهر برخيز و در حضورمسلمانان، بخشش مرا وسيله خود قرار بده تا آنها نيز سهميه خودرا ببخشند.

شيماء همين كار را انجام داد، مسلمانان گفتند: «ما نيز به‏پيروى از پيامبر (ص) سهميه خود را بخشيديم.»

سيره‏نويس معروف‏ابن هشام مى‏نويسد: «پيامبر (ص) به شيماء فرمود: اگر بخواهى باكمال محبت و احترام، در نزد ما بمان و زندگى كن، و اگر دوست‏دارى تو را از نعمت‏ها بهره‏مند مى‏سازم و به سلامتى به سوى قوم‏خود بازگرد؟» شيماء گفت: مى‏خواهم به سوى قوم خود بازگردم.پيامبر (ص) يك غلام و يك كنيز به او بخشيد و اين دو با هم‏ازدواج كردند، و به عنوان خدمتكار خانه شيماء به زندگى خودادامه دادند.

4- مهربانى و اخلاق نيكوى پيامبر (ص) در حدى بود كه امام صادق (ع)فرمود:روزى رسول خدا (ص) نماز ظهر را با جماعت‏خواند، مردم بسيارى به‏او اقتدا كردند، ولى آن‏ها ناگاه ديدند آن حضرت بر خلاف معمول‏دو ركعت آخر نماز را با شتاب تمام كرد (مردم از خودمى‏پرسيدند، به راستى چه حادثه مهمى رخ داده كه پيامبر (ص)نمازش را با شتاب تمام كرد؟!) پس از نماز از پيامبر (ص)پرسيدند: «مگر چه شده؟ كه شما اين گونه نماز را (با حذف‏مستحبات) به پايان بردى؟» پيامبر (ص) در پاسخ فرمود:«اما سمعتم صراخ الصبى; آيا شما صداى گريه كودك رانشنيديد؟» معلوم شد كه كودكى در چند قدمى محل نمازگزاران‏گريه مى‏كرده، و كسى نبود كه او را آرام كند، صداى گريه او دل‏مهربان پيامبر (ص) را به درد آورد، از اين رو نماز را با شتاب‏تمام كرد، تا كودك را از آن وضع بيرون آورده، و نوازش نمايد.

5- عبد الله بن سلام از يهوديان عصر پيامبر (ص) بود، عواملى ازجمله جاذبه‏هاى اخلاق پيامبر (ص) موجب شد كه اسلام را پذيرفت ورسما در صف مسلمانان قرار گرفت، او دوستى از يهوديان به نام‏«زيد بن شعبه‏» داشت، عبدالله پس از پذيرش اسلام همواره زيدرا به اسلام دعوت مى‏كرد، و عظمت محتواى اسلام را براى او شرح‏مى‏داد بلكه به اسلام گرويده شود، ولى زيد هم چنان بر يهودى‏بودن خود پافشارى مى‏كرد و مسلمان نمى‏شد.

عبدالله مى‏گويد: روزى‏به مسجدالنبى رفتم ناگاه ديدم، زيد در صف نماز مسلمانان نشسته‏و مسلمان شده است، بسيار خرسند شدم، نزدش رفتم و پرسيدم «علت‏مسلمان شدنت چه بوده است؟» زيد گفت: تنها در خانه‏ام نشسته‏بودم و كتاب آسمانى تورات را مى‏خواندم، وقتى كه به آياتى كه‏در مورد اوصاف محمد (ص) بود رسيدم، با ژرف‏انديشى آن را خواندم‏و ويژگى هاى محمد (ص) را كه در تورات آمده بود به خاطر سپردم،با خود گفتم بهتر آن است كه نزد محمد (ص) روم و او رابيازمايم، و بنگرم كه آيا او داراى آن ويژگى‏ها كه يكى از آنها«حلم و خويشتن‏دارى‏» بود هست‏يا نه؟ چند روز به محضرش رفتم،و همه حركات و رفتار و گفتارش را تحت نظارت دقيق خود قراردادم، همه آن ويژگى‏ها را در وجود او يافتم، با خود گفتم تنهايك ويژگى مانده است، بايد در اين مورد نيز به كند و كاو خودادامه دهم، آن ويژگى حلم و خويشتن‏دارى او بود، چرا كه درتورات خوانده بودم: «حلم محمد (ص) بر خشم او غالب است، جاهلان‏هرچه به او جفا كنند، از او جز حلم و خويشتن‏دارى نبينند.»

روزى براى يافتن اين نشانه از وجود آن حضرت، روانه مسجد شدم،ديدم عرب باديه‏نشينى سوار بر شتر به آنجا آمد، وقتى كه‏محمد (ص) را ديد، پياده شد و گفت: «من از ميان فلان قبيله به‏اينجا آمده‏ام، خشكسالى و قحطى باعث‏شده كه همه گرفتار فقر ونادارى شده‏ايم، مردم آن قبيله مسلمان هستند، و آهى در بساطندارند، وضع ناهنجار خود را به شما عرضه مى‏كنند، و اميد آن رادارند كه به آنها احسان كنى.»

محمد (ص) به حضرت على (ع)فرمود:آيا از فلان وجوه چيزى نزد تومانده است؟ حضرت على (ع) گفت: نه،پيامبر (ص) حيران و غمگين شد، همان دم من به محضرش رفتم عرض‏كردم اى رسول خدا! اگر بخواهى با تو خريد و فروش سلف كنم،اكنون فلان مبلغ به تو مى‏دهم تا هنگام فصل محصول، فلان مقدارخرما به من بدهى، آن حضرت پيشنهاد مرا پذيرفت، و معامله راانجام داد، پول را از من گرفت و به آن عرب باديه‏نشين داد.

من‏هم چنان در انتظار بودم تا اين كه هفت روز به فصل چيدن خرمامانده بود، در اين ايام روزى به صحرا رفتم، در آنجا محمد (ص)را ديدم كه در مراسم تشييع جنازه شخصى حركت مى‏كرد، سپس درسايه درختى نشست و هر كدام از يارانش در گوشه‏اى نشستند، من‏گستاخانه نزد آن حضرت رفتم، و گريبانش را گرفتم و گفتم:«اى پسر ابو طالب! من شما را خوب مى‏شناسم كه مال مردم رامى‏گيريد و در بازگرداندن آن كوتاهى و سستى مى‏كنيد، آيا مى‏دانى‏كه چند روزى به آخر مدت مهلت ‏بيشتر نمانده است؟»

من با كمال‏بى‏پروايى اين گونه جاهلانه با آن حضرت رفتار كردم (با اين كه‏چند روزى به آخر مدت مهلت‏باقىمانده بود) ناگاه از پشت‏سر آن‏حضرت، صداى خشنى شنيدم، عمر بن خطاب را ديدم كه شمشيرش را ازنيام بركشيده ، به من رو كرد و گفت: «اى سگ! دور باش.» عمرخواست ‏باشمشير به من حمله كند، محمد (ص) از او جلوگيرى كرد وفرمود:«نيازى به اين گونه پرخاش‏گرى نيست، بايد او (زيد) را به حلم‏و حوصله سفارش كرد، آن گاه به عمر فرمود:«برو از فلان خرمافلان مقدار به زيد بده.»

