جنگ و بحران در غرب آسیا از یمن گرفته تا عراق و سوریه، فرصت سودآوری را در اختیار صنایع اسلحه سازی غرب قرار داده است. آنچه در جریان جنگ های جهانی اول و دوم از خشونت و تفکر ابزاری حاکم بر تکنولوژی غرب آشکار شد، امروزه در منطقه غرب آسیا در حال تکرار است و صنعت کشتار غرب همچنان به حیات خود ادامه می دهد. اندیشمندان منتقد غرب، با نظر به خشونت و کشتار بی سابقه ای که در جریان جنگ های جهانی صورت گرفت، به دنبال نقد و بررسی عقل ابزاری غرب برآمدند و تلاش های فکری خود را تا ضرورت تأکید بر اخلاق ادامه دادند و سخن اصلی بسیاری از آنان بازگشت دوباره به سیاست مدنی و اخلاق بود. این که تا چه اندازه در این کار موفق بودند یا نه، جای بحث دارد، اما امروزه که صنعت تسلیحاتی آمریکا، انگلیس، فرانسه، آلمان و… در غرب آسیا مجال رونق یافته است، نشان می دهد منتقدین فلسفه مدرن غرب، قوم گرایانه برخورد کرده اند و دغدغه آنان بیشتر کاهش خشونت و ترور در اروپا و آمریکا بوده و کاری نداشتند که سیاستمدارانشان این خشونت و ترور را به غرب آسیا صادر می کنند.
اکنون کار از این هم بالاتر رفته و سیاستمدارن غرب در ساحل بحران قرار ندارند، بلکه این موج آنان را نیز گرفتار کرده است و سال ۲۰۱۶ میلادی سال خشونت باری برای فرانسه بود. همچنین طی این یک دو سال اخیر، غربی ها پذیرفته اند که بخشی از تروریست های داعشی، از شهروندان آنان محسوب می شوند و از تولد تا نوجوانی و جوانی را در پاریس، لندن و … گذرانده اند.
در این میان یک گزارش که شمار اعضای غربی داعش را بررسی کرده است، بسیار جای توجه دارد. دکتر حسین شیخرضایی، عضو هیأت علمی مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، این گزارش را مد نظر قرار می دهد و بر اساس آن می گوید:
« این گزارش میگوید بیش از نیمی از کسانی که در خاورمیانه و شمال آفریقا جذب داعش شدند، تحصیلات عالیه دارند که از این تعداد، ٤٤ درصد فارغالتحصیل رشتههای مهندسی هستند. نکته جالب این گزارش آنکه از میان جوانان غربی که جذب داعش میشوند، حدود ٥٩ درصد تحصیلات مهندسی دارند و بقیه در رشتههایی مانند پزشکی و آیتی تحصیل کردهاند. برای مثال در یکی از پژوهشها مشخص شده است از ١٨ بریتانیایی که جذب داعش شدهاند، هشت نفر در رشته مهندسی، چهار نفر در رشتههای پزشکی و داروسازی و ریاضی و یک نفر هم در علوم انسانی تحصیل کرده بودند. در نظر داشته باشید که داعش در مناطق تحت کنترل خود برخی از درسها و رشتهها را ممنوع اعلام کرده است مانند باستانشناسی، هنر، فلسفه، علوم سیاسی، تربیتبدنی و… . در گزارش این جامعهشناس برای روزنامه گاردین آمده است که بین نگرش داعش و نحوه آموزش مهندسی در دانشگاه، نوع خاصی از هماهنگی وجود دارد. دقت کنید که صحبت بر سر این نیست که درون مهندسی چیزی است که این محصولات را تولید میکند بلکه هماکنون صحبت ما بر سر نظام آموزش مهندسی است. آن محقق در مقاله خود میگوید فارغالتحصیلان این رشتهها یاد میگیرند که فقط یک حقیقت وجود دارد و آن هم همان چیزی است که ما با استفاده از معادلات و روی کاغذ محاسبه میکنیم. در این حالت جایی برای فکر یا شک و تردید یا لزوم بررسی موضوع از زاویهای دیگر وجود ندارد.»[۱]
نقطه تمرکز استاد فلسفه علم، تهدید علم (science) علیه تفکر است. چنین علمی مبتنی بر عقل ابزاری است و نوعی از ارعاب فکری را صورت می دهد که تنها یک وجه خاص از اندیشیدن را معتبر می داند و دیگر وجوه اندیشیدن و از جمله شهود و بصیرت فردی و یا تفسیر و تأویل را حقیر می شمارد. همین علم مبتنی بر عقل ابزاری منجر به جنگ های جهانی شد و امروزه نیز به جنگ و بحران در غرب آسیا دامن می زند.
بخش زیادی از بحران و منازعات جاری در غرب آسیا برآمده از پیوند تفکر ابزاری و محاسباتی غرب با قرائت خشونت آمیز از اسلام است. تروریسم تکفیری که ریشه در شبه تفکر وهابیت و حزب بعث دارد، در نظر دارد همه نظام های فکری و اعتقادی غیر را از بین برده و یکه تاز میدان باشد. یک تازی و تک ساحتی بودن می تواند با صنعت تسلیحاتی غرب که مبتنی بر علم تک ساحتی و سرمایه داری سلطه گر است، پیوند یابد. جالب است که تروریست های داعشی از آخرین فناوری تسلیحاتی استفاده می کنند و اساسا یکی از ویژگی های آنان استفاده از آخرین فناوری های روز برای عملیات تروریستی است.
در واقع تروریسم تکفیری، دانش فنی که مبتنی بر عقل ابزاری است را در خدمت کشتار و ترور قرار داده است و این چیز جدیدی نیست. برخی کشورهای اروپایی قبل از داعش و دیگر تروریست های تکفیری، در قامت فاشیسم و نازیسم این وضعیت را تجربه کردند، در حالی که از آخرین فناوری ها نیز برخوردار بودند. همین تجربه خشونت عقل ابزاری و فنی بود که اندیشمندان غرب، بعد از جنگ جهانی اول و دوم را به سمت اخلاق مدنی و پیوند اخلاق و سیاست سوق داد و در این زمینه فلاسفه آلمانی که بیشترین خشونت را تجربه کرده بودند، پیشگام بودند، اما چنان که گفته شد تاکید آنان بر وجوه اخلاقی سیاست و عقل ارتباطی و مدنی، قوم گرایانه بود و آن بخش از رفتارهای سیاستمداران خود را مد نظر داشتند که در جغرافیای اروپا رخ می داد.
آنان حتی به بزرگترین نسل کشی بعد از جنگ جهانی دوم در اروپا، یعنی نسل کشی مسلمانان بوسنی توسط صرب های نژادپرست، به این خاطر که مسلمانان کشته می شدند، توجهی نکردند و در حالی که سیاستمداران فرانسه، انگلیس و دیگر سران اروپا طرفدار این نسل کشی بودند، متفکران غربی که بعد از جنگ جهانی دوم خود را داعیه دار مدنیت و اخلاق در سیاست می دانستند، کاری به این کشتارها که حتی در جغرافیای اروپا رخ می داد، نداشتند.