عمر مرا همراه خود برد و حق مرا داد،به علاوه بيست پيمانه ديگر اضافه بر حقم به من خرما داد. گفتم: اين زيادى چيست؟ گفت:چه كنم حلم محمد (ص) موجب آن شده است، چون تو از نهيب وفرياد خشن من آزرده شدى،محمد (ص) به من دستور داد اين زيادى‏را به تو دهم، تا از تو دلجويى شود، و خوشنودى تو به دست آيد.

هنگامى كه آن اخلاق نيك و حلم عظيم محمد (ص) را ديدم مجذوب اسلام‏و اخلاق زيباى محمد (ص) شدم، و گواهى به يكتايى خدا، و رسالت ‏محمد (ص) دادم و در صف مسلمانان درآمدم.

اين‏ها چند نمونه از سلوك اخلاقى پيامبر اسلام (ص) بود، كه هركدام چون آيينه اى شفاف ما را به تماشاى جمال زيباى اخلاق نيك‏آن حضرت دعوت مى‏كند، و يكى از راز و رمزهاى مهم پيشرفت اسلام‏در صدر اسلام را كه بسيار چشمگير بود، به ما نشان مى‏دهد. در فرازى از گفتار حضرت على (ع) در شان اخلاق پيامبر (ص) چنين‏آمده:«رفتار پيامبر (ص) با همنشينانش چنين بود كه دائما خوش‏رو،خندان، نرم و ملايم بود، هرگز خشن، سنگدل، پرخاشگر، بدزبان،عيبجو و مديحه‏گر نبود، هيچ كس از او مايوس نمى‏شد، و هر كس به‏در خانه او مى‏آمد، نوميد باز نمى‏گشت، سه چيز را از خود دوركرده بود; مجادله در سخن، پرگويى، و دخالت در كارى كه به اومربوط نبود، او كسى را مذمت نمى‏كرد، و از لغزش‏هاى پنهانى مردم‏جستجو نمى‏نمود، جز در مواردى كه ثواب الهى دارد سخن نمى‏گفت،در موقع سخن گفتن به قدرى گفتارش نفوذ داشت كه همه سكوت نموده‏و سراپا گوش مى‏شدند… .»

فرا رسيدن ماتم جانسوز رحلت كامل‏ترين انسان، حضرت ختمى مرتبت‏و شهادت سبط اكبرش حضرت امام حسن مجتبى عليه السلام را در اين‏روز و هم چنين شهادت امام على بن موسى الرضا عليه السلام را درآخر اين ماه به فرزند دلبندش حضرت ولى الله الاعظم ارواحنافداه، مقام معظم رهبرى و به جهان بشريت، و مسلمانان دنيا وشيعيان و به ويژه امت پاسدار اسلام و پيروان اهل بيت عصمت وطهارت تسليت عرض مى‏كنيم به اين اميد كه ان شاء الله پيروى ازثقلين را سرلوحه اعمال خود قرار دهيم تا پيامبر و خداى پيامبراز ما خشنود و به شفاعت آن ذوات پاك در روز «وا نفسا» نايل‏آييم.

نظر دهید »
نقش اخلاق در سيره عملى پيامبر اسلام (ص)
ارسال شده در 22 آذر 1395 توسط مدرسه حضرت آمنه قم در مناسبتی

محمد محمدى اشتهاردى

يكى از شاخصه هاى پر اهميت در پيشرفت اسلام اخلاق نيك و كلام‏دلاويز و پرجاذبه پيامبر اكرم (ص) با انسان‏ها بود، اين خلق نيكوتا بدان حدى بود كه معروف شد سه چيز در پيشرفت اسلام نقش به‏سزايى داشت:
1- اخلاق پيامبر (ص)

2- شمشير و مجاهدات حضرت على (ع)

3- انفاق ثروت حضرت خديجه (س)

در قرآن مجيد، به نقش اخلاق پيامبر (ص) درپيشرفت اسلام و جذب ‏دل‏ها تصريح شده است، آن جا كه مى‏خوانيم: «فبما رحمة من الله‏لنت لهم و لو كنت فظا غليظ القلب لانفضوا من حولك فاعف عنهم‏و استغفر لهم و شاورهم فى الامر; اى رسول ما! به خاطر لطف ورحمتى كه از جانب خدا، شامل حال تو شده، با مردم مهربان‏گشته‏اى، و اگر خشن و سنگدل بودى، مردم از دور تو پراكنده‏مى‏شدند، پس آن‏ها را ببخش، و براى آن‏ها طلب آمرزش كن، و دركارها با آن‏ها مشورت فرما.»

ازاين آيه استفاده مى‏شود كه : 1- نرمش و اخلاق نيك، يك هديه الهى است، كسانى كه نرمش ندارند،از اين موهبت الهى محرومند; 2- افراد سنگ‏دل و سخت‏گير نمى‏توانند مردم‏دارى كنند، و به جذب‏نيروهاى انسانى بپردازند; 3- رهبرى و مديريت صحيح با جذب و عطوفت همراه است; 4- بايد دست‏شكست‏خوردگان در جنگ و گنهكاران شرمنده را گرفت وجذب كرد (با توجه به اين كه شان نزول آيه مذكور در موردندامت فراريان مسلمان در جنگ احد نازل شده است); 5- مشورت با مردم از خصلت‏هاى نيك و پيوند دهنده است كه موجب‏انسجام مى‏گردد.

پيامبر اسلام (ص) علاوه بر اين كه ارزش‏هاى اخلاقى را بسيار ارج‏مى‏نهاد، خود در سيره عملى‏اش مجسمه فضايل اخلاقى و ارزش‏هاى والاى‏انسانى بود، او در همه ابعاد زندگى با چهره‏اى شادان و كلامى‏دلاويز با حوادث برخورد مى‏كرد.
به عنوان مثال، درتاريخ آمده‏است:در سال نهم هجرت هنگامى كه قبيله سركش طى بر اثر حمله‏قهرمانانه سپاه اسلام شكست ‏خوردند، عدى بن حاتم كه از سرشناسان‏اين قبيله بود به شام گريخت، ولى خواهر او كه «سفانه‏» نام‏داشت‏ به اسارت سپاه اسلام درآمد.

سفانه را همراه ساير اسيران به مدينه آوردند و آنان را درنزديك مسجد در خانه‏اى جاى دادند، روزى رسول خدا (ص) از آن‏اسيران ديدن كرد، سفانه از موقعيت استفاده كرده و گفت: «يا محمد هلك الوالد و غاب الوافد فان رايت ان تخلى عنى، و لا تشمت ‏بى احياء العرب، فان ابى كان يفك العانى، و يحفظ الجار، و يطعم‏الطعام، و يفشى السلام، و يعين على نوائب الدهر;

اى محمد!پدرم (حاتم) از دنيا رفت، و نگهبان و سرپرستم (عدى) ناپديد شدو فرار كرد، اگر صلاح بدانى مرا آزاد كن، و شماتت و بدگويى‏قبيله‏هاى عرب‏ها را از من دور ساز، همانا پدرم (حاتم) بردگان‏را آزاد مى‏ساخت، از همسايگان نگهبانى مى‏نمود، و به مردم غذامى‏رسانيد، و آشكارا سلام مى‏كرد، و در حوادث تلخ روزگار، مردم‏را يارى مى‏نمود.»