در سال ۲۰۰۹ کتابی منتشر شد که شامل ۷۰ جلسه مصاحبه نویسنده با بیل کلینتون بود. در یکی از این جلسات کلینتون اوضاع حاکم در سال ۱۹۹۳ را در مورد جنگ بوسنی چنین شرح میدهد: «کلینتون گفت، متحدان اروپایی ایالات متحده لوایح لغو یا تغییر تحریم را وتو میکردند. اروپاییان مخالفت خود را اینگونه توجیه مینمودند که سلاح بیشتر فقط منجر به خونریزی بیشتر است، ولی متحدان کلیدی بهطور محرمانه دلیل دیگری برای مخالفت خود بیان مینمودند؛ آنها وجود کشور مستقل بوسنی بهعنوان تنها ملت مسلمان در اروپا را غیرطبیعی میدانستند. بهگفته کلینتون تنها دلیل حمایت آنها از تحریمها این بود که این تحریمها بهضرر بوسنی بودند. وقتی من [نویسنده کتاب] شگفتی خود را از این منفینگری [اروپاییان] که یادآور دیپلماسی بیتفاوتی آنها در مورد مصیبت یهودیان در جنگ جهانی دوم بود، بیان کردم، کلینتون جوابی نداد. او گفت، فرانسوا میتران خیلی صریح میگفت بوسنی به اروپا تعلق ندارد و مقامات رسمی انگلیس از بازسازی دردناک ولی واقعگرایانه اروپای مسیحی سخن میگفتند. بهگفته کلینتون صدراعظم آلمان، هلموت کوهل، در تقابل با انگلیس و فرانسه از تلاشهای مبنی بر بازبینی سیاست تحریم سلاح سازمان ملل حمایت کرد؛ که این تلاشهای آلمان بهدلیل نداشتن کرسی در شورای امنیت سازمان ملل ناموفق بود.»[۲]
بنابراین بدیهی است که اندیشمندان غربی داعیه دار اخلاق و مدنیت، نسبت به صدور خشونت عقل ابزاری غرب به منطقه غرب آسیا بی تفاوت باشند و نگاه قوم گرایانه ای به ترویج مدنیت و اخلاق داشته باشند. در سال های بعد، آمریکا و دیگر متحدان غربی و عربی اش از ظرفیت های افراط گرایی در جهان اسلام جهت مقابله با شوروی، که به افغانستان حمله کرده بود، استفاده کردند و در ادامه این ظرفیت را در خدمت جنگ نیابتی در منطقه غرب آسیا قرار دادند؛ یعنی با نگاهی محاسبه گرایانه، جان انسان ها را دستمایه رقابت سیاسی در این سوی دنیا قرار دادند و در این جا نیز ردپایی از مخالفت اندیشمندان غرب با محاسبه گری عقل غربی و قمار بر سر جان و مال مسلمانان دیده نمی شود. این همه، وضعیت قتل و کشتار در غرب آسیا را فراهم ساخته است.
بنابراین با همه شعارهای متفکران غرب مبنی بر مدنی سازی و اخلاقی کردن سیاست در غرب، نه تنها از خشونت عقل ابزاری غرب علیه جهان اسلام کاسته نشده است، بلکه اوضاع پیچیده تر هم شده است. سال هاست که دنیای غرب، منطقه خاورمیانه را به مثابه زباله دانی برای دور ریختن وجوه خشونت آمیز اندیشه خود می داند و با این کار صنایع تسلیحاتی خود را رونق می بخشد تا درصد رفاه شهروندانش را افزایش دهد و یا از میزان بیکاری در کشورهای اروپایی بکاهد.