پيامبر اكرم (ص) كه به ارزش‏هاى اخلاقى، احترام شايان مى‏نمود، به‏سفانه فرمود: «يا جارية هذه صفة المؤمنين حقا، لو كان ابوك مسلما لترحمناعليه; اى دختر! اين ويژگى‏هايى كه برشمردى، از صفات مؤمنان‏راستين است، اگر پدرت مسلمان بود، ما او را مورد لطف و رحمت‏قرار مى‏داديم.» آنگاه پيامبر (ص) به مسؤولين امر فرمود:«خلوا عنها فان اباها كان يحب مكارم الاخلاق; اين دختر را به‏پاس احترامى كه پدرش به ارزش‏هاى اخلاقى مى‏نمود، آزاد سازيد.».

آن گاه پيامبر (ص) لباس نو به او پوشانيد، و هزينه سفر به شام‏را در اختيار او گذاشت، و او را همراه افراد مورد اطمينان به‏شام نزد برادرش رهسپار كرد. محمد محمدى اشتهاردى

يكى از شاخصه هاى پر اهميت در پيشرفت اسلام اخلاق نيك و كلام‏دلاويز و پرجاذبه پيامبر اكرم (ص) با انسان‏ها بود، اين خلق نيكوتا بدان حدى بود كه معروف شد سه چيز در پيشرفت اسلام نقش به‏سزايى داشت:
1- اخلاق پيامبر (ص)

2- شمشير و مجاهدات حضرت على (ع)

3- انفاق ثروت حضرت خديجه (س)

در قرآن مجيد، به نقش اخلاق پيامبر (ص) درپيشرفت اسلام و جذب ‏دل‏ها تصريح شده است، آن جا كه مى‏خوانيم: «فبما رحمة من الله‏لنت لهم و لو كنت فظا غليظ القلب لانفضوا من حولك فاعف عنهم‏و استغفر لهم و شاورهم فى الامر; اى رسول ما! به خاطر لطف ورحمتى كه از جانب خدا، شامل حال تو شده، با مردم مهربان‏گشته‏اى، و اگر خشن و سنگدل بودى، مردم از دور تو پراكنده‏مى‏شدند، پس آن‏ها را ببخش، و براى آن‏ها طلب آمرزش كن، و دركارها با آن‏ها مشورت فرما.»

ازاين آيه استفاده مى‏شود كه : 1- نرمش و اخلاق نيك، يك هديه الهى است، كسانى كه نرمش ندارند،از اين موهبت الهى محرومند; 2- افراد سنگ‏دل و سخت‏گير نمى‏توانند مردم‏دارى كنند، و به جذب‏نيروهاى انسانى بپردازند; 3- رهبرى و مديريت صحيح با جذب و عطوفت همراه است; 4- بايد دست‏شكست‏خوردگان در جنگ و گنهكاران شرمنده را گرفت وجذب كرد (با توجه به اين كه شان نزول آيه مذكور در موردندامت فراريان مسلمان در جنگ احد نازل شده است); 5- مشورت با مردم از خصلت‏هاى نيك و پيوند دهنده است كه موجب‏انسجام مى‏گردد.

پيامبر اسلام (ص) علاوه بر اين كه ارزش‏هاى اخلاقى را بسيار ارج‏مى‏نهاد، خود در سيره عملى‏اش مجسمه فضايل اخلاقى و ارزش‏هاى والاى‏انسانى بود، او در همه ابعاد زندگى با چهره‏اى شادان و كلامى‏دلاويز با حوادث برخورد مى‏كرد.
به عنوان مثال، درتاريخ آمده‏است:در سال نهم هجرت هنگامى كه قبيله سركش طى بر اثر حمله‏قهرمانانه سپاه اسلام شكست ‏خوردند، عدى بن حاتم كه از سرشناسان‏اين قبيله بود به شام گريخت، ولى خواهر او كه «سفانه‏» نام‏داشت‏ به اسارت سپاه اسلام درآمد.

سفانه را همراه ساير اسيران به مدينه آوردند و آنان را درنزديك مسجد در خانه‏اى جاى دادند، روزى رسول خدا (ص) از آن‏اسيران ديدن كرد، سفانه از موقعيت استفاده كرده و گفت: «يا محمد هلك الوالد و غاب الوافد فان رايت ان تخلى عنى، و لا تشمت ‏بى احياء العرب، فان ابى كان يفك العانى، و يحفظ الجار، و يطعم‏الطعام، و يفشى السلام، و يعين على نوائب الدهر;

اى محمد!پدرم (حاتم) از دنيا رفت، و نگهبان و سرپرستم (عدى) ناپديد شدو فرار كرد، اگر صلاح بدانى مرا آزاد كن، و شماتت و بدگويى‏قبيله‏هاى عرب‏ها را از من دور ساز، همانا پدرم (حاتم) بردگان‏را آزاد مى‏ساخت، از همسايگان نگهبانى مى‏نمود، و به مردم غذامى‏رسانيد، و آشكارا سلام مى‏كرد، و در حوادث تلخ روزگار، مردم‏را يارى مى‏نمود.»

پيامبر اكرم (ص) كه به ارزش‏هاى اخلاقى، احترام شايان مى‏نمود، به‏سفانه فرمود: «يا جارية هذه صفة المؤمنين حقا، لو كان ابوك مسلما لترحمناعليه; اى دختر! اين ويژگى‏هايى كه برشمردى، از صفات مؤمنان‏راستين است، اگر پدرت مسلمان بود، ما او را مورد لطف و رحمت‏قرار مى‏داديم.» آنگاه پيامبر (ص) به مسؤولين امر فرمود:«خلوا عنها فان اباها كان يحب مكارم الاخلاق; اين دختر را به‏پاس احترامى كه پدرش به ارزش‏هاى اخلاقى مى‏نمود، آزاد سازيد.».

آن گاه پيامبر (ص) لباس نو به او پوشانيد، و هزينه سفر به شام‏را در اختيار او گذاشت، و او را همراه افراد مورد اطمينان به‏شام نزد برادرش رهسپار كرد.

نظر دهید »
زندگینامه پیامبر (ص)
ارسال شده در 22 آذر 1395 توسط مدرسه حضرت آمنه قم در مناسبتی

از هجرت تا رحلت پیامبر اکرم (ص)

خروج پيامبر (ص) از مكه كه از آن به هجرت تعبير شده ، نقطة عطفي در تاريخ زندگي آن حضرت و نيز تاريخ اسلام است ؛ زيرا از آن پس پيامبر (ص) ، تنها مشركان را به دوري از بت پرستي و ايمان به خداي يگانه فرا نمي‌خواند ، بلكه ديگر در رأس حكومتي قرار گرفته بود كه مي‌بايست بر مبناي شريعتي آسماني جامعه‌اي نوين بنا نهد ؛ اما اينكه برخي از نويسندگان برآنند كه پيامبر (ص) در مدينه رسالت و دعوت و تبليغ را رها كرد ، درست نيست و پيامبر (ص) هرگز اين نقش را از دست ننهاد . گسيل داشتن كساني براي تبليغ اسلام به ميان قبايل و ارسال دعوتها به فرمانروايان كشورها مؤيد اين معني است. هجرت پيامبر (ص) از مكه به مدينه ، نزد مسلمانان با اهميت بسيار تلقي شد ، تا بدانجا كه مبدا تاريخ ايشان قرار گرفت و اين خود نشان دهندة برداشتي است كه اعراب از هجرت پيامبر (ص) به عنوان يك مرحلة نوين داشتند . سرانجام پيامبر‌(ص) در ماه ربيع الاول سال 14 بعثت به يثرب رسيد ؛ شهري كه از آن پس به نام آن حضرت ، مدينه الرسول يا به اختصار مدينه نام گرفت . آن حضرت نخست در جايي بيرون شهر ، به نام قبا درنگ فرمود و يثربيان به استقبال او شتافتند . پس از چند روزي ، به شهر در آمد و در قطعه زميني خشك ، مسجدي به دست خود و اصحاب و يارانش بنا كرد كه بنياد مسجد النبي كنوني در مدينة منوره است.

روز به روز بر شمار مهاجران افزوده مي‌شود و انصار ـ كه اينك به ساكنان پيشين يثرب اطلاق مي‌شد ـ آنان را در منزل خويش جاي مي دادند . پيامبر (ص) ، نخست ميان انصار و مهاجران پيمان برادري برقرار كرد و خود علي بن ابي طالب (ع) را به برادري برگرفت. عده اي اندك نيز بودند كه اگرچه به ظاهر ادعاي اسلام مي‌كردند ، ولي به دل ايمان نياورده بودند ، و اينان را « منافقين » مي ناميدند . مدتي پس از ورود به مدينه ، پيامبر (ص) با اهالي شهر ، حتي يهوديان پيماني بست تا حقوق اجتماعي يكديگر را رعايت كنند. چندي بعد قبلة مسلمانان از بيت المقدس به سوي كعبه تغيير يافت و هويت مستقل براي اسلام تثبيت شد . در سال نخستين هجرت ، مسلمانان با مشركان مكه برخوردي جدي پيدا نكردند و برخوردها از سال دوم آغاز شد‌. در واقع بيشتر اوقات پيامبر (ص) در دوران پس از هجرت به حفاظت از جامعة كوچك مسلمانان مدينه و گسترش حوزة نفوذ اسلام گذشت . پيامبر (ص) و مسلمانان نخست مي‌بايست مشركان را به اسلام مي خواندند ، يا خطر هجوم و حملة دائمي ايشان را دفع مي كردند . متدينان به اديان ديگر ، به ويژه يهود ، گويا نخست روابطي دوستانه با پيامبر‌(ص) و مسلمانان داشتند ، يا دست كم چنين وانمود مي‌كردند ، ولي اندكي بعد از در دشمني و ستيز در آمدند و گاه حتي با دشمنان پيامبر (ص) دست ياري دادند . به هر حال ، در تحليل رفتار پيامبر (ص) و مسلمانان با آنان ، بايد مواضع ايشان را در قبال مشكلات و خطراتي كه جامعة مسلمانان را تهديد مي‌كرد ، در نظر آورد و تقابلي كه احياناً در اين ميان ديده مي‌شود ، به هيچ روي نبايد به نزاعهاي مذهبي و جز آن تعبير شود ؛ چه ، آيات فراواني در قرآن كريم و هم بسياري رفتارهاي پيامبر (ص) ، حاكي از احترام نسبت به متدينان واقعي به اديان آسماني ، و نشان دهندة يكي بودن اساس آنهاست .

در سال 2 ق ، مهم‌ترين برخورد نظامي مسلمانان و مشركان مكه پيش آمد : در نبردي كه به بدر مشهور شد ، با آنكه عدة مسلمانان كمتر از مكيان بود ، توانستند پيروزي را از آن خود كنند و از مشركان بسياري كشته و اسير شدند و ديگران نيز گريختند. پيروزي در بدر ، به مسلمانان روحيه بخشيد ، اما در مكه همگي داغدار و خشمگين از شكست ، و در انديشة انتقام بودند . از آن سوي نخستين درگيري مسلمانان با يهوديان بني‌قينقاع كه در بيرون مدينه سكني داشتند ، اندكي پس از بدر پديد آمد و يهوديان ناچار عقب نشستند و آن ناحيه را به مسلمانان دادند.

در سال 3 ق ، قريشيان از قبايل متحد خود بر ضد مسلمانان ياري خواستند و با لشكري مجهز به فرماندهي ابوسفيان ، به سوي مدينه به راه افتادند. پيامبر (ص) نخست قصد داشت در مدينه بماند ، ولي سرانجام بر آن شد تا براي مقابله با لشكر مكه از شهر بيرون رود . در جايي نزديك كوه احد ، دو لشكر با يكديگر رو به رو شدند و با اينكه نخست پيروزي با مسلمانان بود ، ولي با ترفندي كه خالد بن وليد به كاربرد و با استفاده از غفلت گروهي از مسلمانان ، مشركان از پشت هجوم بردند و به كشتار آنان پرداختند . در اين جنگ حمزه عموي پيامبر ( ص) به شهادت رسيد ، پيامبر (ص) خود زخم برداشت و شايعة كشته شدن او نيز موجب تضعيف روحية مسلمانان شد . مسلمانان غمگين به مدينه بازگشتند و آيات قرآن كه در اين واقعه نازل شد ، در بر دارندة تسليت بر مسلمانان است.

در سال 4 ق چند درگيري پراكنده با قبايل اطراف مدينه پيش آمد كه ديانت جديد را به سود خود نمي‌ديدند و ممكن بود با يكديگر متحد شده ، به مدينه هجوم آوردند . دو حادثة رجيع و بئر معونه كه طي آن مبلغان مسلمان توسط جنگجويان قبايل متحد كشته شدند ، نشان از همين اتحاد ، و نيز تلاش پيامبر (ص) براي گسترش اسلام در مدينه دارد. در اين سال يكي از مهم‌ترين درگيريهاي پيامبر (ص) با قومي از يهود مدينه به نام بني نضير پيش آمد كه پيامبر (ص) با ايشان به مذاكره پرداخت و يهوديان قصد جان او را كردند ، اما سرانجام ناچار شدند از آن منطقه كوچ كنند.