باراک اوباما در حالی که در ابتدای دولتش با سفر به مصر و سخنرانی در دانشگاه الازهر، از دوستی و احترام به جهان اسلام دم زد، اما بزرگترین حمله رژیم صهیونیستی به مردم فلسطین در زمان دولت وی رخ داد؛ تجاوز ۵۱ روزه رژیم صهیونیستی به مردم بی دفاع غزه در زمان اوباما رخ داد و این جدای از فروش گسترده تسلیحات آمریکایی به اسرائیل در زمان دولت دموکرات اوباماست که رقمی بسیار بیشتر از قبل دارد. اکنون که دونالد ترامپ با شعارها و بلکه سیاست های تند و افراطی و رفتاری پیش بینی نشده، دولت اوباما را تحویل می گیرد، مشخص نیست آمریکا و همپیمانانش چه برنامه ای در غرب آسیا پیاده خواهد کرد. سرنوشت جهان اسلام سال هاست که با انتخابات ریاست جمهوری آمریکا پیوند خورده است و فرصت اندیشیدن به خویشتن از دنیای اسلام گرفته شده است. متفکران دنیای اسلام سال هاست برنامه های آمریکا را تجزیه و تحلیل می کنند و فرصت این را ندارند که به خویشتن بیندیشند. اکنون نه تنها سرزمین های اسلامی در سوریه، عراق و یمن با جنگ نیابتی غرب تبدیل به سرزمین سوخته می شود، بلکه بدتر از آن، سخن از ظرفیت های فکری مسلمین نیز به حرف سوخته ای تبدیل شده است. هرچند ایستادگی رزمندگان جبهه مقاومت اسلامی، زمینه فروپاشی دولت خودساخته تروریست ها در سوریه و عراق را فراهم کرده است، اما مسئله، آثار و پیامدهای این قرائت وحشیانه از اسلام توسط تروریسم تکفیری است. استعمار فرانو تنها هجوم اندیشه و تفکر ابزاری غرب به جهان اسلام را مد نظر ندارد، بلکه ترور افکار و عقاید واقعی اسلامی را نیز در دستور دارد و این کار را با حمایت از تروریسم تکفیری پیش می برد.
این سرنوشتی نیست که از درون اسلام و تاریخ مسلمین برخاسته باشد. این سرنوشت تحمیلی است که ریشه در استعمار کهن دارد. دانشگاه حضرت امام باقر و امام صادق (ع) در دوره ای که امویان و عباسیان بر سر قدرت می جنگیدند، به ترویج انواع علوم در جهان اسلام می پرداخت و از همه مذاهب اسلامی در محضر درس این دو امام معصوم حضور داشتند. در این دانشگاه علومی، مانند فقه، تفسير قرآن، ادب و شعر، رجال و حديث، جغرافيا و ستاره شناسی و فيزيك و… توسط امام محمّد باقر و امام جعفر صادق ـ عليهما السّلام ـ تدريس می شد. در حوزه درسي امام ششم، چهار هزار نفر محدث و دانشمند شركت مي كردند و از بزرگان و رجال علمي اهل سنت نيز مانند «ابوحنيفه»، قاضي سكوني، قاضي ابوالبختري و… شاگرد ایشان بودند.[۳] و به گفته محمدحسین رجبی دوانی، بسیاری از کسانی که به عنوان شاگرد امام صادق(ع) و راوی حدیث از محضر آن بزرگوار برشمرده شدند، شیعه نبودند و اکثر ۴ هزار شاگردی که از محضر ایشان بهره ها بردند، غیرشیعه بودند.
با شکل گیری حکومت سامانیان و آل بویه دوره موسوم به عصر طلایی اسلام آغاز شد که اندیشمندان و دانشمندان مختلف اسلامی در جهان اسلام و به ویژه در ایران ظهور می کنند و انواع علوم عقلی و نقلی در بالاترین سطح خود گسترش می یابد. در سال های بعد و در قرون چهارم و پنچم قمری، حضور اندیشمندانی همچون خواجه نظام الملک طوسی سبب ایجاد مدارس نظامیه در جهان اسلام شد که در آن انواع علوم تدریس می شد و این زمانی بود که اروپا در جهل و وحشت به سر می برد. مهمترین نظامیه هایی که خواجه ایجاد کرد عبارتند از: نظامیههای بغداد، موصل، نیشابور، بلخ، هرات، مرو، آمل، گرگان، بصره، شیراز و اصفهان. نهضتی که نظامالملک با ساختن نظامیههای متعدد به وجود آورد، به زودی و با سرعت شگفتآوری از طرف تمامی نقاط ایران و بسیاری دیگر از بلاد کشورهای اسلامی دنبال شد، به طوری که در قرنهای پنجم و ششم هجری هیچ شهری نبود که در آن مدارس متعدد وجود نداشته باشد. در این مدارس درسهایی چون علوم ادبی، ریاضیات، طب و حکمت، فقه، حدیث، تفسیر تدریس میشد. در مدارس نظامیه، هر دانشجویی اتاقی خاص خود داشت و مقرری ماهیانه میگرفتند و خوراک و خوابگاه نیز بر عهدهی دانشگاه بود.[۵]
البته یکی از دلایل اصلی شکل گیری این وضعیت، فرصت آزاداندیشی بود که ایران در سایه حکومت سامانیان و آل بویه کسب کرده بود. آزاداندیشی و بحث و مناظره آزاد که در دانشگاه امام باقر و امام صادق (ع) نیز جایگاه مهمی داشت، در دوره طلایی اسلام رونق زیادی داشت و این دوران البته چندان دوره امنی نبود. منازعات قدرت در این دوره نیز وجود داشت و حملات ترکان آسیای میانه و مهم تر از آن حمله مغول نیز جان ومال ایرانیان و دیگر مناطق اسلامی را بر باد می داد، اما حتی بعد از حمله مغول هم با تلاش های خواجه نصرالدین طوسی، علم و اندیشه در ایران و دنیای اسلام رونق دوباره گرفت، چون اندیشه مرعوب نشده بود.