در سال بعد پيامبر (ص) و مسلمانان به حدود مرزهاي شام در جايي به نام دومه الجندل رفتند ؛ وقتي سپاه اسلام به آنجا رسيد ، دشمن گريخته بود و پيامبر (ص) و مسلمانان به مدينه بازگشتند. سال 5 ق به پايان نرسيده بود كه خطر بسيار بزرگي پيامبر (ص) و مسلمانان را تهديد كرد . قريشيان مكه و يهوديان رانده شدة بني‌نضير و ديگر هم پيمانان ايشان بر ضد پيامبر ( ص) متحد شدند و با لشكري گران كه شمار سپاهيان آن را تا 10 هزار گفته‌اند ، به سوي مدينه به راه افتادند . چون خبر به پيامبر (ص) رسيد ، بنا بر روايت مشهوري ، به پيشنهاد سلمان فارسي به حفر خندق در اطراف مدينه امر فرمود . بدين ترتيب ، چون لشكر كفار به مدينه رسيد ، با اين تدبير جديد جنگي رو به رو شد و در طول روزهايي كه دو لشكر در برابر هم صف آراسته بودند ، تنها درگيريهايي پراكنده رخ داد . سرانجام ، پس از 15 روز ، لشكر كفار بي‌نتيجه بازگشت و مسلمانان به زندگي عادي خود برگشتند.

در سال 6 ق ، مسلمانان توانستند قوم بني مصطلق را كه بر ضد پيامبر (ص) در صدد تجمع بودند ، شكست دهند و در همان سال دسته هاي گوناگون از سپاهيان مسلمان به سوي قبايل اطراف گسيل شدند . بر اثر اهتمام و كوشش پي‌گير پيامبر (ص) اينك بسياري مشكلات از سر راه مسلمانان برداشته شده بود ، زيرا در شمال شبه جزيره ، بسياري طوايف در برابر پيامبر (ص) سر اطاعت فرود آورده ، يا مسلمان شده بودند و تنها جايي كه هنوز خاطر پيامبر (ص) را مشغول مي داشت ، مكه بود . در اين سال پيامبر‌( ص) و مسلمانان قصد كردند كه براي اجراي مراسم حج به مكه روند و به همين منظور به سوي مكه به راه افتادند . قريشيان بر منع ورود پيامبر (ص) همداستان شدند و كس نزد آن حضرت روانه كردند و او را از قريشيان بيم دادند ، ولي پيامبر (ص) تاكيد كرد كه قصد جنگ ندارد و حرمت خانة خدا را واجب مي‌داند و حتي فرمود كه حاضر است براي مدتي با قريشيان در صلح شود . قريشيان نخست هم راي نبودند ، ولي سرانجام كسي را براي عقد قرار داد صلح نزد پيامبر (ص) فرستادند . بر مبناي اين ، ميان پيامبر (ص) و قريشيان 10 سال صلح و متاركة جنگ اعلام گرديد و شرط شد كه پيامبر ( ص) از ورود به مكه تا سال آينده خودداري كند. بنابر رواياتي ، هر چند برخي از مسلمانان نخست اين صلح را برنتافتند ، اما سرانجام به اهميت آن براي گسترش اسلام پي بردند.

چون پيامبر (ص) از كار قريشيان بپرداخت ، در سال 7 ق ، تصميم به دعوت فرمانروايان و پادشاهان ممالك اطراف گرفت . سپس نامه هايي به امپراتور روم شرقي ، نجاشي و نيز امير غسانيان شام و امير يمامه فرستاد. هم در اين سال پيامبر (ص) بر يهوديان خيبر پيروز شد كه پيش از آن چندين بار با دشمنان بر ضد او هم پيمان شده بودند و آن حضرت از جانب ايشان آسوده خاطر نبود ، قلعة خيبر كه در نزديكي مدينه واقع شده بود‌، به تصرف مسلمانان در آمد و پيامبر (ص) پذيرفت كه يهوديان به كار زراعت خويش در آن منطقه ادامه دهند و هر سال از محصول خود بخشي به مسلمانان بپردازند ، پيامبر (ص) به مدينه بازگشت ، اما گسيل داشتن سپاهيان و كاروانها به اطراف و اكناف ادامه داشت.

در سال 8 ق ، قريشيان پيمان خود را شكستند و شبانگاه بر طايفه‌اي كه با مسلمانان هم پيمان بودند ، هجوم بردند . بدين سبب ، پيامبر (ص) با سپاهي انبوه قصد مكه كرد و شب هنگام بيرون مكه اردو زد . ابوسفيان ، بزرگ مشركان به شفاعت عباس عموي پيامبر (‌ص) ، نزد آن حضرت آمد و اظهار اسلام كرد و پيامبر (ص) خانة او را جايگاه امن قرار داد. لشكر اسلام بي‌مقاومتي وارد مكه شد و پيامبر‌(ص) بلافاصله فرمان عفو عمومي صادر كرد و خود به درون كعبه شد و خانه را از بتان پاك فرمود . آنگاه بر بلندي صفا نشست و همگي مردم با او دست بيعت دادند. هنوز 15 روز از اقامت پيامبر (ص) در مكه نگذشته بود كه برخي از طوايف پرشمار و مسلمان ناشدة جزيره العرب بر ضد آن حضرت متحد شدند . پيامبر (ص) با لشكري انبوه از مسلمانان از مكه بيرون آمد و چون به جايي به نام حنين رسيد ، دشمنان كه در دره‌هاي اطراف كمين كرده بودند ، به تيراندازي پرداختند . شدت تيرباران چنان بود كه سپاه اسلام روي به عقب نهاد ، گروهي اندك بر جاي ماندند ، ولي سرانجام گريختگان نيز بازگشتند و بر سپاه دشمن هجوم بردند و ايشان را بشكستند.

در تابستان سال 9 ق ، به پيامبر (ص) خبر رسيد كه روميان لشكري ساخته اند و قصد حمله به مدينه دارند . پيامبر (ص) و مسلمانان به مقابله رفتند تا به تبوك رسيدند ، ولي جنگي رخ نداد و پيامبر (ص) پس از عقد پيمانهايي با قبايل آن حدود به مدينه بازگشت. پس از اين ماجرا كه به غزوة تبوك شهرت يافت ، اسلام در همه جاي جزيره العرب روي به گسترش نهاد . از اين پس همواره هياتهاي نمايندگي قبايل گوناگون به مدينه مي‌آمدند و به اسلام مي‌گرويدند . عملاً همة سال 10 ق را كه « سنه الوفود » خوانده شد ، پيامبر (ص) در مدينه بود و فرستادگان قبايل را مي‌پذيرفت . هم در اين سال پيامبر (ص) با مسيحيان نجران پيمان بست ، به حج رفت و در بازگشت در جايي به نام غدير خم ، علي بن ابي طالب (ع) را « مولا» ي مسلمانان پس از خود اعلام كرد.

در اوايل سال 11 ق ، بيماري و رحلت پيامبر (ص) پيش آمد . چون بيماري پيامبر (ص) سخت شد ، به منبر رفت و مسلمانان را به مهرباني با يكديگر سفارش فرمود و گفت اگر كسي را حقي بر گردن من است بستاند ، يا حلال كند و اگر كسي را آزرده‌ام اينك براي تلافي آماده‌ام. وفات پيامبر (ص) در 28 صفر سال 11 ق ، يا به روايتي در 12 ربيع الاول همان سال در 63 سالگي روي داد . در آن وقت از فرزندان او جز حضرت فاطمه ( ع) كسي زنده نبود . ديگر فرزندانش ،از جمله ابراهيم كه يكي دو سال پيش از وفات پيامبر‌(ص) به دنيا آمد ، همگي در گذشته بودند. پيكر مطهر پيامبر(ص) را حضرت علي (ع) به ياري چند تن ديگر از خاندان او غسل داد و كفن كرد و در خانه‌اش ـ كه اينك داخل در مسجد مدينه است ـ به خاك سپردند .

در وصف رفتار و صفات پيامبر (ص) گفته‌اند كه اغلب خاموش بود و جز در حد نياز سخن نمي‌گفت . هرگز تمام دهان را نمي‌گشود ، بيشتر تبسم داشت و هيچ گاه به صداي بلند نمي‌خنديد ، چون به سوي كسي مي خواست روي كند ، با تمام تن خويش بر مي‌گشت . به پاكيزگي و خوشبويي بسيار علاقه‌مند بود ، چندانكه چون از جايي گذر مي‌كرد ، رهگذران پس از او ، از اثر بوي خوش ، حضورش را در مي‌يافتند . در كمال سادگي مي‌زيست ، بر زمين مي‌نشست و بر زمين خوراك مي‌خورد و هرگز تكبر نداشت . هيچ گاه تا حد سيري غذا نمي‌خورد و در بسياري موارد ، به ويژه آنگاه كه تازه به مدينه در آمده بود ، گرسنگي را پذيرا بود . با اينهمه ، چون راهبان نمي‌زيست و خود مي‌فرمود كه از نعمتهاي دنيا به حد ، بهره گرفته ، هم روزه داشته ، و هم عبادت كرده است . رفتار او با مسلمانان و حتي با متدينان به ديگر اديان‌، روشي مبنتي بر شفقت و بزرگواري و گذشت و مهرباني بود . سيرت و زندگي او چنان مطبوع دل مسلمانان بود كه تا جزئي‌ترين گوشه هاي آن را سينه به سينه نقل مي كردند و آن را امروز هم سرمشق زندگي و دين خود قرار مي‌دهند .

پيام بنيادي اسلام ، بازگشت به هدف مشترك پيامبران ، يعني توحيد و يكتا پرستي بود ؛ باوري كه ايمان بدان در آموزه‌اي مشهور از پيامبر اكرم ( ص) ماية رستگاري انسان دانسته شده است : قولوا لا اله الا الله تفلحوا. در چنين تفكري ، همراه با اقامة « قسط» كه يكي از اهداف اصلي پيامبران الهي است ( نك : حديد 57/25 ) ، همة امتيازات بشري همچون رنگ و نژاد و زبان و جز آن تنها دستمايه‌اي براي شناخت مردمان از يكديگر دانسته شده ، و آنچه ملاك و ميزان برتري دانسته شده ، فقط « تقوا» است ( نك : حجرات / 49 / 13) . پيامبر اسلام (ص) براي تحقق اين جنبه از رسالت خويش ، در شهري كوچك حكومتي مبتني بر اصل توحيد و قسط بنا نهاد و اقوام ناسازگار حجاز و تهامه را به سوي اتحاد و تشكيل « امت واحده » رهنمون شد ( نك : انبياء / 21 / 92 ) كه به منزلة بازگشتي به اين پيشينة قرآني بود كه همگي مردمان نخست امتي يكپارچه بوده اند و پيامبران همواره كوشيده اند تا يگانگي امت را باز گردانند و قوام بخشند ( بقره / 2/ 213 ) . پيام رسالت آن حضرت ، هر چند كه نخست مي‌بايست انذار خود را از قوم و بوم خود آغاز مي‌كرد ( نك : انعام /6/ 92 ) ، از آغاز پيامي جهان شمول بود ( يوسف / 12/ 104 ) . در برخورد با آداب و رسوم مردمان عرب ، اگر چه قرآن در مقام ستيز با مظاهر ناپسند آن بر آمده، و مثلاً حميت اعراب پيش از اسلام را « حميه الجاهليه » خوانده است ( نك : فتح / 48 / 26 ) ، اما در برخورد با رسوم پسنديده و گاه مبتني بر تعاليم آسماني ، نقش اسلام جهت بخشي توحيدي و تصحيح انحرافها بود .

نظر دهید »
زندگینامه پیامبر (ص)
ارسال شده در 22 آذر 1395 توسط مدرسه حضرت آمنه قم در مناسبتی

از بعثت تا هجرت

گفته‌اند نخستين نشانه‌هاي بعثت پيامبر (ص) به هنگام 40 سالگي او ، رؤياهاي صادقه بوده است، اما آنچه در سيره به عنوان آغاز بعثت شهرت يافته ، شبي در ماه رمضان ، يا ماه رجب است كه فرشتة وحي در غار حرا بر پيامبر (ص) ظاهر شد و بر او نخستين آيات سورة علق را برخواند . بنابر روايات ، پيامبر (ص) به شتاب به خانه بازگشت و خواست كه او را هر چه زودتر بپوشانند. گويا براي مدتي در نزول وحي وقفه‌اي ايجاد شد و همين امر پيامبر‌(ص ) را غمناك ساخته بود ، ولي اندكي بعد فرشتة وحي باز آمد و آن حضرت را مامور هدايت قوم خود و اصلاح جامعه از فسادهاي ديني و اخلاقي و پاك گردانيدن خانة خدا از بتان ، و دلهاي آدميان از خدايان دروغين كرد .

پيامبر (ص) دعوت به توحيد را نخست از خانوادة خود آغاز كرد و اول كسي كه به او ايمان آورد ، همسرش خديجه ، و از مردان ، پسر عمويش علي بن ابي طالب ( ع) بود كه در آن هنگام سرپرستي او را پيامبر (ص) بر عهده داشت. در منابع فرق گوناگون اسلامي‌، از برخي ديگر همچون ابوبكر و زيدبن حارثه ، به عنوان نخستين گروندگان به اسلام نام برده اند، اما بايد در نظر داشت كه اين موضوع براي مسلمانان در گرايشهاي مذهبي گوناگون پيوسته افتخاري بود و بعدها به زمينه اي براي منازعات كلامي ميان آنان تبديل شد . هر چند دعوت آغازين بسيار محدود بود ، ولي شمار مسلمانان رو به فزوني داشت و چندي برنيامد كه گروه اسلام آورندگان به اطراف مكه مي‌رفتند و با پيامبر (ص) نماز مي‌گزاردند.