امروز جهان اسلام با ارعاب اندیشه توسط تروریسم تکفیری مورد حمایت غرب و ارتجاع عرب مواجه است و این ارعاب زمانی جدی تر می شود که تصویر این تروریست ها و عقاید منحرفانه آنان، توسط رسانه های غربی به عنوان تصویری از اسلام نمایش داده می شود. این تصویر، صدور تسلیحات به منطقه خاورمیانه را توجیه می کند و در واقع تفکر تک ساحتی و فنی غرب را تقویت می کند و چنانکه گذشت تفکر ابزاری می تواند با قرائت منحرفانه و خشونت آمیز از اسلام نیز پیوند خورد و همچنان چرخه ای از ارعاب و ترور در منطقه غرب آسیا پایدار بماند. در سرزمین های اسلامی، عقل ابزاری غرب، به نابودی نیابتی جان، مال و اندیشه اسلامی می پردازد و فنون رسانه ای متکی بر این تعقل، این وضعیت را به عنوان وضعیت ذاتی اسلام و مسلیمن نمایش می دهند و آن چرخه گفته شده شکل می گیرد.
در چنین وضعیتی وقت آن است که مسلمانان به یاد آورند زمانی توانسته اند با صلح و آزاداندیشی، گذشته طلایی را رقم بزنند و این حاصل پیوند دین، عقل، علم و اخلاق با یکدیگر بود. مدنی سازی سیاست و پیوند اخلاق با سیاست در کشورهای اسلامی مبتنی بر آموزه های اسلام و درس آموزی از اعتماد به نفس مسلمین در عصر طلایی اسلام، چیزی است که در شرایط کنونی بیش از هر زمان دیگری مورد نیاز است. امروز بیش از هر زمانی، ویژگی میانه روی و اعتدالِ برآمده از عقل متکی بر وحی روشن می گردد و امتیاز آن در برابر سلطه طلبی عقل فنی و ابزاری غرب مشخص می شود و این فرصت باید از سوی اندیشمندان جهان اسلام و به ویژه متفکران متعهد ایرانی جدّی گرفته شود. در غیر این صورت کاریکاتور آن توسط غرب و متفکران خدمتگزارش ارائه خواهد شد و این البته بحث مفصل دیگری است. در هر حال خطری که وجود دارد سیاسی کردن این مفاهیم است. هم عقل می تواند وجهی سیاسی، یعنی وجهی قدرت طلبانه بیابد و هم میانه روی و اعتدال می تواند مصادره به مطلوب شود و سیاسی و جناحی تلقی گردد. این وضعیت ها خود به ارعاب اندیشه می انجامد، حال آن که اندیشیدن به عقل دینی و علم اخلاق مدار، کودک اندیشه را پر و بال می دهد و این راه است که می تواند به حل بحران ها در جهان اسلام بینجامد./
آخرین نظرات