3 سال پس از بعثت، پيامبر(ص) دستور يافت تا همگان را از خاندان قريش گرد آورد و دعوت توحيد را در سطحي گسترده‌تر مطرح سازد . پيامبر (ص) بدين كار دست زد ، اما دعوتش اجابتي چندان نيافت و بر شمار اسلام آورندگان قريش نيفزود. بايد گفت با آنكه اشراف مكه دعوت جديد را كه بر وحدانيت خدا و برابري انسانها تاكيد بسيار داشت ، بر نمي‌تافتند ، اما فرودستان و بي‌چيزان ، دين جديد را با دل و جان پذيرا بودند و گروه گروه به آن مي گرويدند و برخي از ايشان همچون عمار ياسر و بلال حبشي بعدها از بزرگان صحابه شدند . رفتار قريشيان و به طور كلي مشركان مكه اگر چه نخست با ملايمت و بيشتر با بي‌اعتنايي همراه بود ، ولي چون بدگويي از بتان و از آيين و رسوم پدران آنان فزوني يافت ، قريشيان بر پيامبر ( ص) و مسلمانان سخت گرفتند و خاصه ابوطالب عموي پيامبر ( ص) را كه جداً از او حمايت مي‌كرد ، براي آزار پيامبر (ص) در تنگنا قرار دادند . از يك سو تعرض قريشيان و ديگر قبايل به مسلمانان و شخص پيامبر‌(ص) فزوني مي گرفت و از ديگر سو در صفوف قريشيان نسبت به مخالفت با پيامبر (ص) يا حمايت از او ، دو دستگي پديد آمد .

سختگيري مشركان چندان شد كه پيامبر (ص) عده‌اي از اصحاب را امر كرد تا به حبشه هجرت كنند و به نظر مي‌رسد كه برخي از اصحاب نيز ميان حبشه و حجاز در رفت و آمد بوده اند . در سال ششم بعثت ، سرانجام قريشيان پيماني نهادند تا از ازدواج يا خريد و فروش با خاندان عبدالمطلب بپرهيزند . آنان پيمان خويش را بر صحيفه‌اي نوشتند و به ديوار كعبه آويختند. از آن سوي ، ابوطالب و كساني ديگر از خاندان او نيز همراه پيامبر‌(ص) و خديجه به دره‌اي مشهور به « شعب » ابوطالب ، پناه بردند و تا جايي كه ممكن بود ، نه كسي به آنجا مي آمد و نه خود از آن بيرون مي شدند . سرانجام ، پس از آنكه خطوط آن صحيفه را موريانه از ميان برده بود ، قريشيان پذيرفتند كه مخالفان را رها كنند و از محاصره ايشان دست بردارند ( سال 10 بعثت ) . بدين سان پيامبر (ص) و خاندان او از تنگنا رهايي يافتند. اندكي پس از خروج پيامبر (ص) از شعب ، دو تن از نزديك‌ترين ياورانش ، خديجه و ابوطالب وفات يافتند.

با وفات ابوطالب ، پيامبر (ص) يكي از جدي‌ترين حاميان خود را از دست داد و مشركان با فرصت به دست آمده بر اذيت و آزار پيامبر (ص) و مسلمانان افزودند ، كوشش پيامبر‌( ص ) براي دعوت ساكنان خارج مكه ، به ويژه طايف ، به جايي نرسيد و او آزرده خاطر و ناآسوده به مكه بازگشت. سرانجام ، توجه پيامبر (ص) به شهر يثرب جلب شد كه شهري مستعد براي دعوت اسلام بود . در آن شهر دو قبيلة اصلي ، يعني اوس و خزرج ، بيشتر اوقات با هم در جنگ و ستيز بودند و از كسي كه ايشان را به آشتي و دوستي دعوت كند ، استقبال مي‌كردند . پيامبر (ص) اتفاقاً 6 تن از خزرجيان را در موسم حج ديد و اسلام را بر ايشان عرضه كرد و آنان چون به شهر خويش بازگشتند ، به تبليغ دعوت پرداختند. سال بعد ، يعني در سال 12 بعثت ، تني چند از اوس و خزرج ، به خدمت پيامبر (ص) آمدند و در عقبه ، دره‌اي در نزديكي مكه ، با آن حضرت بيعت كردند و پيامبر (ص) نماينده اي براي ترويج و تعليم اسلام با آنان همراه كرد . اين بيعت نخستين پاية حكومتي شد كه پيامبر (ص) در يثرب بنياد نهاد . سال بعد نيز شمار بيشتري از يثربيان با پيامبر ( ص) بيعت كردند و گويا در يثرب جز گروه اندكي نمانده بود كه به اسلام در نيامده باشند . گرچه اين مذاكرات پنهاني بود ، ولي قريشيان بدان آگاهي يافتند و پس از شور دربارة رسيدگي به كار پيامبر ( ص) و مسلمانان ، بر آن شدند كه از همة تيره‌هاي قريش كساني گرد آيند و شبانه پيامبر (‌ص) را بكشند تا خون او برگردن كسي نيفتد . پيامبر (ص) كه از اين توطئه آگاه شده بود ، حضرت علي (ع) را بر جاي خويش نهاد و خود به شتاب ، در حالي كه ابوبكر نيز با او همراه شده بود ، به سوي يثرب روان شد.

نظر دهید »
زندگینامه پیامبر (ص)
ارسال شده در 22 آذر 1395 توسط مدرسه حضرت آمنه قم در مناسبتی

مقدمه

زندگي حضرت محمد (ص) از صدر اسلام مورد توجه و اهتمام مسلمانان قرار داشته است ؛ با اينهمه ، روايات بي‌شمار موجود در بيشتر جزئيات همداستان نيستند و به ويژه آگاهيهاي ما در باب زندگي آن بزرگوار ، پيش از بعثت ، به تفصيل شرح سيرة ايشان پس از بعثت نيست . به هر حال ، آنچه از مطالعه و بررسي زندگي وي در طول 63 سال در ذهن نقش مي‌بندد، بازتابي از تصوير ظهور پيامبري الهي و سرگذشت شخصيتي است كه با پشت سر نهادن دشواريهاي بسيار ، بي‌هيچ خستگي و نااميدي به اصلاح جامعه ، دست زد و توانست جزيره العرب را متحد كند و آمادة گستردن اسلام در بيرون از مرزهاي عربستان شود و از آن مهم تر ديانتي را بنياد نهد كه اينك يكي از مهم‌ترين اديان جهان به شمار مي‌رود .

از تولد تا بعثت

تولد حضرت محمد ( ص) بنابر بسياري از روايات در 17 ربيع الاول عام‌الفيل ( 570 م ) ، يا به روايتي 12 همان ماه در تقويم عربي روي داد . پدر پيامبر‌(ص)‌، عبدالله فرزند عبدالمطلب و مادرش آمنه دختر وهب و هر دو از قبيلة بزرگ قريش بودند ؛ قبيله‌اي كه بزرگان آن از نفوذ فراواني در مكه برخوردار بودند و بيشتر به بازرگاني اشتغال داشتند . عبدالله ، پدر پيامبر (ص) اندكي پيش از تولد فرزندش براي تجارت با كارواني به شام رفت و در بازگشت بيمار شد و درگذشت . بنابر رسمي كه در مكه رايج بود ، محمد (ص) را به زني به نام حليمه سپردند تا در فضاي ساده و پاك باديه پرورش يابد . وي 6 ساله بود كه همراه مادر براي ديدار خويشان به يثرب ( مدينه ) رفت‌، اما آمنه نيز در بازگشت ، بيمار شد و درگذشت و او را در ابواء ـ نزديك مدينه ـ به خاك سپردند. محمد ( ص) از اين پس در كنف حمايت جدش عبدالمطلب قرار گرفت ، اما او نيز در 8سالگي وي درگذشت و سرپرستي محمد ( ص) بر عهدة عمويش ابوطالب گذارده شد. ابوطالب در سرپرستي برادرزاده اش كوششي بليغ مي كرد . در سفري تجارتي به شام او را با خود همراه برد و هم در اين سفر ، راهبي بَحيرا نام ، نشانه هاي پيامبري را در او يافت و ابوطالب را از آن امر مطلع ساخت. از وقايع مهم پيش از ازدواج پيامبر ( ص ) ، شركت در پيماني به نام « حلف الفضول » است كه در آن جمعي از مكيان تعهد كردند « از هر مظلومي حمايت كنند و حق او را بستانند » . پيماني كه پيامبر (ص) بعدها نيز آن را مي‌ستود و مي‌فرمود اگر بار ديگر او را به چنان پيماني باز خوانند ، به آن مي‌پيوندد.

شهرت محمد (ص) به راستگويي و درستكاري چنان زبانزد همگان شده بود كه « امين » لقب گرفت و همين صداقت و درستي توجه خديجه دختر خويلد را جلب كرد و او را با سرماية خويش براي تجارت به شام فرستاد ؛ سپس چنان شيفتة درستكاري « محمد امين‌» شد كه خود براي ازدواج با وي گام پيش نهاد ، در حالي كه بنابر مشهور ، دست‌كم 15 سالي از او بزرگ‌تر بود . خديجه براي محمد ( ص ) همسري فداكار بود و تا زماني كه حيات داشت ، پيامبر همسر ديگري برنگزيد . او براي پيامبر ( ص ) فرزنداني آورد كه پسران همگي در كودكي در گذشتند و در ميان دختران ، از همه نامدارتر ، حضرت فاطمه‌( ع) است . از جزئيات اين دوره از زندگي پيامبر ( ص) تا زمان بعثت آگاهي چنداني در دست نيست ؛ جز آنكه مي دانيم نزد مردمان به عنوان فردي اهل تأمل و تفكر شناخته شده ، و از خوي و رفتارهاي ناپسند قوم خود سخت ناخشنود بود . از آداب و رسوم زشت آنان چشمگيرتر از همه بت پرستي بود و پيامبر (ص) از آن روي بر مي‌تافت . محمد (ص) اندكي پيش از بعثت ، دير زماني را به تنهايي در غار حرا، در كوهي نزديك مكه به سر مي‌برد و زمان را به خاموشي و انديشه مي‌گذرانيد.

نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 143
  • 144
  • 145
  • ...
  • 146
  • ...
  • 147
  • 148
  • 149
  • ...
  • 150
  • ...
  • 151
  • 152
  • 153
  • ...
  • 161

آخرین مطالب

  • گرانی
  • قابل توجه طلاب عزیز
  • گذری بر مراحل سه گانه تربیت فرزند
  • عیدسعید قربان وغدیر مبارکباد.
  • توصیه های آیت الله بهجت(ره)
  • دعوتنامه
  • فرصت استثنایی
  • فداییان رهبریم
  • خدا
  • حجاب

آخرین نظرات

  •  
    • وبلاگ مدرسه علمیه کوثر
    • تازه های کوثر
    در حجاب
  • حوزه علمیه الزهرا(س) گلدشت  
    • الزهراء(س) گلدشت
    در زنگ حساب
  • حضرت مادر (س)  
    • مطیع ولایت (بسیج طلاب سطح 3 اراک )
    • خاطرات خاکی
    • وصیت عشاق
    • یا زینب کبری
    در محبت
  • حضرت مادر (س)  
    • مطیع ولایت (بسیج طلاب سطح 3 اراک )
    • خاطرات خاکی
    • وصیت عشاق
    • یا زینب کبری
    در امام رضا علیه السلام
  • حضرت مادر (س)  
    • مطیع ولایت (بسیج طلاب سطح 3 اراک )
    • خاطرات خاکی
    • وصیت عشاق
    • یا زینب کبری
    در دعای ماه مبارک رمضان
  • مدرسه حضرت آمنه قم  
    • حضرت آمنه قم
    در احسن الحال
  • مدرسه حضرت آمنه قم  
    • حضرت آمنه قم
    در احسن الحال
  • حوزه علمیه الزهرا(س) گلدشت  
    • الزهراء(س) گلدشت
    در احسن الحال
  • شیما حمیداوی  
    • مداد کوچک ایران
    • بارانی تر از باران
    • خانواده ی ولایتمدار
    در تصویر درختکاری
  • زهرا  
    • وبلاگ عمومی
    در هفته وحدت گرامی باد.
  •  
    • آرامش خدایی
    در هفته تربیت بدنی وورزش گرامی باد.
  •  
    • پل هوایی
    در ذکر روز جمعه
  • متین  
    • مدرسه علمیه کوثر ورامین
    در اخبار کوتاه چهارشنبه ۱۱ اسفند
  • مريم  
    • نسيم رحمت
    در دیدار جمعی از شاعران مذهبی‌سرا با رهبر انقلاب
  • رحیمی  
    • محدثه بروجرد
    در درباره مردی که کابوس رژیم صهیونیستی بود
  • رحیمی  
    • محدثه بروجرد
    در مراسم عزاداری ایام فاطمیه در حسینیه امام خمینی برگزار خواهد شد
  • مرکز تخصصی تفسیر شاهین شهر  
    • مرکز تخصصی نرجس خاتون (س)شاهين شهر
    در کارنامه یک‌ساله
  • مريم  
    • نسيم رحمت
    در تولید ایرانی، راه حل اشتغال زایی
  • متین  
    • مدرسه علمیه کوثر ورامین
    در تولید ایرانی، راه حل اشتغال زایی
  • تسنیم  
    • روضه گاه مجازی تسنیمی از جنت یار
    • رزاق
    در حمله به ایران، آخرین جنگ آمریکا!
تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

مدرسه علمیه حضرت آمنه قم

نشانی مدرسه : قم - ابتدای صفاشهر - جنب سینما مفید - مدرسه علمیه حضرت آمنه (س) شماره تماس : 02532603139 - 02532603282 پست الکترونیک : amene.qom@whc.ir
  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • عمومی
  • اخبار روز
  • معرفی کتاب
  • سیاسی
  • مذهبی
  • درسی
  • اطلاعات عمومی
  • اخلاقی
  • مناسبتی
  • فرهنگی
  • تحلیل
  • زندگی بزرگان
  • شهدا
  • امام زمان (عج)
  • حدیث
  • مقام معظم رهبری
  • مدرسه آمنه س
  • احکام
  • انقلاب اسلامی
  • دفاع مقدس
  • حضرت زهرا (س)
  • آموزشی
  • اطلاعیه ها
  • پژوهشی

آمار

  • امروز: 158
  • دیروز: 150
  • 7 روز قبل: 462
  • 1 ماه قبل: 2462
  • کل بازدیدها: 71946

رتبه

    کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان