آیت الله بهـجت(ره):
تا میتوانید #گــــناه نڪنید اگر
احـیاناً گناهی مـــرتڪب شــدید
ســعی ڪنید گــناهی ڪه در آن
#حــقالنــاس است نباشد.
اگر گناهی مرتڪب شـدید که در
آن حـق الناس است سعی ڪنید
در همین دنیا آن را تسویه ڪنید.
آیت الله بهـجت(ره):
تا میتوانید #گــــناه نڪنید اگر
احـیاناً گناهی مـــرتڪب شــدید
ســعی ڪنید گــناهی ڪه در آن
#حــقالنــاس است نباشد.
اگر گناهی مرتڪب شـدید که در
آن حـق الناس است سعی ڪنید
در همین دنیا آن را تسویه ڪنید.
ای خسرو شهر ولا مولا علی موسی الرضا
ای کنز اسرار خدا مولا علی موسی الرضا
ای پاره قلب رسول ای نور چشمان بتول
من زائر کوی توام، حجم نما مولا قبول
شاهِ رئوفی کز، کرم
بر هستی زمان شاهان نظر کن بر دلم
هستی فدای انس و جان
باشد غبار درگهت چشم ملک را توتیا
من آب و جارو می کنم با اشک و مژگان، خاک را
گر دورم از کرببلا بی بهره از سعی و صفا
قلبم دخیل زلف تو عمری اسیرت یا رضا
مولا مسیحا یک دمت بر مردگان جان می دهد
تو آن طبیبی و حرم بر درد پایان می دهد
هستم گدای کوی تو من عاشق دلجوی تو
مولا مرانی از درت من خسته دل آهوی تو
فردای محشر یا رضا بر زائرت رحمی نما
مولا تو عصیان مرا از مادرت مخفی نما
امام صادق عليه السلام :
إنّ رسولَ اللّهِ صلى الله عليه وآله كانَ لا يَقومُ من مَجلِسٍ، وإنْ خَفَّ، حتّى يَستَغْفِرَ اللّهَ عزّ وجلّ خَمْسا وعِشرينَ مَرّةً؛
پيامبر خدا هرگاه از مجلسى بر مى خاست، اگر چه زمانى كوتاه در آن جا نشسته بود، بيست و پنج مرتبه از خدا آمرزش مى طلبيد.
کافی : ج4 ، ص504 ، ح2
? در محضر امیرالمؤمنین ع:
? امیرالمومنین ع:
? هيچ بي نيازي چون عقل، و هيچ فقري چون ناداني نيست، هيچ ارثي چون ادب، و هيچ پشتيباني چون مشورت نيست.?
⚜نهج البلاغه/حکمت54
موسسه آموزش عالی حوزوی معصومیه خواهران، شهادت خلاصه مظلومیت، امیر المؤمنین علی-علیه السلام- را به عموم شیعیان و آزاد اندیشان جهان، تسلیت عرض می نماید.
??
?
بسم الله الرحمن الرحیم
امام صادق علیه السلام :
اِنَّ صِلَةَ الرَّحِمِ تُهَوِّنُ الْحِسابَ يَوْمَ الْقِيامَةِ؛
معاشرت و رفت و آمد با خويشاوندان، حساب روز قيامت را بر انسان آسان میكند.
بحارالانوار: ج74، ص102
دختر بچه بعد از دیدن سریال پایتخت:
دختر : بابایی داعش دختر بچه ها رو میدزده؟
بابا : آره بابایی اونا خیلی آدمای بدی هستن خیلی…
دختر : بابا برا همین تو و مامان به من نگا ه می کردین گریه می کردین موقع فیلم دیدن؟
بابا : ? آره دخترم . ولی ما نمی زاریم کسی تو رو بدزده.
دختر : بابا اگه یوقت تو نبودی چی؟مگه نگفتی حضرت رقیه هم وقتی باباش نبود آدم بدا بردنشون؟؟؟
پدر : دخترم ? اونا عموشون حضرت ابولفضل رو نداشتند. اما تو آروم بخواب که عموهایی مثل حضرت ابولفضل داری بهشون میگن مدافع حرم…✅
شادی ارواح طیبه شهدای مدافع حرم صلوات??????????
اگر چه روز من و روزگار می گذرد
دلم خوش است که با یاد یار می گذرد
چقدر خاطره انگیز و شاد و رویایی است
قطار عمر که در انتظار می گذرد
یابن الحسن کجایی؟ من آمدم گدایی…
من ماندم و لحظه های جاری بی تو
یک بغض عظیم بی قراری بی تو
بعد تو قفس جهنمی دلگیر است
ای وای به حال این قناری بی تو
اللهم عجل لولیک الفرج
پروردگارا!
شیعیان ما از پرتو نور وجود ما و باقی مانده سرشت ما آفریده شده اند، ولی همین شیعیان برای اعتماد و چشم امید داشتن به دوستی با ما و داشتن ولایت، خطاهای بسیاری انجام داده اند! پس اگر خطاها میان تو و آن هاست، از آنان درگذر. با این حساب ما هم خشنود می شویم.
اما اگر خطاهایی که انجام داده اند جزء خطاهایی است که حق الناس است برای پرداخت بدهی آنان از خمسی که در اموال برای ما مقرر کردی به عنوان جبران بدهی آنان برداشت کن و به طلب کاران آن ها بده.
شیعیان را وارد بهشت کن و از آتش جهنم دور نما و آن ها را با دشمنان ما در یک مکان قرار مده!
(دعای حضرت صاحب الزمان*عجل الله تعالی فرجه الشریف* برای شیعیان- بحارالانوار/ج53/ص302)
امام على عليه السلام :
إن جَعَلتَ دِينَكَ تَبَعاً لدُنياكَ أهلَكتَ دينَكَ ودُنياكَ وكُنتَ في الآخرةِ مِن الخاسِرينَ، إن جَعَلتَ دُنياكَ تَبَعاً لِدينِكَ أحرَزْتَ دِينَكَ ودُنياكَ وكُنتَ في الآخرةِ مِن الفائزينَ؛
اگر دينت را تابع دنيايت كنى، دين و دنيايت، هر دو را از بين برده اى و در آخرت از زيانكاران خواهى بود، اما اگر دنياى خود را تابع دينت كنى دين و دنيايت، هر دو به دست آورده ای ودرآخرت از رستگاران خواهی بود.
ب
ماه رجب و ماه شعبان و ماه رمضان شرافت زیادی دارند و در فضیلت آنها روایات بسیاری وارد شده است. از حضرت رسول (صلى الله علیه و آله) روایت شده كه: ماه رجب ماه بزرگ خدا است و ماهى در حرمت و فضیلت به آن نمىرسد و جنگیدن با كافران در این ماه حرام است و رجب ماه خدا است و شعبان ماه من است و ماه رمضان ماه امت من است كسى كه یك روز از ماه رجب را روزه بگیرد، موجب خشنودى خدای بزرگ میگردد و غضب الهى از او دور می گردد و درى از درهاى جهنم بر روى او بسته گردد.
از حضرت موسى بن جعفر(علیهماالسلام) روایت شده است كه: هر كس یك روز از ماه رجب را روزه بگیرد، آتش جهنم یك سال، از او دور شود و هر كس سه روز از آن را روزه بگیرد بهشت بر او واجب می گردد.
و همچنین فرمود كه: رجب نام نهرى است در بهشت که از شیر سفیدتر و از عسل شیرینتر است. هر كس یك روز از رجب را روزه بگیرد البته از آن نهر بیاشامد.
از امام صادق(علیه السلام) روایت است كه حضرت رسول اکرم( صلى الله علیه و آله) فرمود كه: ماه رجب ماه استغفار امت من است پس در این ماه بسیار طلب آمرزش كنید كه خدا آمرزنده و مهربان است و رجب را “أصب” مىگویند زیرا كه رحمت خدا در این ماه بر امت من بسیار ریخته مىشود پس بسیار بگوئید: «أَسْتَغْفِرُ اللهَ وَ أَسْأَلُهُ التَّوْبَةَ».
ابن بابویه از سالم روایت كرده است كه گفت: در اواخر ماه رجب كه چند روز از آن مانده بود، خدمت امام صادق(علیه السلام)رسیدم. وقتی نظر مبارك آن حضرت بر من افتاد فرمود كه آیا در این ماه روزه گرفتهاى؟ گفتم نه والله اى فرزند رسول خدا. فرمود كه آنقدر ثواب از تو فوت شده است كه قدر آن را به غیر از خدا كسى نمىداند به درستى كه این ماهى است كه خدا آن را بر ماههاى دیگر فضیلت داده و حرمت آن را عظیم نموده و گرامی داشتن روزه دار را در این ماه بر خود واجب گردانیده است.
پس گفتم یابن رسول الله اگر در باقیمانده این ماه روزه بدارم آیا به بعضى از ثواب روزهداران آن نائل مىگردم؟ فرمود: اى سالم هر كس یك روز از آخر این ماه را روزه بدارد خدا او را ایمن گرداند از شدت سكرات مرگ و از هول بعد از مرگ و از عذاب قبر و هر كس دو روز از آخر این ماه را روزه بگیرد از صراط به آسانى بگذرد و هر كس سه روز از آخر این ماه را روزه بگیرد ایمن گردد از ترس بزرگ روز قیامت و از شدتها و هولهاى آن روز و برات بیزارى از آتش جهنم به او عطا كنند. و بدان كه براى روزه ماه رجب فضیلت بسیار وارد شده است و روایت شده كه اگر شخصی قادر بر آن نباشد هر روز صد مرتبه این تسبیحات را بخواند تا ثواب روزه آن را دریابد: سُبْحَانَ الْإِلَهِ الْجَلِیلِ سُبْحَانَ مَنْ لا یَنْبَغِى التَّسْبِیحُ إِلا لَهُ سُبْحَانَ الْأَعَزِّ الْأَكْرَمِ سُبْحَانَ مَنْ لَبِسَ الْعِزََّ وَ هُوَ لَهُ أَهْلٌ
ماه رجب و ماه شعبان و ماه رمضان شرافت زیادی دارند و در فضیلت آنها روایات بسیاری وارد شده است. از حضرت رسول (صلى الله علیه و آله) روایت شده كه: ماه رجب ماه بزرگ خدا است و ماهى در حرمت و فضیلت به آن نمىرسد و جنگیدن با كافران در این ماه حرام است و رجب ماه خدا است و شعبان ماه من است و ماه رمضان ماه امت من است كسى كه یك روز از ماه رجب را روزه بگیرد، موجب خشنودى خدای بزرگ میگردد و غضب الهى از او دور می گردد و درى از درهاى جهنم بر روى او بسته گردد
از حضرت موسى بن جعفر(علیهماالسلام) روایت شده است كه: هر كس یك روز از ماه رجب را روزه بگیرد، آتش جهنم یك سال، از او دور شود و هر كس سه روز از آن را روزه بگیرد بهشت بر او واجب می گردد.
و همچنین فرمود كه: رجب نام نهرى است در بهشت که از شیر سفیدتر و از عسل شیرینتر است. هر كس یك روز از رجب را روزه بگیرد البته از آن نهر بیاشامد.
از امام صادق(علیه السلام) روایت است كه حضرت رسول اکرم( صلى الله علیه و آله) فرمود كه: ماه رجب ماه استغفار امت من است پس در این ماه بسیار طلب آمرزش كنید كه خدا آمرزنده و مهربان است و رجب را “أصب” مىگویند زیرا كه رحمت خدا در این ماه بر امت من بسیار ریخته مىشود پس بسیار بگوئید: «أَسْتَغْفِرُ اللهَ وَ أَسْأَلُهُ التَّوْبَةَ».
ابن بابویه از سالم روایت كرده است كه گفت: در اواخر ماه رجب كه چند روز از آن مانده بود، خدمت امام صادق(علیه السلام)رسیدم. وقتی نظر مبارك آن حضرت بر من افتاد فرمود كه آیا در این ماه روزه گرفتهاى؟ گفتم نه والله اى فرزند رسول خدا. فرمود كه آنقدر ثواب از تو فوت شده است كه قدر آن را به غیر از خدا كسى نمىداند به درستى كه این ماهى است كه خدا آن را بر ماههاى دیگر فضیلت داده و حرمت آن را عظیم نموده و گرامی داشتن روزه دار را در این ماه بر خود واجب گردانیده است.
پس گفتم یابن رسول الله اگر در باقیمانده این ماه روزه بدارم آیا به بعضى از ثواب روزهداران آن نائل مىگردم؟ فرمود: اى سالم هر كس یك روز از آخر این ماه را روزه بدارد خدا او را ایمن گرداند از شدت سكرات مرگ و از هول بعد از مرگ و از عذاب قبر و هر كس دو روز از آخر این ماه را روزه بگیرد از صراط به آسانى بگذرد و هر كس سه روز از آخر این ماه را روزه بگیرد ایمن گردد از ترس بزرگ روز قیامت و از شدتها و هولهاى آن روز و برات بیزارى از آتش جهنم به او عطا كنند. و بدان كه براى روزه ماه رجب فضیلت بسیار وارد شده است و روایت شده كه اگر شخصی قادر بر آن نباشد هر روز صد مرتبه این تسبیحات را بخواند تا ثواب روزه آن را دریابد: سُبْحَانَ الْإِلَهِ الْجَلِیلِ سُبْحَانَ مَنْ لا یَنْبَغِى التَّسْبِیحُ إِلا لَهُ سُبْحَانَ الْأَعَزِّ الْأَكْرَمِ سُبْحَانَ مَنْ لَبِسَ الْعِزََّ وَ هُوَ لَهُ أَهْلٌ
آثار و برکات مهمانی
شکر نعمت
«الإمام على علیه السلام:إِنْ شِئْتَ بَلَغْتَ بِهَا الْآخِرَةَ تَقْرِي فِيهَا الضَّيْفَ وَ تَصِلُ مِنْهَا الرَّحِمَ؛اگر بخواهى یه وسیله این خانه به «آخرت» دستیابی، باید از مهمانان در آن پذيرايى كنى و به صله رحم در آن بپردازى».
بحار الأنوار (ط - بيروت) ؛ ج40 ؛ ص336
آمرزش گناهان
«قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ: إِنَ الضَّيْفَ إِذَا دَخَلَ فَتَحَ لصاحب الدار ألف بابٍ من أبواب الرحمه و غَفَرَ اللَّهُ لَهُ ذنوبه؛ آن گاه که مهمان وارد شود، هزار در از درهای رحمت بر روی صاحب خانه باز می شود و خداوند گناهان او را می آمرزد».
كافي (ط - دار الحديث) ؛ ج12 ؛ ص338
مهمانی در بهشت
«وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عليهما السلام، قَالَ: مَنْ أَطْعَمَ مُؤْمِنًا مِنْ جُوعٍ أَطْعَمَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ ثِمَارِ الْجَنَّة؛كسى كه به مؤمن گرسنهاى چيزى بخوراند، خدا به او از ميوههاى بهشت خواهد خورانيد».
وسائل الشيعة ؛ ج25 ؛ ص254
وظایف میزبان پیش از مهمانی
«قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ: یَا أَبَا ذَرٍّ، لَا تُصَاحِبْ إِلَّا مُؤْمِناً، وَ لَا يَأْكُلْ طَعَامَكَ إِلَّا تَقِي؛ای اباذر! جز با انسان مومن مصاحبت نکن و جز شخص پرهیزگار طعام شما را نخورد».
الأمالي (للطوسي) ؛ النص ؛ ص535
وظایف مهمان پیش از مهمانی
دعوت و ضرورت پذیرش آن
« َقالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه:اوصى الشّاهد من امّتى و الغائب منهم و من في اصلاب الرّجال و ارحام النّساء الى يوم القيامة ان يصل الرّحم و ان كان منه على مسيرة سنة فانّ ذلك من الدّين؛شاهدان و غايبان و هر كس از امت من را كه در صلبهاى مردان و رحمهاى زنان هستند تا روز قيامت، به صله رحم سفارش مىكنم اگر چه بينشان به اندازه يك سال فاصله باشد، چون صله رحم، جزء دين است».
كافي (ط - دار الحديث) ؛ ج3 ؛ ص387
تمیزی و آراستگی
« َقالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه:تنظّفوا بكلّ ما استطعتم فإنّ اللَّه تعالى بنى الإسلام على النّظافة و لن يدخل الجنّة إلّا كلّ نظيف؛هر چه مىتوانيد پاكيزه باشيد زيرا خداوند اسلام را بر پاكيزگى نهاده و جز مردم پاكيزه كسى ببهشت نميرود».
نهج الفصاحة ؛ ص391
اعتراف درمقابل بنده خداگناه نیست مگر آنکه سبب تحقیر و ذلت فرد گردد، مثلا انسانی مرتکب گناهی شده است به اشتباه خود پی برده است و به این اشتباه خود در نزد دیگران اعتراف می کند.
فرآوری: تیموری/کارشناس حوزه- بخش احکام اسلامی تبیان
اعتراف به گناه از نظر تربیتی چرا در پیشگاه بنده گناه است ولی در پیشگاه خدا نیست؟
1- اعتراف در مقابل بنده خداگناه نیست مگر آنکه سبب تحقیر و ذلت فرد گردد، مثلا انسانی مرتکب گناهی شده است به اشتباه خود پی برده است و به این اشتباه خود در نزد دیگران اعتراف می کند.
2- حقوق در منظر تربیت دینی بر دو قسم است 1- یا حق الله است 2- یا حق الناس، این قضایا هم حق الله است در صورتی که حقوق بندگان در آن دخیل نباشد در این صورت رضایت صاحب حق باید در نظر گرفته شود.
3- اینکه خداوند سبحان به یک طریقی می خواهد انسان را رها نکند و با او در ارتباط باشد و بنده اش به این نتیجه برسد که همه چیزش خداست.
اعتراف به گناه:
پرسش: آیا در اسلام می توان پیش کسی اعتراف به گناه کرد؟ چرا در اسلام کسی وجود ندارد که بتوان برای اعتراف پیش او رفت چنانکه در مذهب کاتولیک پیش پدر می روند ولی کسی آنها را نمی شناسد؟
پاسخ :
از نظر اسلام انسان اجازه ندارد گناهان (کوچک یا بزرگ) خود را در مقابل دیگران بازگو کند و اسرار خود را فاش نماید. از نظر اسلام آبروی انسان ها آنقدر با ارزش است که اعتراف به گناه تنها باید در پیشگاه پروردگار متعال آن هم به جهت توبه و در خواست بخشش باشد. انسان با اعتراف به گناه نزد خداوند نه تنها آبرو و ارزش خود را از دست نمی دهد بلکه کسب ارزش و آبرو می کند. این ویژگی مخصوص خداوند است اما غیر خداوند هر چند رازدار باشند و نزد دیگران گناهان اشخاص را افشا نکنند، توانایی برگشت دادن ارزش و آبروی از دست رفته (که در اثر اعتراف نزد آنان بوجود آمده بود) را ندارند تا چه رسد به زیاد نمودن آن.
از نظر اسلام انسان اجازه ندارد گناهان (کوچک یا بزرگ) خود را در مقابل دیگران بازگو کند و اسرار خود را فاش نماید. از نظر اسلام آبروی انسان ها آنقدر با ارزش است که اعتراف به گناه تنها باید در پیش گاه پروردگار متعال آنهم به جهت توبه و در خواست بخشش باشد. انسان با اعتراف به گناه نزد خداوند نه تنها آبرو و ارزش خود را از دست نمی دهد بلکه کسب ارزش و آبرو می کند. این ویژگی مخصوص خداوند است
اولا: از منظر اسلام و براساس بینش توحیدی تنها موثر حقیقی در جهان هستی خداوند است، غیر خداوند بدون اذن و اجازه خداوند، نمی توانند تأثیری داشته باشند و در منابع دینی اسلام به شخص یا شخصیتی مقام بخشش گناهان داده نشده است.
اما آنچه در اسلام به عنوان شفاعت اولیای الاهی مطرح است؛ اولا: شفاعت به معنای وساطت در بخشش گناهان است نه بخشش مستقیم و بدون واسطه.
شهید مطهری می نویسد:
شفاعت، همان مغفرت الهی است که وقتی به خداوند نسبت داده می شود به نام مغفرت و هنگامی که به وسایط و مجاری رحمت منسوب می گردد، نام شفاعت به خود می گیرد.
ثانیاً: امر شفاعت از سوی خداوند به هر کسی اعطا نمی شود شفاعت مختص خداوند است و با اراده او به کسانی واگذار می گردد که با بندگی و تقرب به خداوند، نشانه های خدایی در وجودشان تجلی یافته است نظیر اولیای الهی (انبیاء، اوصیا، امامان معصوم علیه الاسلام عالمان و دانشمندان دینی، شهیدان و مؤمنان حقیقی).
ثالثا: شفیعان کسانی را می توانند مورد شفاعت قرار دهند که در آنها نوعی صلاحیت و قابلیت وجود داشته باشد نه این که معامله مادی و راهی برای کسب درآمد و دستیابی به منافع و امیال شخصی به شمار آید.
شفیعان کسانی را مورد شفاعت قرار می دهند که خدا اذن داده است؛ «شفاعت نمی کنند مگر برای کسی که او بپسندد.» پس هر کسی شایستگی و ظرف برخورداری از شفاعت را ندارد.
در حقیقت شفاعت به شرط تغییر و تحول فرد گناه کار از وضعیت قبلی و داشتن قابلیت های لازم برای آمرزش، موجب پاک شدن او از گناهانش می شود.
بنابر این در اسلام هم شفاعت کننده و هم شفاعت شونده باید دارای شرایطی باشند و تحقق آن با اراده و خواست خداوند و البته بوسیله وسایط آن انجام می پذیرد.
اما در مسیحیت کاتولیک هیچکدام از این شرایط رعایت نمی شود بعلاوه عملکرد کلیسای کاتولیک در قرون وسطی گویای انحراف شدید آن از مسیر حق و حقانیت بوده و آمرزش خواهی بابی برای کسب درآمد کلیساها و دستیابی به منافع و امیال شخصی به شمار می آید.
اگر کسی از دوستش سوال کنه فلان گناه رو تا الان شده انجام بدی یا نه!، آیا اگر آن گناه را بازگو کند گناه است؟
پاسخ: بازگو کردن گناه نزد دیگران فی نفسه جایز نیست. (استفتاء سایت هدانا از دفتر مقام معظم رهبری)
منابع:
سایت هدانا
پایگاه اطلاع رسانی حوزه نت
کسی که پیوسته بر سجاده است و دستانش به دعاست اما مروت و صفا را تجربه نکرده و عاطفه و عشق و احساس را تمرین نمی کند، همچون باغبانی است که خرمن خرمن پوست در آغوش خاک می نهد غافل از آنکه حتی یکی کارگر نشده، و از خاک سر بلند نمی کند!
فرآوری: زهرا اجلال- بخش قرآن تبیان
“اذْ أَوَى الْفِتْیَةُ إِلى الْكَهْفِ فَقَالُوا رَبَّنَا ءَاتِنَا مِن لَّدُنك رَحْمَةً وَ هَیىْ لَنَا مِنْ أَمْرِنَا رَشداً “( زمانى را به خاطر بیاور كه آن جوانان به غار پناه بردند، و گفتند: پروردگارا ما را از سوى خودت رحمتى عطا كن، و راه نجاتى براى ما فراهم ساز.) (10 کهف)
در فرهنگ عربی دو تعبیر رایج در مورد جوان وجود دارد: یكی «فتی» و دیگری «شاب.» اولی از ریشه «فتی فتو (طراوت و شادابی)» و دومی از ریشه «شبّ (شكوفایی و برخورداری از حرارت)» است. (معجم مقاییس اللغه، ج4، ص473. راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص625.)
در حقیقت می توان گفت که دین مجموعه ای است از اعمالی چون نماز و روزه و… در کنار اخلاقیاتی چون صداقت و پاکی و جوانمردی و اعمالی که حکم پوسته را برای در برگرفتن مغز دین که همان جوانمردی است دارند.
از این رو کسی که نماز می گزارد اما بی صفا بوده و از عاطفه و عشق نصیبی ندارد، و یا از احساس و آدمیت و آقایی و جوانمردی و گذشت و گذشتن برای خدا و گذاشتن برای مردم بی بهره است، درست به باغبانی می ماند که تنها پوست ها را کاشته باشد! حال آنکه خروار خروار پوست اگر کاشته شوند از آن میان حتی یکی سبز نشده، و جوانه نمی زند، و بالا نیامده، و به ثمر نمی نشیند. همچنانکه اگر مغزها را به تنهایی بکارند گویی نکاشته اند.
در نگاه قرآن کریم این قول که «دل آدم باید پاک باشه، ظاهر مهم نیست» هیچ مقبولیتی در ندارد. بلکه در جای جای قرآن کریم در کنار ایمان، عمل صالح مطرح شده است. در آموزه های قرآنی، عمل صالح، بازتاب بیرونی ایمان واقعی است. هر کس به ایمان واقعی دست یافته باشد در منش و کنش خویش نیک کردار خواهد بود: وَعَدَ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ لَهُم مَّغْفِرَهٌ وَأَجْرٌ عَظِیمٌ «خداوند کسانى را که ایمان آورده و عمل هاى شایسته کرده اند وعده داده که آن ها را آمرزش و پاداشى بزرگ است.» (سوره مائده، آیه ۹)
تنها مغزها به همراه پوست ها و پوست ها به همراه مغزها سبز می شوند.
پس، کسی که می گوید دلت پاک باشد و تنها در پی پاک ساختن دل است اما نمازش را نمی گزارد همچون باغبانی است که در این مزرعه دنیا مغز می کارد اما بی پوست!
و کسی که پیوسته بر سجاده است و دستانش به دعاست اما مروت و صفا را تجربه نکرده ، همچون باغبانی است که خرمن خرمن پوست در آغوش خاک می نهد غافل از آنکه حتی یکی کارگر نشده، و از خاک سر بلند نمی کند!
عواملی که بهشت آفرین می شوند
یک باغستان وقتی سبز و خرم و با طراوت است که در کنار خود آب و جوی را با هم داشته باشد، وگرنه جوی بی آب هر چند با سنگفرش های مرمرین ساخته شده باشند، هیچ فایده ای ندارد!
همانطور که اگر آب، زلال و زمزم و فراوان باشد اما در جوی قرار نگیرد حاصلی جز هرز رفتن و تخریب ساختن، خاصیی دیگر با خود ندارد!
و نماز و روزه و حجاب و ظواهر عملی و تمام آداب دینی دیگر همان جوی را می مانند و خوبی هایی چون صداقت و مروت و جوانمردی و … که از آن یاد کردیم به منزله همان آب است، و اگر این دو، دوشادوش هم باشند باغی پدیدار خواهد شد به نام بهشت وگرنه هر کدام بدون دیگری و به دور از دیگری ضایع و بی حاصل است.
و این گونه است که در نگاه قرآن کریم این قول که «دل آدم باید پاک باشه، ظاهر مهم نیست» هیچ مقبولیتی در ندارد. بلکه در جای جای قرآن کریم در کنار ایمان، عمل صالح مطرح شده است. در آموزه های قرآنی، عمل صالح، بازتاب بیرونی ایمان واقعی است. هر کس به ایمان واقعی دست یافته باشد در منش و کنش خویش نیک کردار خواهد بود: وَعَدَ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ لَهُم مَّغْفِرَهٌ وَأَجْرٌ عَظِیمٌ «خداوند کسانى را که ایمان آورده و عمل هاى شایسته کرده اند وعده داده که آن ها را آمرزش و پاداشى بزرگ است.» (سوره مائده، آیه ۹)
در روایت نیز می فرماید: الْإِیمَانُ تَصْدِیقٌ بِالْجَنَانِ وَ إِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ وَ عَمَلٌ بِالْأَرْکَان «ایمان، تصدیق با دل و اعتراف با زبان و التزام در عمل است.» (بحارالانوار، ج۶۶ ص۷۴)
کسی که نماز می گزارد اما بی صفا بوده و از عاطفه و عشق نصیبی ندارد، و یا از احساس و آدمیت و آقایی و جوانمردی و گذشت و گذشتن برای خدا و گذاشتن برای مردم بی بهره است، درست به باغبانی می ماند که تنها پوست ها را کاشته باشد! حال آنکه خروار خروار پوست اگر کاشته شوند از آن میان حتی یکی سبز نشده، و جوانه نمی زند، و بالا نیامده، و به ثمر نمی نشیند. همچنانکه اگر مغزها را به تنهایی بکارند گویی نکاشته اند.
در جایی دیگر خداوند در آیه ۱۵۰ سوره نساء می فرماید: إِنَّ الَّذینَ یَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ یُریدُونَ أَنْ یُفَرِّقُوا بَیْنَ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ یَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَکْفُرُ بِبَعْضٍ وَ یُریدُونَ أَنْ یَتَّخِذُوا بَیْنَ ذلِکَ سَبیلاً: کسانى که خدا و پیامبران او را انکار مى کنند، و مى خواهند میان خدا و پیامبرانش تبعیض قائل شوند، و مى گویند: به بعضى ایمان مى آوریم، و بعضى را انکار مى کنیم» و مى خواهند در میان این دو، راهى براى خود انتخاب کنند…»
نمازی که همچون صدف در دل خود گوهرجو و جوانمردی ندارد هر چند با صوت خوش ادا شود همان جوی مرمرین است اما بی آب، که لاجرم مزبله یعنی نشیمنگان شیطان خواهد شد، ندیده ای جوی هایی بی آب مالامال از زباله ها و خاشاک و خس ها می شوند؟
آری، آن مروت و جوانمردی که با گلبرگ های زیبای نماز و روزه کادو پیچی نشود هر چند هدیه ای باشد برای خدا از سویی جسارت، و از دیگر سو مایه خسارت است، و هدر خواهد شد و هرز خواهد رفت.
منابع: سایت با حجاب؛ دل آدم باید پاک باشه! ظاهر مهم نیست!/پاسخ به شبهه؛ خرداد ۵, ۱۳۹۵
کتاب باران حکمت؛ محمد رضا رنجبر، 1385
از منظر دین؛ یعنی قرآن و روایات (اعم از سخن و سیرۀ عملی پیشوایان معصوم علیهم السلام) و عقل، «فقر» چه تصویری دارد؟ زیبا و دلکش است و مورد توصیه؟ یا موجود بدمنظری است که مأمور به دوری جستن آنیم؟ آیا دین، ما را در راستای خودسازی معنوی به فقیرانه زیستن توصیه میکند؟ یا فقر را یک ناهنجاری اجتماعی تلقی کرده همگان را به جنگ با آن فرامیخواند؟ نیاز به پژوهش در این موضوع وقتی بیشتر احساس میشود که بدانیم هر دو طرف قضیه، طرفدارانی دارد که با تکیه بر آیات و روایات، موضع خود را حق و باور دیگری را در تعارض با آموزههای دین دانسته با آن مخالفت میکنند.
امید پیشگر/ دکتری تفسیر قرآن - بخش قرآن تبیان
معناشناسی فقر
«فقر» در فارسی به معنای بیچیزی و نداری است(لغتنامه دهخدا)؛ اما در عربی به دو معناست: نخست «الحاجة؛ نیازمندی»(کتاب العین) و دیگری «انفراج فی شیء؛ بازشدن چیزی»(معجم المقاییس اللغة). «فقیر» به کسی گفته میشود که مهرههای پشت او (ستون فقراتش) بر اثر حادثهای شکسته و از هم جدا شده باشد (همان). بنابراین «فقیر» به کسی گویند که در اثر نداشتن مال، به مثابۀ کسی است که ستون فقراتش شکسته است و قادر به ایستادن نمیباشد.
هر دو معنا را میتوان در آیات و روایات مشاهده کرد. برای نمونه، «فقیر» در آیه «رب انی لما انزلت الی من خیر فقیر؛ پروردگارا من به هر آنچه از خیر بر من فرو میفرستی نیازمندم.»(قصص/24) به معنای نخست است و در آیۀ مربوط به زکات(توبه/60) به معنای دوم است.
تأثیر فقر و دارایی بر زندگی و بندگی
قرآن کریم با عنایت به معنای دوم، «دارایی» را مایۀ قیام و ایستایی فرد و جامعه میداند؛ آنجا که میفرماید: «لا تؤتوا السفهاءَ اموالَكم التی جَعلَ اللهُ لكم قیاماً؛ اموالتان را كه خدا مایۀ قوام و برپایى [زندگى] شما قرارداده است به نابخردان ندهید.»(نساء/5)
از سخنِ روایت شدۀ امام صادق(علیه السلام) ذیل این آیه میتوان دریافت که این قوام بودنِ مال، تنها مربوط به دنیای انسانها نبوده دین آنها را نیز سرپا نگه میدارد. مردى از حضرت پرسید: شخصى كه مالى دارد آیا حق دارد آن را ضایع كند و از دست بدهد؟ امام فرمود:
«احتفظ بمالك فإنّه قوام دینك؛ مالت را نگاه دار كه قوام دین تو به آن است.»(امالی طوسی، 679)
تأثیر وضعیت اقتصاد و دارایی در دینداری به قدری است که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
«اللهم بارك لنا فی الخبز و لا تفرق بیننا و بینه؛ فلولا الخبز ما صلینا و لا صمنا و لا أدینا فرائض ربنا؛ بار خدایا! براى ما در نان بركت قرار ده و میان ما و آن، جدایى مینداز. اگر نان نبود، ما نماز نمىخواندیم و روزه نمىگرفتیم و واجبهاى پروردگارمان را انجام نمىدادیم.»(کافی، 5/73)
پیامبر اکرم در روایتی فرمود: « هر كه فقر بر وى فشار آورد، فراوان بگوید: «لا حول و لا قوة إلا بالله العلى العظیم؛ هیچ نیرو و توانى نیست، مگر از خداى والاى بزرگ». بدین سان، فقر از وى زدوده مىگردد.»(کافی، 8/93)
یعنی ضعف اقتصادی (فقر و نداری) این توان را دارد که انسان را به ورطۀ کفر و بیدینی بکشاند؛ آن حضرت در کلام دیگری فرمود:
«كاد الفقر أن یكون كفرا؛ فقر، انسان را در آستانه كفر قرار مىدهد.»(همان، 2/307)
دعا برای در امان ماندن از فقر
برای همین آثار ناگوار فقر در زندگی و بندگی انسان، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از «فقر» به خدا پناه میبُرد و عرض میکرد: «اللهم إنی أعوذ بك من الكفر و الفقر و عذاب القبر؛ بار خدایا! هر آینه از كفر و فقر و عذاب قبر به تو پناه مىجویم.»(من لایحضره الفقیه، 2/543)
نظیر این درخواست از دیگر اهلبیت(علیهم السلام) نیز نقل شده است. امام باقر(علیه السلام) عرض میکرد: «بار خدایا … مرا روزى اى مده كه سركشم سازد و به فقرى دچارم مكن كه به سبب ابتلا در تنگنا به تیره بختى افتم … مرا در دنیایم زندگانى گشاده و شیرین و گوارا عطا فرما»(کافی، 2/589)
مردم نیز وقتی از رنج فقر آزرده میشدند محضر اهلبیت(علیهم السلام) آمده برای رهایی از آن، راهکاری درخواست میکردند.
مردى نزد پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) آمد و گفت: «اى رسول خدا! من عیالوار و بدهكار و سخت احوالم. مرا دعایى آموز كه با آن خدا را خوانم تا مرا چندان روزى دهد كه هم وامم را بپردازم و هم خانوادهام را تأمین كنم.» حضرت فرمود: «اى بنده خدا! وضو ساز و حق هر اندام را در وضویت به خوبى ادا كن و سپس دو ركعت نماز بگزار و در آن ركوع و سجدهاى كامل به جاى آور و آن گاه بگو: « یا ماجد یا واحد یا كریم یا دائم، أتوجه إلیك بمحمد نبیك نبی الرحمة صلى الله علیه و آله یا محمد یا رسول الله، إنی أتوجه بك إلى الله ربك و ربی و رب كل شیء أن تصلی على محمد و أهل بیته و أسألك نفحة كریمة من نفحاتك و فتحا یسیرا و رزقا واسعا ألم به شعثی و أقضی به دینی و أستعین به على عیالی.»(کافی، 2/552)
نیز برای مصون ماندن عموم مردم از «فقر» یا رهاشدن گریبانشان از چنگ آن اذکاری را آموزش دادهاند. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: هر كس روزانه صد بار این ذكر را بگوید: «لا إله إلا الله الملك الحق المبین؛ جز خداى حكمران راستین روشنگر، معبودى نیست.» از فقر در امان است و از وحشت قبر، رها مىگردد(کشف الغمة، 2/376). در روایت دیگری فرمود: « هر كه فقر بر وى فشار آورد، فراوان بگوید: «لا حول و لا قوة إلا بالله العلى العظیم؛ هیچ نیرو و توانى نیست، مگر از خداى والاى بزرگ». بدین سان، فقر از وى زدوده مىگردد.»(کافی، 8/93)
تأثیر وضعیت اقتصاد و دارایی در دینداری به قدری است که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: بار خدایا! براى ما در نان بركت قرار ده و میان ما و آن، جدایى مینداز. اگر نان نبود، ما نماز نمىخواندیم و روزه نمىگرفتیم و واجبهاى پروردگارمان را انجام نمىدادیم.»(کافی، 5/73)
«فقر» یکی از عذابهای الهی
در برخی روایات، «فقر» به عنوان عذابی از سوی خدا معرفی شده است که گاه گریبان فرد را میگیرد؛ مانند این روایت که امام صادق(علیه السلام) فرمود: «هر كس در شب و روز، بزرگترین دغدغهاش دنیا باشد، خداوند متعال فقر را پیش چشمان او مىنهد [تا همواره احساس فقر كند] و امورش را پریشان مىسازد، و از دنیا جز به آنچه برایش قسمت شده، نمىرسد.»(همان، 2/319)
امام صادق(علیه السلام) فرمود: «خدا دو گونه مجازات دارد؛ یكى مجازات جارى در درون انسان و دیگرى مسلط ساختن برخى از مردم بر برخى دیگر. مجازاتهاى جارى در درون انسانها از این قرارند: بیمارى، فقر، ….»(علل الشرایع، ص108)
و گاه این عذاب، تمام جامعه را فراگرفته آنها را به نداری و مشکلات اقتصادی مبتلا میکند. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: « هر گاه خداوند بر امتى خشم گیرد و بر آن عذاب نازل نكند، قیمتها در آن بالا مىرود، آبادانىاش كاهش مىیابد، بازرگانانش سود نمىبرند، میوههایش رشد نمىكنند، جوىهایش پر آب نمىگردند، باران بر آن فرو نمىبارد، و بدانش بر آن سلطه مىیابند.»(کافی، 5/317)
نکوهش «فقر»
برخی روایات، به بدی از «فقر» سخن میگویند و چهرۀ زشتی از آن ترسیم میکنند؛ روشن است هدف این روایات پرهیز دادن مردم از فقر و هشدار نسبت به زمینههای پیدایش آن است. برای نمونه؛
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «الفقر أشد من القتل؛ فقر، سختتر از كشتار است.»(جامع الاخبار، ص299) و یا فرمود: «الفقر(اء) محن الإسلام؛ فقیران، بلاهاى اسلاماند.» (معانی الاخبار، ص402) و نیز: «الفقر سواد الوجه فی الدارین؛ فقر، در هر دو جهان، مایۀ سیه رویى است.»( عوالی اللآلی، 1/40)
امام باقر(علیه السلام) گور(یعنی آرمیدن در گور: مرگ) را بهتر از فقر میداند(کافی، 8/21).
دستور مقابله با فقر
دستور اسلام مبنی بر مقابله با فقر را به شکلهای زیر میتوان در قرآن و نیز گفتار و رفتار حضرات معصومین(علیه السلام) مشاهده کرد:
1. امر به انفاق و دستگیری از نیازمندان
2. امر به پرداخت زکاتی که یکی از مصارف آن کمک به فقراست
3. نکوهش کسانی که از کمک به فقرا خودداری کردند
4. سیرۀ پیشوایان معصوم(علیه السلام) در کمک به فقرا و تلاش برای ریشهکنی فقر از جامعه
یکی از مباحث و مسائلی که گاهی در بعضی محافل و مجالس شنیده می شود، محتوی بعضی از شعارهای انقلابی است! چرا بعد از سه دهه از سپری شدن انقلاب، هنوز عده ای اصرار دارند که مرگ بر آمریکا و اسرائیل در جامعه پا برجا باشد؟ آیا اصلاً این شعارهای انقلابی با مبانی دینی و قرآنی سازگاری دارد؟ چرا ما باید برای یک کشوری آرزوی مرگ و نابودی کنیم؟ این نوشتار در پی جواب این پرسش است.
علی بیرانوند- کارشناس حوزه/ بخش قرآن تبیان
معنا و مفهوم شناسی شعارهای انقلابی
قبل از هر چیز لازم به ذکر است شعارهای انقلابی همچون شعار مرگ بر آمریکا، آرزو و شعار مرگ برای یک سری مردم مظلوم و بی گناه که در یک سرزمین زندگی می کنند نیست؟ تا اینکه این خرده بر کسی گرفته شود که چرا شما آرزوی مرگ انسان های مظلوم و بی گناه را دارید؟ در واقع این شعار، در خود دارای معنا و مفهومی دقیق است که بر گرفته از یک نوع ایدئولوژی اسلامی و توحیدی است. این فریادها، ندای بشر دوستانه ی انسان هایی است که از ظلم، استعمار و استبداد کشورهای استکباری به ستوه آمده اند و آرزوی خشکیدن و نابودی این سیاست های ددمنشانه را دارند، آرزویی که خواست هر انسان مصلح و بشر دوست است.
ریشه شعارهای انقلابی در قرآن
1-مبارزه با ظالمان و ستمگران:
ایدئولوژی و آموزه های توحیدی مکتب اسلام بر اصول و مبانی بشر دوستانه ای بنا شده و در پی سعادت و خوشبختی همه انسان های روی زمین است، به همین جهت به هیچ شخص و گروهی اجازه نمی دهد که سعادت و خوشبختی انسان ها را مورد تهدید و مخاطره قرار دهد. از طرفی برهمگان روشن است که گسترش ظلم و استبداد و استکبار در تضاد جدی با این سعادت و خوشبختی قرار دارد.
از همان ابتدای انقلاب، برنامه های براندازی آمریکای جنایت کار علیه ایران، تنها به تهدید نظامی ختم نشد، بلکه با فشار سیاسی و اقتصادی نیز توأم بوده است. برنامه ای که ستمکاران تاریخ نیز از آن استفاده کرده اند: «هُمُ الَّذینَ یَقُولُونَ لا تُنْفِقُوا عَلى مَنْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ حَتَّى یَنْفَضُّوا وَ لِلَّهِ خَزائِنُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لكِنَّ الْمُنافِقینَ لا یَفْقَهُونَ؛ [منافقون/7] اینان همان كسانند كه مىگویند: بر آنان كه نزد پیامبر خدایند هزینه مكنید- به آنها چیزى ندهید- تا [از نزد وى] پراكنده شوند و حال آنكه خداى راست گنجینههاى آسمانها و زمین، و لیكن منافقان درنمىیابند».
بعد از بیان این مقدمه لازم به ذکر است که در قرآن کریم خدای متعال خود را در صف مقدم مبارزه با ظالمان و ستمگران قرار می دهد و ندای مرگ بر آنها را سر می دهد و ظالمان را به شدید ترین عذاب ها تهدید می کند: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ وَ السَّماءِ ذاتِ الْبُرُوجِ، وَ الْیَوْمِ الْمَوْعُودِ وَ شاهِدٍ وَ مَشْهُودٍ، قُتِلَ أَصْحابُ الْأُخْدُودِ النَّارِ ذاتِ الْوَقُودِ إِذْ هُمْ عَلَیْها قُعُودٌ وَ هُمْ عَلى ما یَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنینَ شُهُودٌ [بروج، آیات1-7] به نام خداوند بخشنده بخشایشگر سوگند به آسمان كه داراى برج هاى بسیار است، و سوگند به آن روز موعود، و سوگند به «شاهد» و «مشهود»! [«شاهد»: پیامبر و گواهان اعمال، و «مشهود»: اعمال امّت است] مرگ بر شكنجه گران صاحب گودال (آتش)، آتشى عظیم و شعله ور! هنگامى كه در كنار آن نشسته بودند،و آنچه را با مؤمنان انجام مى دادند (با خونسردى و قساوت) تماشا مى كردند!»
بیان مفسران قرآن:
علامه طباطبایی در ذیل این آیات زیبا در معرفی «أَصْحابُ الْأُخْدُودِ» و معنای مرگ بر آنان این چنین بیان می دارد: «"اخدود” به معناى شكاف بزرگ زمین است، و” اصحاب اخدود” جباران ستمگرى بودند كه زمین را می شكافتند و آن را پر از آتش نموده، مؤمنین را به جرم این كه ایمان دارند در آن می انداختند، و تا آخرین نفرشان را می سوزاندند. پس جمله “قتل …” نفرین بر آنان است، نه این كه خواسته باشد خبر دهد، و منظور از “قتل"، لعنت و طرد از درگاه خداى تعالى است.[1]
2-ابراز برائت از مروجان سازمان های تروریستی
با کمی دقت و تأمل در حافظه تاریخی خود، به خوبی می توان به ماهیت استکباری آمریکا پی برد. اصحاب اخدود زمان کنونی ما کشوری است که در رأس تمام برنامه های استکباری و تروریستی قرار دارد، کشوری که خود مروج و مؤسس سازمان های آدم کشی است. ایدئولوژی و فرهنگ قرآن به همه پیروان خود دستور می دهد که از این چنین رویکرد و نظام ظالمانه ای برائت و دوری جویند،[2] و شعارهای انقلابی به نوعی خود گویای انزجار از این نظام سلطه گر است.
ابراز برائت از کشور سلطه گری که با داشتن نعمت های فراوان بیشترین ظلم و ستم را در حق خدای متعال و بندگان او در سرتاسر جهان انجام داده است: «وَ مَهَّدْتُ لَهُ تَمْهیداً ثُمَّ یَطْمَعُ أَنْ أَزیدَ كَلاَّ إِنَّهُ كانَ لِآیاتِنا عَنیداً سَأُرْهِقُهُ صَعُوداً إِنَّهُ فَكَّرَ وَ قَدَّرَ فَقُتِلَ كَیْفَ قَدَّرَ ثُمَّ قُتِلَ كَیْفَ قَدَّرَ ثُمَّ نَظَرَ ثُمَّ عَبَسَ وَ بَسَرَ ثُمَّ أَدْبَرَ وَ اسْتَكْبَرَ[مدثر، آیات14-23]و وسایل زندگى را از هر نظر براى وى فراهم ساختم! باز هم طمع دارد كه بر او بیفزایم! هرگز چنین نخواهد شد؛ چرا كه او نسبت به آیات ما دشمنى مى ورزد! و بزودى او را مجبور مى كنم كه از قلّه زندگى بالا رود (سپس او را به زیر مى افكنم)! او (براى مبارزه با قرآن) اندیشه كرد و مطلب را آماده ساخت! مرگ بر او باد! چگونه (براى مبارزه با حق) مطلب را آماده كرد! باز هم مرگ بر او، چگونه مطلب (و نقشه شیطانى خود را) آماده نمود! سپس نگاهى افكند، بعد چهره درهم كشید و عجولانه دست به كار شد سپس پشت (به حقّ) كرد و تكبّر ورزید.»
چرا شما آرزوی مرگ انسان های مظلوم و بی گناه را دارید؟ در واقع این شعار، در خود دارای معنا و مفهومی دقیق است که بر گرفته از یک نوع ایدئولوژی اسلامی و توحیدی است. این فریادها، ندای بشر دوستانه ی انسان هایی است که از ظلم، استعمار و استبداد کشورهای استکباری به ستوه آمده اند و آرزوی خشکیدن و نابودی این سیاست های ددمنشانه را دارند، آرزویی که خواست هر انسان مصلح و بشر دوست است.
مرگ برسیاست استکباری آمریکا
حافظه تاریخی مردم درد کشیده و مظلوم ایران، هیچ گاه ظلم و ستمی که سیاستگذاران و سردمداران امریکایی بر علیه ایران عزیز روا داشتند را فراموش نمی کنند. سیاست ارعاب و تهدیدی که سایه شوم آن هیچ گاه بر سر این مرز و بوم برداشته نشده است. بدیهی است که مردم بصیر و هوشیار ایران اسلامی ندای بصیرت سرداده و از این چنین دشمنی ابراز نارضایتی کنند.
مرگ بر صداقت آمریکایی: صداقت آمریکایی در طول انقلاب اسلامی چیزی جز دروغ، خدعه، و نیرنگ، و ارعاب و تهدید نبوده است. شعار مرگ بر آمریکا ندای مردمی است که حافظه تاریخی آنان پاک نشده است.
لطف و عنایت آمریکا به ایران
1-تهدید با گزینه های روی میز: عنایت و لطف آمریکایی سیاستمداران آمریکا، هیچ گاه از حافظه تاریخی مردم بصیر ایران پاک نمی شود، عنایت های که بوی خون و قتل شکنجه می دهد. ارعاب و تهدید که می توان مشابه آن را در داستان حضرت موسی و فرعون مشاهده کرد: «لَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلافٍ ثُمَّ لَأُصَلِّبَنَّكُمْ أَجْمَعینَ؛ [اعراف/124] هر آینه دست ها و پاهاى شما را به خلاف یكدیگر- یكى از راست و یكى از چپ- ببُرم، سپس همه شما را بر دار كشم».
2-محاصره اقتصادی، سیاسی و تحریم کالاهای اساسی: از همان ابتدای انقلاب، برنامه های براندازی آمریکای جنایت کار علیه ایران، تنها به تهدید نظامی ختم نشد، بلکه با فشار سیاسی و اقتصادی نیز توأم بوده است. برنامه ای که ستمکاران تاریخ نیز از آن استفاده کرده اند: «هُمُ الَّذینَ یَقُولُونَ لا تُنْفِقُوا عَلى مَنْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ حَتَّى یَنْفَضُّوا وَ لِلَّهِ خَزائِنُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لكِنَّ الْمُنافِقینَ لا یَفْقَهُونَ؛ [منافقون/7] اینان همان كسانند كه مىگویند: بر آنان كه نزد پیامبر خدایند هزینه مكنید- به آنها چیزى ندهید- تا [از نزد وى] پراكنده شوند و حال آنكه خداى راست گنجینههاى آسمانها و زمین، و لیكن منافقان درنمىیابند».
سخن آخر
اگر پرسیده شود چرا فقط آمریکا و چرا کشورهای دیگر علیه آنها شعار سرداده نمی شود؟ در پاسخ خواهیم گفت آنچه در حال حاضر بیشترین نمود خارجی علیه ایران دارد، سیاست های آمریکایی است. این آمریکا است که در رأس همه جنایت ها قرار دارد، در ثانی این کشور است که از ابتدا ساز مخالفت و براندازی علیه انقلاب اسلامی سرداده است، هر چند سیاست های کلی انقلاب اسلامی همواره گویای انزاجار از رفتارهای ظالمانه همه کشورهای استبکاری است.
پی نوشت ها:
[1]. ترجمه المیزان، ج20، ص416
[2]. «بَراءَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَى الَّذینَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِكینَ»
برای القاب زهرا، تفسیرها، تاویلها و گفتگوها چندان است که در این نوشته مجال بازگو کردن همه آن نیست فقط به طور فشرده به تفسیر کنیه و اسم ایشان می پردازیم.
زهرا را ام ابیها گفته اند و این کنیه را که افتخاری بر آن حضرت است، پیامبر گرامی به ایشان داده است. (21)
ام ابیها به معنای «مادر پدرش » ; یعنی زهرا مادر پدر خویش است. این کنیه معانی مختلفی دارد اما بهترین معنی همان است که پیامبر (ص) به این کنیه داد یعنی: «زهرا علت غایی جهان هستی است.» و اگر کسی ادعا کند که واسطه فیض عالم هستی نیز هست، ادعای او بدون دلیل به گزاف نیست.
واما فاطمه، فاطمه را فاطمه گفته اند و این تسمیه اسراری دارد و همه آن اسرار از روایات بهره مند است:
1- سمیت فاطمة فاطمة لانها فطمت من الشر (22)
فاطمه، فاطمه نامیده شده است; چرا که از شر بریده و جدا است.
این جمله اشاره به عصمت زهرا سلام الله علیها است; زیرا مسلما معصومه است و آیه «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا» (23) درباره او است. (24)
2- سمیت فاطمة لانها فطمت عن الطمث. (25)
فاطمه را فاطمه گوید زیرا بریده است از خونی که زنها می بینند. این تفسیر اشاره به طهارت ظاهری زهرا سلام الله علیها است; زیرا از نظر روایات، چنانچه زهرا مطهره بود از نظر معنی، طاهره بود از خون حیض، نفاس و استحاضه.
3- سمیت فاطمة فاطمة لانها فطمت عن الخلق فاطمه را فاطمه گفتند، برای اینکه بریده شده بود از خلق.
این تفسیر اشاره به مقام فنا و لقای زهرای مرضیه است. کسی که در دل او هیچ کس جز خدا نبود دل او فقط مشغول به خدا است.
4- سمیت فاطمة فاطمة لان الخلق فطموا عن کنه معرفتها.
فاطمه، فاطمه نام گرفت; زیرا مردم از معرفت او بریده شده اند و قدرت بر شناخت حقیقت او ندارند و این تفسیر اشاره به همان مقامی دارد که به واسطه آن مقام ام ابیها نامیده شده است.
5- سمیت فاطمة فاطمة لانها فطمت هی و شیعتها عن النار. (26)
فاطمه را فاطمه گفتند; چون شیعیان خود را از آتش می رهاند و نجات می دهد. این تفسیر اشاره به شفاعت اوست.
6- سمیت فاطمة فاطمة لان اعدائها فطموا عن حبها
فاطمه را فاطمه گفتند، چون دشمنان او بریده می شوند ازمحبت او، و روشن است که کسی که محبت اهل بیت را ندارد به رو در آتش انداخته می شود.
در حق فاطمه چه توان گفت که پیامبر گرامی صلی الله علیه و اله و سلم چون بر زهرا سلام الله علیها وارد می شد یا زهرا سلام الله علیها بر او وارد می شد، چهره زهرا سلام الله علیها و دست زهرا سلام الله علیها را می بوسید و او را استقبال می کرد و به جای خود می نشانید. (27)
و می فرمود: من بوی بهشت را از سینه زهرا استشمام می کنم، ولی همین زهرا سلام الله علیها به قدری برای دیگران متواضع است که وقتی امیرالمؤمنین علیه السلام از او اجاره می خواهد که کسانی بر خانه زهرا سلام الله علیها وارد شوند، زهرا با آنکه ازاین ملاقات سخت بیزار است; (28) اما چون علی علیه السلام می خواهد آن بانوی متواضع درمقابل شوهر می گوید: خانه، خانه تو و من هم کنیز تو هستم. (29)
زنی می آید و از زهرا سلام الله علیها مساله ای سوال می کند اما چون بیماری فراموشی دارد، ده بار برمی گردد و مساله را سوال می کند در بار دهم از زهرا سلام الله علیها عذر خواهی می کند و زهرا در جواب می فرماید: «در هر بار، پروردگار عالم به من پاداشهای زیادی عنایت می کند پس تکرار سوال تو عذر ندارد» . (30)
زهرا سلام الله علیها وقتی پدر بزرگوارش فضه خادمه را به او داد به دستور پدر کارهای خانه را قسمت کرد: یک روز زهرا سلام الله علیها کارها را انجام می داد و روز دیگر نوبت فضه بود. (31)
نباید فراموش شود و بانوان باید بدانند که زهرا سلام الله علیها و همه اهل بیت علیهم السلام سرمشق زندگی ما هستند، همه باید از پیامبر گرامی و خاندان او سرمشق بگیرند.
قرآن چنین دستور می دهد:
لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنة لمن کان یرجوا الله و الیوم الاخر… (32)
به تحقیق که رسول خدا سرمشق است برای کسانی که امید به خدا و روز جزا دارند.
ما اگر سعادت دو جهان را بخواهیم باید پیرو رسول اکرم و اهل بیت گرامی او باشیم. بانوان اسلامی وقتی به سعادت می رسند که در عفت، ایثار، فداکاری، مردم داری، شوهر داری، خانه داری وتربیت اولاد، پیرو زهرا سلام الله علیها باشند.
صاحب وسایل الشیعه در جلد دوم وسایل قضیه ای از زهرا سلام الله علیها نقل می کند که همه مخصوصا بانوان اسلامی باید به آن توجه داشته باشند.
مضمون همه روایات چنین است: «فضه خادمه در روزهای آخر عمر زهرا، سلام الله علیها او را مهموم و مغموم یافت. علت را پرسید زهرا گفت: «چون جنازه مرا بلند می کنند حجم بدن من نمایان است و نامحرم حجم بدن مرا می بیند.» فضه می گوید شکل عماری را برای زهرا رسم کردم و گفتم: در عجم رسم است افراد باشخصیت را در عماری می گذارند. زهرا شاد شد، تبسم نمود و وصیت کرد که جنازه او را در عماری بگذارند.
همه می دانیم که وصیت مؤکد کرد که امیرالمؤمنین علیه السلام او را شب غسل دهد و کفن و دفن کند و کسی را هم خبر نکند. (33)
پی نوشت ها:
1- مناقب ج 3، ص 133 و 133- بحار الانوار ج 43 ص 16
2- مناقب ج 3، ص 133 و 133- بحار الانوار ج 43 ص 16
3- شیخ مفید (ره) در حدائق الریاض، مصباح کفعمی (ره) 4- دلائل الامة طبری شیعی از امام صادق علیه السلام نقل کرده است.
5- بحار الانوار ج 6- بیت الاحزان محدث قمی (ره)، ص 5
6- خطیب بغدادی در تاریخ خود ج 6 ص 221 و ابن حجر در صواعق ص 76، شبلنجی در نورالابصار ص 73 از ابن عسکر از ابن عباس: در کتاب خدای تعالی برای هیچ فردی، آنقدر که در فضیلت علی علیه السلام نازل شده، آیه نازل نشده است.
7- سنن بیهقی ج 7 ص 442، ریاض النضره ج 2 ص 196
8- مقتل خوارزمی ج 1 ص 184- لهوف ص 20
9- مناقب ابن شهر آشوب ج 3- امالی صدوق سوره کوثر.
10- سوره کوثر.
11- فجر آیات 27 تا 30.
12- اصول کافی ج 1 بصائر الدرجات.
13- امالی شیخ طوسی / 5 ج 1، ص 39
14- صفوری شافعی در نزهة المجالس ج 2 ص 226.
15- قرب الاسناد - منتهی الامال ج 1.
16- بحار ج 43 ص 84- منتهی الامال ص 161.
17- کشف الغمه ج 2 س 25 و 26- بحار ج 43 ص 81 و 82.
18- وسائل الشیعه ج 4 باب 9 ص 1024.
19- سوره دهر/ (انسان) آیه 7 و 8.
20- امالی صدوق ص 212- 216- تفسیر کشاف تالیف جار الله زمخشری.
21- مقاتل الطالبین، کشف الغمه
22- مناقب ابن شهر آشوب ج 3 ص 230.
23- احزاب/43.
24- سیوطی در المنثور ج 5 ص 198 زمخشری در کشاف ج 1 س 193 و . . .
25- مناقب ابن شهر آشوب ج 3 ص 330.
26- بحار الانوار ج 10.
27- الامامة و السیاسة ج 1 ص 14 علل الشرایع صدوق /5.
28- ترمذی و ابن عبد ربه در عقد الفرید ج 2 ص 3 مناقب ابن شهر آشوب ج 3.
29- علل الشرایع.
30- بحار الانوار کتاب العلم.
31- بحار ج 43 ص 28- بیت الاحزان ص 20.
32- احزاب آیه 21.
33- روضه الواعظین.
مفسرین شیعه و سنی اتفاق دارند که روزی زهرا سلام الله علیها با اطرافیانش روزه بودند. در هنگام افطار فقیری رسید و از آنها چیزی خواست. زهرا، شوهرش، بچه هایش و خادمه اش افطار خود را به آن گدا دادند. زهرا برای افطار روز بعد نانی تهیه کرد. یتیمی آمد، زهرا نان را به یتیم داد در مرتبه سوم نانی تهیه نمود اسیری آمد و افطار خود را به او داد و بالاخره هر سه شب را بدون افطار صبح کرد و آیه شریفه نازل شد «و یطعمون الطعام علی حبه مسکینا و یتیما و اسیرا. انما نطعمکم لوجه الله لا نرید منکم جزاءا و لا شکورا!» (19) «و اطعام کردند طعامی را که دوست داشتند به مسکین و یتیم و اسیر جز این نیست که این کار را فقط برای خدا می کنیم و از شما جز او سپاسی نمی خواهیم » . (20)
در روایات آمده است که زهرا به قدری روی پا ایستاد و عبادت کرد که پاهای او متورم شد (16) امام حسن علیه السلام می گوید، مادرم از اول شب تا صبح عبادت می کرد و هرگاه از نماز فارغ می شد، به دیگران دعا می کرد. از او پرسیدم که چرا به ما دعا نکردید؟ فرمود: عزیز من اول دیگران، سپس ما - الجار ثم الدار. - (17)
تسبیح حضرت زهرا سلام الله علیها بسیار با فضیلت است. امام صادق علیه السلام فرموده:
«تسبیح جده ام زهرا سلام الله علیها نزد من از هزار رکعت نماز بهتر است » . (18)
می گویند: زهرا برای کمک، خادمه ای لازم داشت و گرفتن خادم و خادمه در آن زمان رایج و بلکه لازم بود. چون زهرا سلام الله علیها بر رسول الله وارد شد قبل از آنکه در این مورد چیزی بگوید، پیامبر فرمود: زهرا جان می خواهی چیزی به تو یاد دهم که بهتر از دنیا و آنچه در آن است باشد؟ و تسبیح مشهور را به او یاد داد.
زهرا سلام الله علیها با خوشحالی تمام به خانه بازگشت و به امیرالمومنین عرض کرد با دعایی که از پدرم صلوات الله علیه گرفته ام، خیر دنیا نصیب من شده است.
شبی که زهرا به خانه امیرالمومنین می رفت، امیرالمومنین فرش خانه اش را از شن تهیه کرد و رسول اکرم جهازیه ای برای زهرا سلام الله علیها تهیه فرمود که همه آن جهازیه شصت و سه درهم می شد.
جهازیه عبارت بود از:
1- عبا 2- مقنعه 3- پیراهن 4- حصیر 5- پرده 6- لحاف 7- دستک 8- بالش 9- آفتابه 10- آب خوری 11- کوزه 12- کاسه 13- آسیای دستی 14- مشک آب 15- حوله 16- پوست گوسفند.
پیامبر گرامی چون جهازیه را دید از چشمهای مبارکش اشک جاری شد و فرمود: «خدایا این جهازیه را که غالب آن از گل است مبارک کن!» (13) زهرا به خانه شوهر می رود و در وسط راه پیراهنی را که از جمله جهازیه او است، به فقیر می دهد و با همان پیراهن کهنه ای که داشت به خانه امیرالمؤمنین رهسپار می شود. (14)
شب عروسی پایان گرفت و صبح، پیامبر گرامی به دیدن زهرا آمد و هدیه آورد. هدیه پیامبر گرامی این بود: علی فاطمة خدمت ما دون الباب و علی علی خدمت ما خلفه.
کارهای داخل خانه برای فاطمه است و کارهای خارج از خانه برای علی.
زهرا از این هدیه، ازاین تقسیم کار به قدری خشنود شد که فرمود:
ما یعلم الا الله ما داخلنی من السرور (15)
جز خداوند کسی نمی داند که از این تقسیم کار چقدر خشنودم.
از نظر روایات، کتابهایی نزد ائمه طاهرین است که از جمله آن کتابها مصحف فاطمه سلام الله علیها است.
این کتاب را ائمه به آن افتخار می کرده اند و می گفتند: علم ما کان و یکون و ما هو کائن در آن است; و به خط امیرالمؤمنین و املای حضرت زهرا سلام الله علیهما می باشد. (12)
اسم آن خانم، فاطمه است و برای آن بزرگوار هشت لقب ذکر کرده اند: صدیقه، راضیه، مرضیه، زهرا، بتول، عذرا، مبارکه و طاهره (1). از بعضی روایات استفاده می شود که زکیه و محدثه از القاب آن خانم است و کنیه او ام ابیها است. (2)
عمر آن بزرگوار تقریبا هجده سال است. در روز جمعه بیستم جمادی الثانی سال دوم بعثت به دنیا آمد (3) و سال یازدهم از هجرت، سوم جمادی الثانی (4) به دست گردانندگان سقیفه بنی ساعده شهید شد.
شخصیت حضرت زهرا را با این بحث کوتاه نمی توان معرفی کرد و آنچه در اینجا آورده می شود، قطره ای از دریای فضیلت آن صدیقه شهیده است.
شخصیت اسلامی از دو راه یافت می شود: از راه نسب و از راه حسب و فضایل نفسانی. شخصیت نسبی که اسلام آن را پذیرفته است، تحت تاثیر عوامل مختلفی است: قانون وراثت، تغذیه از راه مشروع، تاثیر محیط، تاثیر همسر و رفیق، اولاد صالح و غیره در تشکیل چنین شخصیتی نقش دارند. زهرا سلام الله علیها از نظر قانون وراثت، پدری چون رسول گرامی دارد که به گفته سعدی همه مراتب انسانیت را به کمالاتش پیموده است. همه تاریکی ها به جمالش روشن شده است و همه صفات او در انتهای خوبی است:
بلغ العلی بکماله کشف الدجی بجماله حسنت جمیع خصاله صلوا علیه و آله
مادری چون خدیجه دارد که باید گفت اسلام مرهون زحمات آن بزرگوار است. مادری که سه سال، مسلمانان محصور در شعب ابی طالب را اداره کرد و همه اموال خود را در این راه خرج کرد. مادری که چندین سال در مکه با آن مصیبتهای کمر شکن ساخت، و دوش بدوش رسول اکرم، اسلام را یاری فرمود و در این راه سنگها به بدن مبارکش فرود آمد، بی حرمتیها به او وارد شد، شماتتها در این راه دید و هرچه این اتفاقات بیشتر می شد، صبر و استقامت او زیادتر می گشت.
و اما از نظر قانون تاثیر غذا: مورخین نوشته اند که وقتی اراده حق تعالی به خلقت زهرا سلام الله علیها تعلق گرفت، پیامبر گرامی مامور شد که چهل شبانه روز در کوه حرا به ریاضت دینی پردازد. (5)
حضرت خدیجه در خانه خود، از مردم گوشه گرفته و به عبادت مشغول بود و پیامبر گرامی در کوه حرا، پس از آن مدت فرمان آمد که پیامبر به خانه بازگردد. از عالم ملکوت برای آنان غذا آوردند. سپس نور زهرا به حضرت خدیجه منتقل شد.
از نظر تاثیر محیط، زهرا علاوه بر آنکه در دامن مادری فداکار، با گذشت و با استقامت، و در دامن پدری چون پیامبر گرامی پرورش یافت، محیط زندگی او محیط پر تلاطمی بود. مکه با آن مصیبتها و حوادث ناگوار، محیط پرورش او بود. در شعب ابی طالب با آن حوادثی زندگی کرد که امیرالمومنین در نهج البلاغه آنجا را برای معاویه چنین توصیف می کند: «شما ما را سه سال در میان آفتاب زندانی کردید، به طوری که بچه های ما از گرسنگی و تشنگی مردند، بزرگان ما پوست گذاردند، صدای آه و ناله زنها و بچه ها بلند بود…» روشن است بچه ای که در این چنین محیطی پرورش یابد; مخصوصا اگر مربی ای چون پیامبر گرامی داشته باشد، استقامت او، صبر او و سعه صدر او زیاد خواهد بود:
ناز پرورده تنعم نبرد راه به دوست عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد
زهرا سلام الله علیها از نظر همسر و مصاحب، و از نظر اولاد صالح نیز، فوق العاده است. شوهری چون امیرالمومنین دارد که بیش از سیصد آیه از قرآن شریف درباره او نازل شده. (6)
شوهری که از نظر تاریخ، قطعی است که اسلام مرهون او است. شوهری که به اقرار خود اهل تسنن، عمر بیش از هفتاد مرتبه در مواقع مختلفه گفته: لولا علی لهلک عمر. (7)
فرزندانی چون حسن، حسین، زینب و کلثوم دارد که اگر نبودند، قطعا اسلام نبود و به گفته امام حسین و علی الاسلام السلام (8) زهرا از نظر فرزند، ام الائمه است، سر مستودع است، مادر عصاره عالم خلقت، حضرت بقیة الله عجل الله تعالی فرجه الشریف است.
و اما از نظر فضایل انسانیت، چه می توان گفت در حق کسی که پیامبر گرامی (ص) کرارا درباره اش فرموده است: ان الله اصطفیک و طهرک و اصطفیک علی نساء العالمین. (9)
همانا خداوند تو را برگزیده و پاکیزه و معصوم گردانیده و تو را بر همه زنها رجحان داده است.
اگر برای فضیلت زهرا چیزی جز سوره کوثر نبود، زهرا را بس بود که بگوید نزد خداوند افضل و برتر از عالمیانم.
انا اعطیناک الکوثر فصل لربک و انحر ان شانئک هو الابتر. (10)
همانا کوثر را بر تو ارزانی داشتیم، پس برای پروردگارت نماز گزار و قربانی کن، به درستی که بدخواه تو دنباله بریده است.
زهرا از نظر ایمان، راضیه و مرضیه است:
«یا ایتها النفس المطمئنة ارجعی الی ربک راضیة مرضیة فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی ». (11)
«ای نفس مطمئنه! - که به مقام شهود رسیده ای - بیا به سوی پروردگارت خشنود شده، و داخل در زمره بندگان من شو و داخل شو در بهشت من.» ما باید بدانیم که القاب چهارده معصوم، کنیه های آنان و اسماء آنان بی سبب نیست. همه آنها سر دارد. معنی ندارد زهرا، صدیقه; زکیه; طاهره; محدثه و … نباشد و به این گونه لقبها متصف شود. اگر جبرئیل نیاید و با او محادثه نکند و به او محدثه بگویند، دروغ است: تعالی الله عما یقول غیر العارفین فی حقهم، و معنی ندارد کسی محدثه باشد و ایمانش به مرتبه شهود نرسیده باشد.
بالاترین ارزش
از منظر حضرت زهرا علیهاالسلام نزدیک ترین حالات زن به خداوند متعال هنگامی است که خود را از دید نامحرمان دور نماید و در منزل خود به خانه داری و تربیت فرزند و پذیرایی از همسر خود بپردازد. امام صادق علیه السلام به نقل از حضرت فاطمه علیهاالسلام دراین باره فرمود: «أَنَّ أَدْنَی مَا تَکُونُ مِنْ رَبِّهَا أَنْ تَلْزَمَ قَعْرَ بَیْتِهَا، نزدیک ترین حالات یک زن به خداوند متعال زمانی است که در منزل می ماند [و به امور خانه داری و تربیت فرزند می پردازد].»
آری، یک زن مسلمان هرگز فرمان خداوند متعال را در مورد حفظ عفت و عصمت خود فراموش نمی کند و در طول زندگی حجاب خود را همانند گوهری گرانبها پاسداری می کند. این سخن معروف حضرت زهرا علیهاالسلام که ضامن پایداری جوامع و مایه استحکام خانواده هاست، همواره باید در معرض دید بانوان مسلمان به ویژه دختران جوان باشد که فرمود: «خَیْرٌ لِلنِّسَاءِ أَنْ لَا یَرَیْنَ الرِّجَالَ وَ لَا یَرَاهُنَّ الرِّجَالُ؛ بهترین و نیکوترین عمل زنان آن است که [بدون ضرورت] مردان [نامحرم] را نبینند و مردان [نامحرم] نیز آنان را ننگرند.»
خوشبختی و سعادت زن و جامعه بهترین و نیکوترین عمل زنان آن است که [بدون ضرورت] مردان [نامحرم[ را نبینند و مردان [نامحرم[ نیز آنان را ننگرند
در همین جمله نهفته است که تا می تواند از نامحرمان دوری کند و کمترین ارتباط را با آنان داشته باشد؛ امّا متأسفانه در عصر ما شیاطین وسوسه گر و دشمنان اسلام تلاش می کنند به هر وسیله و عنوانی زنان مسلمان را از هویت خود جدا کنند و به مجامع عمومی و معرض دید نامحرمان بکشانند و به این وسیله آنان را از اهداف اصلی خلقتشان بازدارند.
فرانس فانون نویسنده فرانسوی می گوید:
«نیروهای اشغالگر در کشور مسلمان الجزائر مأموریت داشتند تا هویت و اصالت فرهنگی ملت الجزائر را نابود سازند و در این راه حداکثر کوشش خود را بر تخریب مسئله حجاب و چادر زنان متمرکز کرده بودند؛ زیرا آن را نشانه مهم اصالت ملی زنان الجزائری تلقی می کردند. از دیدگاه استعمارگران هجوم به تار و پود جامعه اسلامی الجزائر ابتدا باید از تحت تأثیر قرار دادن زنان آغاز می شد. دستگاه استعماری فرانسه برای مبارزه با حجاب زنان و بیرون کشیدن آنان از کانون خانواده، مبالغ هنگفتی را اختصاص داده بود. آنها بر این باور بودند که حجاب زن سدّ محکم و دژ عظیمی در برابر نفوذ غربیهاست. هر چادری که کنار گذاشته شود، افق جدید و گام بلندی در تسلط استعمارگران بر کشورهای اسلامی است. پس از دیدن هر زن مسلمانی که حجاب را کنار گذاشته است، امید تسلط آنان ده برابر می گردد. با هر چادری که رها می گردد، گویی جامعه اسلامی برای پذیرش و تسلیم در برابر استعمارگران آماده تر می شود.»
پاسدار حریم عفت و حیا
حضرت زهرا علیهاالسلام از زیباترین درسهایی که به بانوان آموخت، حفظ عفت و عصمت و حجاب بود. روزی مردی نابینا برای ورود به منزل علی علیه السلام اجازه خواست. حضرت زهرا علیهاالسلام با ورود وی به پشت پرده رفت و حجاب خود را کامل کرد. رسول خدا صلی الله علیه و آله که در آنجا حضور داشت، پرسید: «دخترم! او که نابیناست و تو را نمی بیند، چرا پشت پرده رفتی و حجاب خود را کامل کردی؟» حضرت فاطمه علیهاالسلام پاسخ داد: «إِنْ لَمْ یَکُنْ یَرَانِی فَإِنِّی أَرَاهُ وَ هُوَ یَشُمُّ الرِّیحَ؛ اگر او مرا نمی بیند، من او را می بینم و او بو[ی زن نامحرم] را حس می کند.» رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «أَشْهَدُ أَنَّکِ بَضْعَةٌ مِنِّی؛ گواهی می دهم که تو پاره تن منی.»
بنابراین، بانوان محترم باید به مسئله محرم و نامحرم با تمام وجود دقت کرده، آن را رعایت کنند؛ چراکه در صورت عدم رعایت، فرجام ناشایست آن دامنگیرشان خواهد شد. اساسا امنیت اخلاقی جامعه در گرو حفظ حریم زنان و مردان نامحرم است. حفظ ایمان، آرامش درونی، سلامت جسمانی، استحکام بنیان خانواده ها، عزت و سربلندی جامعه و جلوگیری از بزهکاریها و مفاسد متعدد اخلاقی از جمله دستاوردهای حفظ حجاب و رعایت حریم زنان از معرض دید نامحرمان می باشد. به همین جهت، رسول خدا صلی الله علیه و آله طبق فرمان الهی دستور داد که: «بِاَعِدُوا بَیْنَ اَنْفاسِ النِّساءِ وَ اَنْفاسِ الرِّجالِ؛ میان زنان و مردان [نامحرم] فاصله ایجاد کنید!»
مهم ترین راز موفقیت در همسرداری
از امتیازات یک بانوی مسلمان توفیق او در امر همسرداری است. اگر در میان زن و شوهر، یکی از آنان فداکاری و عفو و گذشت بیشتری داشته باشد، مطمئنا کار به مشاجره و نزاع خانوادگی منجر نخواهد شد. بنابراین، کم توقع بودن، گلایه نکردن و صبر و استقامت در سختیهای زندگی توسط زنان با ایمان می تواند کمک شایانی به استحکام ارکان خانواده بکند. فرازی از زندگی و سخن حضرت زهرا علیهاالسلام در این زمینه راهکار جالبی برای همسران شایسته می باشد.
در یکی از روزهای پر مشقت، غذا در منزل امام علی علیه السلام و حضرت زهرا علیهاالسلام کمیاب شده بود. امام از همسرش پرسید: «فاطمه جان! غذایی داری که مقداری تناول کنیم؟» فاطمه علیهاالسلام پاسخ داد: سوگند به آن خدایی که مقام و عظمت تو را بالا برد! سه روز است که غذای کافی در منزل نداریم و مقدار اندکی هم که داشتیم به شما بخشیدم و خودم رنج گرسنگی را تحمل کردم.»
امام علی علیه السلام فرمود: چرا به من کار شبانه روزی برای تعالی و استحکام خانواده، تربیت و پرورش فرزندان شایسته، آموزش علم برای تشنگان دانش، ایراد خطابه و روشنگری مردم در صحنه اجتماع و در یک کلام حرکت با تمام وجود به سوی رشد و کمال از ویژگیهای بارز آن بانوی بانوان عالم است
اطلاع ندادی؟» حضرت زهرا علیهاالسلام پاسخ داد:
«کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله نَهَانِی أَنْ أَسْأَلَکَ شَیْئاً فَقَالَ لَا تَسْأَلِی ابْنَ عَمِّکِ شَیْئاً إِنْ جَاءَکِ بِشَیْءٍ عَفْواً وَ إِلَّا فَلَا تَسْأَلِیهِ؛ رسول خدا صلی الله علیه و آله مرا نهی فرموده است که از تو چیزی بخواهم و به من سفارش کرده که: از پسر عمویت چیزی درخواست نکن! اگر خودش چیزی آورد، بپذیر وگرنه خودت درخواست نکن!»
تواضع و همدلی با شوهر
از دیگر ویژگیهای یک بانوی مسلمان، همراهی و همدلی با شوهر است. او برای گرم نگه داشتن کانون خانواده، و استحکام روابط بین اعضای خانواده، همواره کنار همسر و پشتیبان و حامی اوست. امام باقر علیه السلام فرمود: علی علیه السلام و فاطمه زهرا علیهاالسلام برای همدلی بیشتر در نظام خانواده به حضور رسول خدا صلی الله علیه و آله رفتند تا رهنمودی بگیرند. رسول خدا صلی الله علیه و آله حضرت فاطمه علیهاالسلام را به کارهای درون خانه گماشت و کارهای بیرون را به علی علیه السلام واگذار کرد. بعد از این رهنمود شایسته، حضرت زهرا علیهاالسلام با خوشحالی اظهار داشت: «فَلَا یَعْلَمُ مَا دَاخَلَنِی مِنَ السُّرُورِ إِلَّا اللَّهُ بِإِکْفَائِی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله تَحَمُّلَ رِقَابِ الرِّجَالِ؛ جز خداوند متعال کسی نمی داند که از این تقسیم کار چقدر خوشحال شدم؛ زیرا رسول خدا صلی الله علیه و آله مرا از انجام کارهایی که مربوط به مردان است، بازداشت.» حضرت زهرا علیهاالسلام چنان به همسر گرامی خود علاقه مند بود و با آن حضرت همدلی داشت که بعد از وقایع تلخ ماجرای سقیفه و فدک که دل زهرا علیهاالسلام را شکستند و به خانه اش حمله کردند، آن گاه که حضرت علی علیه السلام وارد منزل شد و فرمود: «فاطمه جان! ابوبکر و عمر در پشت در اجازه ملاقات می خواهند؟ نظرت دراین باره چیست؟ حضرت با آن همه خون دلی که از آنان داشت با کمال تواضع فرمود: «الْبَیْتُ بَیْتُکَ وَ الْحُرَّةُ زَوْجَتُکَ افْعَلْ مَا تَشَاءُ؛[ علی جان!] خانه خانه توست و من همسر تو هستم؛ هرآنچه می خواهی انجام بده!»
مهمان نوازی
پذیرایی از مهمان از زیباترین آموزه های دین ماست. و این مهمان نوازی را که یکی از این اوصاف بزرگوارانه است، به شکلی زیبا و شایسته می توان در سیره حضرت زهرا علیهاالسلام به نظاره نشست. روزی حضرت علی علیه السلام مهمانی را به همراه خود به منزل آورد و از حضرت زهرا علیهاالسلام پرسید: «آیا غذایی در منزل داریم که این مهمان گرسنه را سیر کنیم؟» حضرت زهرا علیهاالسلام با کمال بزرگواری فرمود: «مَا عِنْدَنَا إِلَّا قُوتُ الصِّبْیَةِ وَ لَکِنَّا نُوءْثِرُ بِهِ ضَیْفَنَا؛ در خانه ما فقط به اندازه خوراک یک دختر بچه است؛ امّا [امشب] ایثار کرده، [گرسنگی را تحمل می کنیم و] این مقدار غذا را به مهمان می بخشیم.»
کار و تلاش و خیرخواهی
یک زن با ایمان همواره در راه احیای ارزشهای الهی و پیشرفت جامعه و خانواده اش تلاش می کند و حضرت زهرا علیهاالسلام نمونه بارزی از بانوان پر تلاش در طول تاریخ است. آن حضرت علاوه بر تلاشهای معنوی در عرصه های عبادت و تقوا، در مورد خانواده و فرزندانش نیز الگویی تمام عیار می باشد. کار شبانه روزی برای تعالی و استحکام خانواده، تربیت و پرورش فرزندان شایسته، آموزش علم برای تشنگان دانش، ایراد خطابه و روشنگری مردم در صحنه اجتماع و در یک کلام حرکت با تمام وجود به سوی رشد و کمال از ویژگیهای بارز آن بانوی بانوان عالم است.
حضرت زهرا علیهاالسلام در گزارشی که در مورد کوششهایش در خانه و خانواده اش برای رسول خدا صلی الله علیه و آله بیان می کند، چنین می فرماید: «لَیْلَتِی جَمِیعاً اُدِیرُ الرَّحَی حَتَّی اُصْبِحَ وَ اَبُو الْحَسَنِ یَحْمِلُ حَسَناً وَ حُسَیْنا؛ شب تا صبح به آرد کردن گندم مشغول بودم، در حالی که ساده زیستی یک بانوی مسلمان به این معنی نیست که ژولیده و آلوده و بد لباس زندگی کند؛ بلکه سادگی او باید توأم با پاکی و تمیزی باشد.
ابوالحسن، [فرزندانم] حسن و حسین علیهماالسلام را نگه داری می کرد.»
قناعت، سادگی و شکرگزاری
یک زن مسلمان در پرتو تعالیم قرآن و اهل بیت علیهم السلام همواره زیّ سادگی و ساده زیستی را نصب العین خود قرار داده، و تمام همت خود را برای تربیت فرزندان صالح و حرکت به سوی کمال قرار می دهد؛ چرا که دلدادگی به دنیا و مظاهر فریبنده آن حضرت زهرا علیهاالسلام جلوه ای کامل از تمام کمالاتی است که یک زن در طول حیات خود ممکن است به آن نائل شود
مانع رشد و ترقی معنوی و کمال انسانی است. زنی که فقط به دنبال تشریفات، دنیاگرایی و زندگی شاهانه و اشرافی و لباسهای آن چنانی باشد، نمی تواند به اهداف والای زندگی پاک معنوی دست یابد و فرزندانی شایسته تربیت کند. به همین جهت، حضرت زهرا علیهاالسلام با اینکه دختر بزرگ رهبر جهان اسلام بود و می توانست از موقعیت خود بهره برداری مادّی بکند، امّا چنین نکرد. سلمان فارسی می گوید:
روزی حضرت فاطمه علیهاالسلام را دیدم که چادری ساده بر سر داشت. با تعجب عرضه داشتم: عجبا! دختران پادشاهان ایران و قیصر روم بر کرسیهای طلایی می نشینند و پارچه های زربافت و اشرافی به تن می کنند؛ امّا دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله که عظمت و جلالتش از همه آنها بالاتر و بیشتر است، نه چادرهای گران قیمت بر سر دارد و نه لباسهای فاخر و زیبا! حضرت زهرا علیهاالسلام فرمود: یَا سَلْمَانُ اِنَّ اللَّهَ ذَخَّرَ لَنَا الثِّیَابَ وَ الْکَرَاسِیَّ لِیَوْمٍ آخِرٍ؛ ای سلمان! خداوند [بزرگ] لباسهای [زینتی] و تختهای [طلایی] را برای ما در روز قیامت ذخیره کرده است.»
حضرت فاطمه علیهاالسلام آن گاه به محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد و عرض کرد: «یا رسول الله! سلمان از لباس ساده من تعجب کرد. قسم به خدایی که تو را به رسالت در راه حق بر انگیخت! من و همسرم علی علیه السلام همواره زندگی ساده را پیشه خود کرده ایم. فرش خانه ما پوست گوسفندی است که روزها شترمان بر روی آن علف می خورد و شبها بر روی آن می خوابیم و بالش ما چرمی است که از لیف خرما پر شده است.»
همچنین روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله وارد منزل حضرت زهرا علیهاالسلام شد و دخترش را مشاهده کرد که روی زمین نشسته، با یک دست فرزندش را در آغوش گرفته، شیر می دهد و با دست دیگر با آسیاب دستی گندمها را آرد می کند. از دیدن زندگی ساده، امّا گرم و پرعاطفه حضرت فاطمه علیهاالسلام اشک در چشمان رسول خدا صلی الله علیه و آله حلقه زد و فرمود: یَا بِنْتَاهْ تَعَجَّلِی مَرَارَةَ الدنیا بِحَلاوَةِ الْآخِرَةِ؛ دخترم! مشکلات دنیا را به یاد شیرینی [و حلاوت زندگی در] جهان آخرت بر خود هموار ساز و تحمل کن!»
حضرت فاطمه علیهاالسلام نیز عرضه داشت: «یَا رَسُولَ اللَّهِ الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَی نَعْمَائِهِ وَ الشُّکْرُ لِلَّهِ عَلَی آلَائِهِ؛ ای رسول خدا! حمد و سپاس خداوند را در مقابل این همه نعمتی که به ما داده است.»
البته ساده زیستی یک بانوی مسلمان به این معنی نیست که ژولیده و آلوده و بد لباس زندگی کند؛ بلکه سادگی او باید توأم با پاکی و تمیزی باشد.
مقدمه
بدون تردید وجود مقدس حضرت زهرا علیهاالسلام و سیره و رفتار و گفتار آن گرامی برای تمام زنان مسلمان مایه مباهات و اسوه کامل می باشد. بانوی بزرگواری که حضرت خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله در ستایش او فرمود: «أَنَّ ابْنَتِی فَاطِمَةَ سَیِّدَةُ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّةِ؛ دخترم فاطمه سرور بانوان بهشتی است.»
طبق این گفتار ارزشمند نبوی صلی الله علیه و آله ، حضرت زهرا علیهاالسلام سرآمد تمام زنان سعادتمند عالم است که در اثر کوشش در راه حق به مقامات عالیه معنوی نائل شده اند.
رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله در گفتار دیگری به عظمت و بزرگواری حضرت زهرا علیهاالسلام اشاره کرده و به دخترش فرموده است: «یَا فَاطِمَةُ أَ لَا تَرْضَیْنَ أَنْ تَکُونِی سَیِّدَةَ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ و سَیِّدَةَ نِسَاءِ هَذِهِ الْأُمَّة و سَیِّدَةَ نِسَاءِ الْمُوءْمِنِینَ؛ ای فاطمه! آیا [به این کرامتی که خداوند به تو داده] خشنود نیستی که تو سرور زنان جهان و سرور زنان این امت و بانوی بانوان اهل ایمان باشی؟»
آری حضرت زهرا علیهاالسلام جلوه ای کامل از تمام کمالاتی است که یک زن در طول حیات خود ممکن است به آن نائل شود. حضرت امام خمینی رحمه الله در این باره می فرماید: «تمام ابعادی که برای زن متصور است، برای یک انسان [کامل ]متصور است، در فاطمه زهرا علیهاالسلام جلوه کرده و بوده است.»
امام خمینی رحمه الله برای شناساندن ویژگی یک بانوی کمال یافته با اشاره به وجود مقدس حضرت زهرا علیهاالسلام می فرماید: «آن بزرگوار یک زن معمولی نبوده است؛ یک زن روحانی، یک زن ملکوتی، یک انسان به تمام معنا انسان. او موجودی ملکوتی است که در عالم به صورت انسان ظاهر شده است. زنی که تمام خاصه های انبیاء در اوست. زنی که اگر مرد بود، نبی بود، به جای رسول الله بود. معنویات، جلوه های ملکوتی، جلوه های الهی، جلوه های جبروتی، همه در این موجود مجتمع است.»
با توجه به این ویژگیهای کم نظیر، بهترین کسی که می تواند درس زندگی را به بانوان عصر ما بیاموزد، شخص فاطمه زهرا علیهاالسلام است. از این رو، در این مقال بخشهایی از سیره و سخن آن بزرگوار را که قابلیّت الگو برداری و درس آموزی برای زنان مسلمان دارد، تقدیم می کنیم. به امید آنکه بتوانیم ـ در عصری که از هر سو دشمنان اسلام و شیاطین و سوسه گر، ایمان و ارزشهای اصیل جامعه و امنیت اخلاقی جوانان و زنان را هدف گرفته اند و با هر وسیله ای برای تضعیف باورهای دختران و زنان مسلمان تلاش می کنند ـ رفتارهای خود را با آن حضرت هماهنگ نماییم و درسهایی از آن بانوی مخدّره فرا گیریم.
در طول زندگی، افرادی را دیده ام که هیچ کاری با خدا و نماز ندارند، هزار نوع گناه و آلودگی در زندگی خود دارند، اما در عین حال مشکل خاصی ندارند و در رفاه زندگی می کنند. ولی پدر و مادرم که عمری دم از خدا می زنند و اهل نماز و روزه هستند، همانند آن ها در رفاه نیستند و مشکلات خاصی هم در زندگی خود دارند. یعنی خداوند بی نمازها را بیشتر از ما دوست دارد؟!
فرآوری: زهرا اجلال- بخش قرآن تبیان
گاهی اوقات دیده می شود که در جامعه اظهار نظرها و برداشت هایی که از رفتار و اتفاقات جامعه به پای دین و اعتقادات و باورهای دینی زده می شود و در بیان تطبیق با مسائل دینی ایجاد می شود، که در این جا باید کمی حساس تر شد با احتیاط و توجه بیشتری به مسائل پرداخته شود.
یکی از مواردی که این ویژگی را پیدا کرده صحبت امروز عده ای افراد مخصوصا جوانان است که اذعان دارند پدر و مادرها و کسانی که به مسائل دینی توجه می کنند و اهل نماز و روزه و مسجد و .. هستند از کسانی که کاری به این چیزها ندارند زندگیه سخت تری دارند.
به عبارتی خداوند به آن هایی که خیلی با او کاری ندارند و اهل دین و دیانت نیستند مهربان تر است چنانچه می بینی آن ها وضع مالیشان بهتر است و اوضاع مادی خوبی دارند و پول دارترند … بنابر این خدا پول دارها را بیشتر دوست دارد…
به نظر می رسد که ما جوانان فاکتورهایی که باعث محبوبیت بین خداوند می شود را گم کرده ایم و یا در تطبیق مصادیق اشتباه می کنیم.
چنانچه در قرآن کریم دارایی از نظر مادی، تنها زینت و مایه رونق زندگی دنیوی معرفی شده است و به تنهایی ارزش معنوی ندارد:الْمالُ وَ الْبَنُونَ زینَةُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ الْباقِیاتُ الصَّالِحاتُ خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّکَ ثَواباً وَ خَیْرٌ أَمَلاً (46- کهف)
فراموش نکنیم که ثروت و دارایی وسیله ای است برای ابتلا و آزمایش انسانها؛ لَتُبْلَوُنَّ فی أَمْوالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ (186- آل عمران) و یا وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ (28- انفال)
در باور برخی از انسان ها مخصوصا جوانان این نقش بسته که هر که ثروتمندتر است ارزش بالاتری دارد و باید به او احترام بیشتری گذاشت و او باید صاحب قدرت و مقام در جامعه باشد؛ چنانچه در آیه 247 سوره بقره بیان می دارد که ثروتمندان جامعه به دلیل داشتن ثروت بیشتر خود را برای رهبری شایستهتر میدانستند: نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ وَ لَمْ یُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمالِ(247- بقره) این در حالی است که خداوند این حرف آن ها را رد می کند و می فرماید: قالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَیْکُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ وَ اللَّهُ یُؤْتی مُلْکَهُ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلیمٌ یعنی برای هر کاری ملاک های خاص خودش لازم است و در موضوع رهبری و مدیریت جامعه ثروت و دارایی فرد ملاک نیست.
عده ای دیگر فکر می کنند که زیادی ثروت نشانه ی توجه ویژه ی خداوند به این گروه است ازدیاد ثروت نشانه توجه ویژه خداوند به آن هاست، در حالی که خداوند در قرآن می فرماید: وَ ما أَمْوالُکُمْ وَ لا أَوْلادُکُمْ بِالَّتی تُقَرِّبُکُمْ عِنْدَنا زُلْفی(37- سبأ) یعنی ثروت و دارایی و آنچه که شما آن را مایه تقرب به خدا می پندارید هیچ کدام باعث نزدیکی شما به خدا نمی شود؛ بلکه این تقواست که سبب نزدیکی و تقرب انسانها به خدا می شود.
عده ای دیگر فکر می کنند که زیادی ثروت نشانه ی توجه ویژه ی خداوند به این گروه است ازدیاد ثروت نشانه توجه ویژه خداوند به آن هاست، در حالی که خداوند در قرآن می فرماید: وَ ما أَمْوالُکُمْ وَ لا أَوْلادُکُمْ بِالَّتی تُقَرِّبُکُمْ عِنْدَنا زُلْفی(37- سبأ) یعنی ثروت و دارایی و آنچه که شما آن را مایه تقرب به خدا می پندارید هیچ کدام باعث نزدیکی شما به خدا نمی شود؛ بلکه این تقواست که سبب نزدیکی و تقرب انسانها به خدا می شود
گاهی ثروت زیاد نشانه ی غضب خداوند است
برخی از مردم به دلیل گناه و انحراف هایی که در زندگی خود دارند، مبتلا به غضب خداوند می شوند و راه آسمان را به روی خود می بندند. غضب خداوند ممکن است به صورت های مختلفی جلوه گر شود. ممکن است خدای متعال مال و ثروت زیاد، و در عین حال نامبارکی به آن ها بدهد، تا با مشغول شدن به دنیای فانی و فرو رفتن در گناه، از زندگی واپسین خود غافل شوند و در آخرت بهره ای نداشته باشند.
خدای متعال در قرآن کریم خطاب به پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) می فرماید:(فَلا تُعْجِبْکَ أمْوالُهُمْ وَ لا أوْلادُهُمْ إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ بِها فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ تَزْهَقَ أنْفُسُهُمْ وَ هُمْ کافِرُونَ)؛ «و (فزونى) اموال و اولاد آن ها، تو را در شگفتى فرو نبرد، خدا مىخواهد آنان را به وسیلۀ آن، در زندگى دنیا عذاب کند، و در حال کفر بمیرند!» (توبه (۹)، آیۀ ۵۵)
وقتی نزد این افراد از خدا و بندگی او صحبت می کنیم، با تکبر می گویند: «خدا!! ما که نیازی به خدای شما نداریم! خدا یعنی پول! خدا یعنی رفاه و تفریح! خدا یعنی لذت های دنیا!»
به این شیوه از عذاب که خدای متعال راه لذت های دنیوی را به روی گناهکار باز می کند، «سنت استدراج» می گویند. سنت استدراج یعنی این که خدای متعال ـ با ابزار دنیا و دنیازدگی ـ چنین افرادی را به تدریج از راه هدایت دور و دورتر می گرداند، تا آن که در کیفر اعمال خود گرفتار شوند و جز حسرت و اندوه چیزی برداشت نکنند.
کلام آخر
به عبارتی تنها معیاری که با آن می توان جایگاه خود را در میان آسمانیان شناسایی کرد، عقاید و اعمال ما می باشد. ممکن است افرادی از نظر مالی دچار مشکل باشند، اما در عین حال به خاطر عقاید پاک و اعمال صالح خود، مقام شایسته ای نزد خدای متعال و آسمانیان داشته باشند؛ همچنین ممکن است افرادی تمکن مالی خوبی داشته باشند، اما در عین حال به دلیل عقاید سخیف یا اعمال ناشایست خود، مقام و جایگاهی در نزد خدای متعال نداشته باشند.
بنابر این ملاک برتری در نزد آسمانیان را نمی توان در پول و امکانات دنیوی جستجو کرد. تنها معیار برای شناخت جایگاه آخروی خود، تقوای الهی (آل عمران، 76)، تلاش در راه خدا (صف، 4)، صبر (آلعمران، 146)، توکل (آلعمران، 159) در درگاه او است.
منابع:سایت هم اندیشی دینی
سایت راه نجات
تصویری كه از خداوند در قرآن مجید رسم شده است , متفاوت با تصویری است كه بعضی ادیان بزرگ دیگر نمایش می دهند. بر طبق نظر مسلمانان, رفتار خداوند مجموعه ای است از عشق و محبت به انسانهای خوب و ابراز انزجار از انسانهای بد. به این موضوع حداقل در چهل آیه از آیات قرآن بر مبنای تصویری روشن از انسانهای خوب و بد اشاره شده است.
فرآوری: زهرا اجلال- بخش قرآن تبیان
همه ی ما در زندگی دنیا به فرد یا افرادی محبت و علاقه ای داریم که این علاقه و محبت ما در اکثر اوقات یک محبت دوطرفه ای ایجاد می کند و این رابطه ی محبتی و دوست داشتنی دو طرفه است که ارزش پیدا کرده و زیبایی آفرینی می کند …
در آیات، روایات و ادله عقلی نیز یکی از ارزش های متعالی در فرهنگ اسلامی و بزرگترین عامل برای تقرب به خدای متعال، محبت اوست. ولی متأسفانه به این موضوع در جامعه و حتی خانواده ها توجه خاصی نمی شود …
خداوند در این آیه که با زندگی امروز ما نیز ارتباط بسیاری دارد، میفرماید: « یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنینَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرینَ یُجاهِدُونَ فی سَبیلِ اللَّهِ وَ لا یَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلیم[مائده/54]اى كسانى كه ایمان آوردهاید، هر كس از شما از دین خود برگردد، به زودى خدا گروهى [دیگر] را مىآورد كه آنان را دوست مىدارد و آنان [نیز] او را دوست دارند. [اینان] با مؤمنان، فروتن، [و] بر كافران سرفرازند. در راه خدا جهاد مىكنند و از سرزنش هیچ ملامتگرى نمىترسند. این فضل خداست. آن را به هر كه بخواهد مىدهد، و خدا گشایشگر داناست»
بله در ارتباط بین خدا و بندگان واقعی که به او ایمان واقعی دارند، اکسیر محبت، رکن اساسی و ارزشمندی است که مورد غفلت مانده؛ چنانچه اگر این رکن توسط افراد شناخته و درک شود؛ به طوری که همه ما این حس زیبای محبت بین خود و خداوند را لمس کنیم و با تمام وجود درک کنیم که خداوند دوستدار بندگانش است، آن وقت نوع زندگی هایمان خیلی فرق می کند … زندگی هایمان را جور دیگری جهت دهی می کنیم.
اوج مهربانی و علاقه خداوند در آیه 53 زمر می بینیم؛ قُلْ یا عِبادِی الَّذینَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمیعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ» خوب بر می گردیم سر موضوع اصلی … یعنی محبت بین خود و خدایمان … خداوند نیز می فرماید: “بگو اگر خدا را دوست دارید از من پیروى كنید تا خدا دوستتان بدارد و گناهان شما را بر شما ببخشاید و خداوند آمرزنده مهربان است.”
فقط در این رابطه یک نکته ی اساسی وجود دارد که با یک مثال عرض می کنم…
وقتی هر کدام از ما به کسی علاقه و محبتی داریم تمام تلاش خود را می کنیم که طبق خواسته ی او رفتار کنیم تا او راضی باشد، تمام دغدغه و ذهن ما این می شود که او را به راه های مختلف خوشحال کنیم و اسباب رضایت خاطرش را فراهم کنیم … اگر عامل و کاری او را ناراحت می کند آن کار را انجام نمی دهیم و اگر باعث کدورت خاطرش شدیم سریع از او عذرخواهی می کنیم، برایش هدیه می خریم، او را به شامی دعوت می کنیم و خلاصه تمام تلاشمان را می کنیم تا از ما راضی شود.
داستان و قانون محبت بین بندگان و خداوند نیز این گونه است؛ خالق مهربانی که محبت و مهربانی اش با هیچ چیزی قابل مقایسه نیست، خدایی که مهربانی اش نسبت به همه ی افراد گسترده است (مهم این است که من با تمام کاستی هایم خود را از رحمت خداوند و سایه ی او محروم نکنم و کافر نشوم): بگو خدا و پیامبر [او] را اطاعت كنید پس اگر رویگردان شدند قطعا خداوند كافران را دوست ندارد.” (سوره ۳, آیات ۳۱ و ۳۲)
قدم هایی برای دریافت عشق و محبت خداوند
قدم اول برای دریافت عشق خداوند, دنبال كردن مسیری است كه پیامبرانش به ما نشان داده اند. این زیباترین تصویری است كه می توان از عشق دو طرفه خالق و مخلوق ترسیم كرد. اگر خداوند را دوست دارید, قرآن شما را راهنمایی می كند تا خود را آماده دریافت عشق خداوند بكنید. ولی در عین حال به این موضوع نیز اشاره شده است كه اگر از راه راستی كه پیامبران نشان داده اند پیروی نكنید, مشمول عشق خداوند نخواهید شد.
اوج مهربانی و علاقه خداوند در آیه 53 زمر می بینیم؛ قُلْ یا عِبادِی الَّذینَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمیعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ» خوب بر می گردیم سر موضوع اصلی … یعنی محبت بین خود و خدایمان … خداوند نیز می فرماید: “بگو اگر خدا را دوست دارید از من پیروى كنید تا خدا دوستتان بدارد و گناهان شما را بر شما ببخشاید و خداوند آمرزنده مهربان است.”
خدایی كه آغوشش به سوی بندگانش همیشه باز است و در حدیث قدسی می فرماید: لو علم المدبرون كیف اشتیاقی بهم لما تو شوقا اگر كسانی كه به من پشت كرده اند بدانند چقدر مشتاق برگشت آنها هستم از شوق جان می دهند.
قدم اول برای دریافت عشق خداوند, دنبال كردن مسیری است كه پیامبرانش به ما نشان داده اند. این زیباترین تصویری است كه می توان از عشق دو طرفه خالق و مخلوق ترسیم كرد. اگر خداوند را دوست دارید, قرآن شما را راهنمایی می كند تا خود را آماده دریافت عشق خداوند بكنید. ولی در عین حال به این موضوع نیز اشاره شده است كه اگر از راه راستی كه پیامبران نشان داده اند پیروی نكنید, مشمول عشق خداوند نخواهید شد.
کلام آخر
همان طور که گفتیم مهم این است که ما در مسیر راه محبوب و معشوقمان حرکت کنیم تا عشق و محبت او را بتوانیم دریافت کنیم و اگر كسی با عناد و سركشی در مسیر گمراهی قدم بردارد و چتری در دست بگیرد تا از رحمت ها و عشق و محبتی که بر زندگی اش در حال بارش است جلوگیری کند، مسیری است كه خود انتخاب كرده است.
وقتی مریض لجباز و سركش، به پند و نصیحت های پزشك اهمیت نداده و بر خلاف سفارشات دلسوزانه طبیب عمل كند، چاره ای جز بیماری و راهی به غیر از رفتن به بیمارستان ندارد.
منابع:
خلاصه سخنرانی استاد سابقون در کنفرانس آیه های انتظار در تاریخ 93/4/28
سایت رهروان ولایت
سایت پارس قرآن
سایت پرسمان
از جمله موارد نعمت های بهشتی که پیرامون آن سوالات و ابهاماتی بوجود آمده است، نعمت متنعم شدن از حورالعین است. برخی با توجه به سیاق برخی از آیات اینگونه سوال می کنند، در بهشت به مردان وعده ی حورالعین داده شده، پس زنان چه پاداشی می گیرند؟
هدایت الله قدمی- کارشناس حوزه/ بخش قرآن تبیان
قران کتابی جامع در راستای هدایت و تربیت بشری است و تمامی ابعاد آن در این راستا نقش ویژه ایی ایفا می کنند. یکی از این ابعاد، توجه به وعده(1) و وعیدهایی (2) است که در قرآن آمده که نقش اساسی را در تربیت آدمی و ایجاد انگیزه ی وی دارد. (3)
فلسفه ی اصلی از بیان این وعده های الهی، ایجاد انگیزه برای تربیت انسان است یعنی خداوند متعال با بیان این دسته از آیات، موجب می شود که آدمی در راستای اصلاح امور خود گام بردارد؛ چرا که خصلت ذاتی انسان به گونه ای است که تا میل به انجام کاری در وجودش نباشد، آن را انجام نمی دهد، بنابراین وعده های الهی انگیزه ای برای ایجاد چنین میلی در انسان می باشد.
نکته ی اولیه و مهمی که در بیان نعمت ها و نقمت های اخروی باید توجه داشت این است که همه این موارد، برای زن و مرد یکسان است و مختص به گروهی خاص نمی باشد؛ چنانچه در آیات شریفه ی قرآن نیز به ان اشاره شده است: « وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها وَ مَساكِنَ طَیِّبَةً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ (توبه/72) ” خداوند به مردان و زنان با ایمان، باغهایى از بهشت وعده داده كه از زیر درختانش نهرها جارى است، جاودانه در آن خواهند بود، و مسكنهاى پاكیزه در این بهشت جاودان دارند، همچنین خشنودى پروردگار كه از همه اینها بالاتر است و این است رستگارى بزرگ".»
از جمله موارد نعمت های بهشتی که پیرامون آن سوالات و ابهاماتی بوجود آمده است، نعمت متنعم شدن از حورالعین است. برخی با توجه به سیاق برخی از آیات اینگونه سوال می کنند، در بهشت به مردان وعده ی حورالعین داده شده، پس زنان چه پاداشی می گیرند؟
برای پاسخ به این سوال و رفع ابهام از این برداشت، لازم است ابتدا واژه شناسی این کلمه را بیان نماییم:
در کتاب راغب اصفهانی می خوانیم: حُورٌ مَقْصُوراتٌ فِی الْخِیامِ [الرحمن/ 72]، وَ حُورٌ عِینٌ [الواقعة/ 22]، جمع أَحْوَرَ و حَوْرَاء»( المفردات فی غریب القرآن، ص: 262) [4]
بنابراین جمع مذکر و جمع مونث هر دو کلمه ی “احور” و “حوراء” کلمه ی “حور” است. که در این صورت بدیهی است که اگر در جمله قرینه ی دیگری برای حمل بر یکی از جنس مذکر و مونث باشد، معنای این کلمه مختص به همان گروه می شود و اگر به طور مطلق بیان شود، هر دو گروه زن و مرد را شامل می شود.
فلسفه ی اصلی از بیان این وعده های الهی، ایجاد انگیزه برای تربیت انسان است یعنی خداوند متعال با بیان این دسته از آیات، موجب می شود که آدمی در راستای اصلاح امور خود گام بردارد؛ چرا که خصلت ذاتی انسان به گونه ای است که تا میل به انجام کاری در وجودش نباشد، آن را انجام نمی دهد، بنابراین وعده های الهی انگیزه ای برای ایجاد چنین میلی در انسان می باشد.
و اما کلمه ی العین: عین” (بر وزن چین) جمع” اعین” و” عیناء” به معنى درشت چشم است.» (تفسیر نمونه، ج21، ص: 212)
حال برای اثبات استعمال عام کلمه ی حورالعین، به چند آیه در این رابطه می پردازیم:
الف: وَ زَوَّجْناهُمْ بِحُورٍ عینٍ ؛[دخان/54] آنها را با همسرانی درشت و زیبا چشم تزویج گردانیم.»
در اینجا “ازواج” جمع زوج به معنای همسر(مطلق مرد و زن) است، نه به معنای زوجه که بتوان آن را فقط زن تعریف کرد و اختصاص به مردان داد. در ضمن ضمیر “هم” مختص به جنس خاصی از مردان و زنان نیست و هر دو را شامل می گردد.
ب: «لَهُمْ فیها أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ [ نساء/57] برای بهشتیان در آن جا همسرانی پاک و پاکیزه است.»
در این آیه شریفه نیز، خداوند این نعمت را با ضمیر “هم"، بیان کرده است. که این ضمیر همچون آیه بالا اختصاصی به مردان ندارد.
پس تا اینجا ثابت شد که این نعمت هم برای مردان است و هم زنان. ولی جای این سوال هنوز باقیست که چرا با وجود اینکه این نعمت برای زنان نیز ثابت شد اما در قرآن کریم، توصیف زنان بهشتی، برای مردان بیشتر صورت گرفته؟
برای این بخش از سوال می توانیم پاسخ های زیر را بیان کنیم:
1: خصوصیتی نهفته در زنان
شاید یکی از اصلی ترین دلایل این موضوع، اشاره به خصوصیتی نهفته در زنان باشد. چرا که زنان بر خلاف مردان، که به زیبایی اهمیت می دهند، خواستار مردانگی و قدرتمندی مردان هستند. از این رو به توصیف مردان در این رابطه پرداخته نشده، اگر چه در برخی روایات به این امر پرداخته شده است. [5] و البته برای مردان نیز چندان بر زیبایی زنان تفصیل داده نشده و اجمالاً به خصوصیات کلی در این رابطه پرداخته شده، همچون: پوشیده بودن زن [6] لطافت و سفیدی [7] دلبسته بودن به شوهر [8] دوشیزه گی [9] [10].
2: اقتضای حال مخاطب:
برخی آیات چون خطابش فقط مردان بوده، این نعمت هم طبیعتا در آن آیات به ایشان اختصاص داده شده است.
جمع مذکر و جمع مونث هر دو کلمه ی “احور” و “حوراء” کلمه ی “حور” است. که در این صورت بدیهی است که اگر در جمله قرینه ی دیگری برای حمل بر یکی از جنس مذکر و مونث باشد، معنای این کلمه مختص به همان گروه می شود و اگر به طور مطلق بیان شود، هر دو گروه زن و مرد را شامل می شود.
3: به جهت قاعده ی تغلیب:
این قاعده در مورد خداوند نیز جاری می شود بطور مثال ما می دانیم که خداوند جنسیتی ندارد که بخواهیم برای او از ضمیر مذکر یا مونث استفاده کنیم، ولی زمانی که بخواهیم برای او از ضمیری استفاده نماییم به جهت این قاعده از ضمیر مذکر استفاده میشود. برخی آیات شریفه در بیان نعمت حورالعین نیز همینگونه است و به جهت این قاعده، که غلبه مذکر بر مونث است (توجه بفرمایید غلبه مذکر بر مونث نه مرد بر زن) از این قاعده استفاده شده است.
خلاصه کلام
1: آیات بیان کننده نعمت های بهشتی و یا جهنمی، مشترک بین زن و مرد است.
2: حور العین هم برای مردان است و هم برای زنان. (که شواهد زیادی در این باب است)
3: اینکه بیشتر به اوصاف زنان بهشتی پرداخته شده، به جهت دلایلی بود که ذکر شد.
پی نوشت ها:
[1]. “وعد” در اصطلاح عبارتست از تعهّد كردن به انجام اَمری، خواه آن امر خیر باشد یا شرّ، و اختصاص پیدا كردن به یكى از آنها بواسطه قرینه، معیّن مىشود. مصطفوی،حسن؛ تفسیر روشن، تهران، مرکز نشر کتاب ، 1380 ش، چاپ اول، ج3، ص 219
[2]. وعید بر خلاف کلمه ی “وعد” که در وعده ی خیر و شر بکار میرود، فقط در وعده ی شر استعمال می شود. ابن منظور، محمدبن مکرم؛ لسان العرب، بیروت، دار صادر، 1414، ج3، ص 463
[3]. جهت مطالعه ی بیشتر: http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=222818
[4]. ابوالفتوح رازی از مفسرین برجسته شیعی در قرن ششم نیز به این موضوع تصریح کرده است(رک:روض الجنان و روح الجنان فی تفسیرالقرآن، ج18، ص: 282) در فرهنگ ابجدی نیز همین مطلب آمده است(رک:فرهنگ أبجدی عربی-فارسی، متن، ص: 19)
[5]. إن أهل الجنة جرد مرد مكحلین ، مكللین ، مطوقین ، مسورین مختمین ، ناعمین ، محبورین ، مكرمین ، یعطى أحدهم قوة مائة رجل فی الطعام والشراب والشهوة والجماع ، قوة غذائه قوة مائة رجل فی الطعام والشراب ویجد لذة غدائه مقدار أربعین سنة ، ولذة عشائه مقدار أربعین سنة ، قد ألبس الله وجوههم النور وأجسادهم الحریر بیض الألوان ، صفر الحلی ، خضر الثیاب: مردان بهشت جوانانی هستند که بدنشان موی زاید ندارد و سرمه کشیده اند و تاج بر سر دارند و طوق های زینتی بر گردن و دست بندها بر دست و انگشتر های زیبا بر انگشت و چهره ای شاداب و مسرور و با کرامت دارند و هر کدام قوه خوراک و نوشیدن و جماع ده نفر را دارد و چهره اشان نرانی است و بر اندامشان لباس های حریر سفید و زیرهای طلایی و پوشش های سبز است. (مفید ، اختصاص ، ص358)
[6]. رحمن (55) آیه72.
[7]. صافات (37) آیه49.
[8]. همان، آیه48.
[9]. رحمن(55)، آیه74
[10]. می توان از عدم توضیح و تفصیل در این باب، توجه قران به صفت “حیا” را متذکر شد.
یک آسیب مهم اجتماعی که جامعه ما را تهدید می کند، چیزی نیست جز اعتیاد. اعتیاد را می توان یک بیماری زیست شناختی, روانشناختی و اجتماعی دانست که عوامل متعددی در بروز و ابتلا به آن، موثر هستند که این عوامل در تعامل با یکدیگر منجر به شروع مصرف و سپس اعتیاد می شوند.
فرآوری:فاطمه ناظم زاده-بخش اجتماعی تبیان
به پیشگیری بیندیشیم
اعتیاد به یکی از معضلات جدی در جامعه ما تبدیل شده است که عوامل متعددی در ابتلا به آن، نقش دارند. موضوع بسیار مهم این است که به شناسایی این عوامل بپردازیم و با شناخت این عوامل، گامی در جهت پیشگیری از اعتیاد برداریم.
دلایل مختلفی وجود دارند که می توانند بر اعتیاد موثر باشند اما آنچه مهمتر است اینکه عوامل موثر بر فرد و محیطی که فرد در آن قرار دارد، می توانند با یکدیگر تعامل درهم یافته ای پیدا کنند که بر یکدیگر تاثیر می گذارند. اما نکته مهم این است که به درک کلیه علل و عوامل زمینه ای، بپردازیم تا روند پیشگیری، شناسایی، درمان و پیگیری از اعتیاد را به طور هدفمند طرح ریزی کنیم.
بنابر این، بسیار مهم است که با عوامل زمینه ساز مستعدکننده اعتیاد، آشنا باشیم. این مهم با شناسایی افراد در معرض خطر اعتیاد و اقدامهای پیشگیرانه لازم برای آنان، محقق می شود.
از طرف دیگر،انتخاب نوع درمان و اقدامهای خدماتی، حمایتی و مشاوره ای لازم برای معتادان هم، بسیار مهم است.(1)
شناخت مخاطره آمیزترین دوران برای ابتلا به اعتیاد
مخاطره آمیزترین دوران زندگی از نظر شروع به مصرف مواد دوره نوجوانی است. نوجوانی دوره انتقال از کودکی به بزرگسالی و کسب هویت فردی و اجتماعی است. دراین دوره، میل به استقلال و مخالفت با والدین به اوج می رسد و نوجوان برای اثبات بلوغ و فردیت خود، ارزشهای خانواده را زیرسؤال می برد و سعی در ایجاد و تحلیل ارزشهای جدید خود دارد. مجموعه این عوامل، علاوه بر حس کنجکاوی و نیاز به تحرک، تنوع و هیجان، فرد را مستعد مصرف مواد می نماید.
باید رویکرد اجتماعی شدن مبارزه با اعتیاد را در پیش گرفت
استاد دانشگاه علوم اجتماعی تهران در رابطه با رویکرد اجتماعی شدن مبارزه با مواد مخدر بر این باور است که سلامت خانواده از جمله کودکان، نوجوانان و جوانان علیه آسیب زایی اعتیاد باید اصلی ترین هدف مبارزه اجتماعی با مواد مخدر قرار گیرد.
رکسانا صادقی افزود: اصلی ترین بخش از فعالیت در زمینه پدیده اعتیاد به مصرف مواد مخدر صنعتی و شیمیایی، اقداماتی اساسی در جهت پیشگیری از پیوستن افراد جدید به جرگه معتادان است، همان گونه که در شرایط بروز همه گیری یک بیماری، افراد سالم واکسینه می شوند ، امروز اعتیاد در جامعه ما چنین نقشی را باز می کند، لذا برای سلامت خانواده ها و جامعه، باید کودکان ، نوجوانان و جوانان علیه آسیب زایی اعتیاد مصون شوند.(2)
یکی از روش های مهم پیشگیری از اعتیاد، آگاه بودن مردم از خطرات و مضرات مصرف مواد است. اگر هر فرد از تاثیر مواد مخدر بر سلامت جسمی و روانی و کارکرد شغلی و اجتماعی خود و خانواده اش مطلع بوده و آن را باور داشته باشد کمتر ممکن است به این کار دست بزند.
وی با بیان اینکه الگوی مصرف مواد مخدر در کشور تغییر کرده است، ادامه داد: در حال حاضر معضل مواد مخدر کشور استفاده از شیشه و قرصهای روانگردان است که بیشترین تاثیر منفی را در جوانان دارد.
این استاد دانشگاه با تاکید بر آموزش پیشگیری و اطلاع رسانی در مورد بحث مبارزه اجتماعی با مواد مخدر در محیطهای کاری و مدارس، ارایه خدمات مشاورهای در مراکز مختلف از جمله مدارس ، دانشگاهها، کانون ها و غیره ، فعالیت کمیته اشتغال و حرفهآموزی برای پشتیبانی از معتادانی که ترک کردهاند، گفت: جوانان به دلیل داشتن ویژگیهایی همچون استقلال طلبی، کنجکاوی، هیجان خواهی و پیروی از همسالان، بیشتر در معرض خطر مصرف مواد مخدر هستند و هدف اصلی توزیع کنندگان مواد قرار می گیرند.
صادقی افزود: در حقیقت می توان گفت جوانان جزء آسیب پذیرترین گروه های سنی محسوب می شوند ، بهترین راه حل مبارزه با مصرف مواد مخدر، پیشگیری از اعتیاد است.
وی توضیح داد: یکی از روش های مهم پیشگیری از اعتیاد، آگاه بودن مردم از خطرات و مضرات مصرف مواد است. اگر هر فرد از تاثیر مواد مخدر بر سلامت جسمی و روانی و کارکرد شغلی و اجتماعی خود و خانواده اش مطلع بوده و آن را باور داشته باشد کمتر ممکن است به این کار دست بزند.
این استاد دانشگاه علوم اجتماعی اظهار تاسف کرد که در حال حاضر مشاهده می شود بسیاری از والدین خودشان هنوز اطلاع کافی از انواع مواد و آسیب های جسمی و روانی آن بر روی افراد معتاد ندارند.
صادقی تصریح کرد: برقراری ارتباط مثبت، قوی و فراهم آوردن محیط سالم و آموزش های مناسب می تواند روی فرزندان تاثیرگذار باشد و از آسیب های بیشتر پیشگیری کند.
وی افزود: والدین همچنین باید بر روی مشکلات زندگی و امکانات واقعی تاکید کنند و راهکارهای کمک به یکدیگر در خانواده را جستجو کرده، هنگام بحث با فرزندتان، خشم و عصبانیت خود را کاملا کنترل کرده و از بوجود آمدن تضاد و تعارض جلوگیری کنند و نگذارند که مذاکره به مشاجره تبدیل شود.
متاسفانه ضعفهای فرهنگی، اقتصادی و عدم ایجاد امنیت شغلی از دیگر مواردی است که بر معضل اعتیاد به مصرف مواد مخدر صنعتی بیشتر دامن می زند
این استاد دانشگاه با بیان اینکه خانواده ها رفتار منطقی و درست را با فرزندان داشته باشند، اظهار کرد: زمان و وقت مناسب و کافی را برای گفتگو با فرزندانشان انتخاب کنند و در صحبت با فرزندانشان رعایت احترام و و حفظ ارزش ها را حتما داشته باشند.
به گزارش روابط عمومی ستاد مبارزه با مواد مخدر، وی توصیه کرد: همواره مراودات فرزندتان را تحت نظر قرار دهید و از معاشرت آنان با افراد ناباب جلوگیری کنید چرا که دسترسی به مواد مخدر آسان است و پیشنهاد و عرضه مواد مخدر ممکن است از طریق دوستان، همسالان، فروشندگان، بزرگسالان مصرف کننده و حتی افراد قابل اعتماد باشد.
صادقی تاکید کرد: متاسفانه ضعفهای فرهنگی، اقتصادی و عدم ایجاد امنیت شغلی از دیگر مواردی است که بر معضل اعتیاد به مصرف مواد مخدر صنعتی بیشتر دامن می زند.
به نظر می رسد با توجه به هزینه های سرسام آور اعتیاد، بهترین راهکار همان طور که گفته شد، اقدام در جهت پیشگیری از اعتیاد است که این کار با همکاری و مشارکت نهاد خانواده و اجتماع، میسر می شود. اما نقش خانواده مهم تر است چرا که می تواند به عنوان نهادی بنیادی که در رشد و تربیت موثر است، بر رفتارها و افکار فرزندان موثر باشد و رفتارهای عاصی زای آنها را کنترل کند.
پی نوشت:
1- “عوامل موثر در گرفتاری جوانان به مواد مخدر مسیر پرخطر اعتیاد"، افتاب نیوز، 1390
2- ” معضلاتی که بر اعتیاد دامن می زنند” ، ایسنا، 1395
منابع : آفتاب نیوز ، ایسنا
قرآندرمانی که امروزه رواج فراوانی یافته است، ریشه در منابع روایی مکتوب دارد. اما سوال این است که آیا یافتههای علمی و تحقیقات مبتنی بر تجربیات میدانی، مهر تایید بر این روایات می زند یا نه؟ نوشتار پیش رو ضمن تبیین مفهوم قرآندرمانی به پارهای از متغیرهای موثر بر قرآندرمانی و نیز یافتههای دانش دنیا مبنی بر نقش قرآن در درمان امراض جسمانی، اشاره کرده است.
نویسنده: حسنرضا رضایى- شبکه تخصصی قرآن تبیان
قرآنْ درمانى، به معناى بهره گیرى از قرآن در درمان بیمارى ها و آسیب هاى جسمى و روحى (قلبى) است. نقش و تأثیر قرآن در درمان دردهاى درونى و بیمارى هاى قلبى (از قبیل: جهل و رذایل اخلاقى)، تردیدناپذیر است ؛ اما اصطلاح «قرآن درمانى» كه امروزه رواج دارد، به مفهوم استفاده از قرآن در كسب یا حفظ سلامت جسمانى و روانى است. این اصطلاح گر چه در روایات فراوانى ریشه دارد كه از نقش قرآن در بهبود شمارى از دردها و بیمارى ها سخن گفته اند، ولى رخ نمایى آن در قالب یك اصطلاح رایج، در پى تحقیقات علمى گسترده در همین زمینه ، و در دوران معاصر بوده است.
دانشمندان فریقین از قرون اوّلیه، روایات مربوط به درمان دردهاى جسمانى با قرآن را در مجموعه هایى مستقل یا باب هایى با عناوین «خواص القرآن»۲ و «فضائل القرآن»۳ جاى داده اند. در این آثار ، ضمن گردآورى روایاتِ خصایص و آثار دنیوى و اخروى قرآن، احادیث مربوط به خواص درمانىِ آیات و سور نیز گرد آمده اند. 4
روایات مورد بحث را مى توان به چند دسته قسمت كرد:
۱. برخى از احادیث، با تعابیرى مانند: «القرآن هو الدواء»5 و «خیر الدواء القرآن»6 و «ودواء دائكم»7 . قرآن را به صورت مطلق ، مایه شفاى دردها و بیمارى ها معرفى كرده اند. این روایات ، به سبب اطلاق، درمان روحى و جسمى را در بر مى گیرند. و به لیل موافقت با آیات متعددى كه قرآن را شفا و هدایت مى دانند ،8 مقبول و معتبرند .
۲. شمار دیگرى از احادیث، بدون نام بردن از سور و آیاتى خاص، قرائت قرآن را مایه شفاى برخى دردهاى جسمى مى دانند؛ مانند این كه پیامبر اكرم صلى اللَّه علیه و آله در پاسخ مردى كه از درد گلو به آن حضرت پناه برد او را به قرائت قرآن فرمان داد: «علیك بقرائة القرآن»،9 و نیز بر اساس نقلى از آن حضرت، قرائت قرآن بیمارى بلغم را زایل مى كند.10
۳. شمار فراوانى از روایات نیز به صورت خاص و مشخص ، به فضیلت دسته اى از سوره هاى قرآن مانند «حوامیم» و یا «مسبّحات» اشاره كرده11 و یا به یك سوره و آیه مشخص پرداخته و در این قالب، خواصّ برخى سوره ها را بیان كرده اند . براى مثال ، در روایتى سوره حمد ، شفاى همه بیمارى ها دانسته شده و از همین رو «سوره شفا» نام گرفته است:
فاتِحَةُ الكِتابِ شِفاءٌ مِن كُلِّ داءٍ .12
سوره فاتحه ، درمان هر دردى است .
و همین سوره در جاى دیگر درمان سم،13 صرع 14 و همه بیمارى ها جز مرگ15 شناسانده شده است.
برخى مفسّران ، شفاى جسمى از قرآن و سوره حمد را مجرّب و قطعى دانسته اند .16
نمونه دیگر ، روایت منقول از پیامبر در باره سوره تكاثر است كه قرائت آن را هنگام خواب ، مایه امان از فتنه قبر دانسته است . 17در باره آیه ها نیز ، فضیلت آیة الكرسى مشهور است و منقول از امام رضا علیه السلام است كه قرائت آن هنگام خواب ، مایه امنیت خاطر از فلج شدن ، و تلاوت پس از نماز واجب ، موجب پیشگیرى از مسموم شدن به وسیله نیش زهرآگین حیوانات موزى است .18
روایات پر شمارى در باره درمان بیمارىهاى جسمى با قرآن به دست ما رسیده كه اگرچه سند و محتواى دستهاى از آنها خدشهپذیر است، اما اصل موضوع به دلیل روایات فراوان و نیز تجربه عملى، مسلّم و محرز است.
تأملى در احادیث قرآندرمانى
در مواجهه با روایات پیش گفته ، نكاتى در خور یاد است:
۱. برخى، خواصّ درمانى سوره ها و آیات را از باب علیّت تامه نمى دانند، بلكه تأثیر قرائت را در درمان در صورتى مى دانند كه همراه فهم، اندیشه، عمل و اخلاص باشد.19
۲. بعضى از دانشوران نقش قرآن را همانند دارو مى دانند كه طبعاً بدون ایمان و اخلاص هم اثرگذار است؛ براى مثال ، عبد الدائم الكحیل ، با تحقیق و آزمایش به این نتیجه رسیده كه صوت و آیات قرآن تأثیر مستقیم در فیزیولوژى بدن و اعصاب دارد كه به بهبود و شفاى بیماران مى انجامد و گوش كه مركز تنظیم كلّ بدن است ، در شنیدن آیات و ارسال آن به سراسر بدن نقشى كلیدى دارد.20
۳. شمارى از مفسّران و محدّثان ، به اصل صدور دسته اى از این احادیث خدشه وارد كرده اند. آیة اللَّه خویى برخى از این احادیث را دسیسه راویان كذّاب مى داند. 21
برخى مفسّران و محدّثانِ اهل سنّت ، از جمله قُرطُبى،22 ابن جوزى 23 و سیوطى24 نیز نسبت به صدور این روایات تردید كرده اند. از سویى دیگر، برخى جاعلان حدیث ، مانند: ابو عصمت فرج بن ابى مریم مَروْزى 25 و احمد بن عبد اللَّه جویبارى،26 خود به جعل دستهاى از روایات خواصّ سور و آیات اعتراف كرده اند. با وجود این، برخى دیگر از احادیث، از حیث سند، داراى طرق متعدد و اعتبارند و مفسّرانى مانند زمخشرى ، طبرسى و بحرانى ، آنها را پذیرفته و نقل كرده اند27.
۴. بسیارى از این روایات از جهت محتوا قابل خدشه اند. به گفته علامه مجلسى ، برخى28 از خواصّ مذكور در روایات، شأن و منزلت قرآن را - كه با هدف هدایت و تربیت انسان ها نازل شده - تنزّل مى دهند.
۵. از احادیث و سیره پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام استفاده مى شود كه جواز درمان دردهاى جسمانى با قرآن، به مفهوم نفى علل و اسباب مادّى و عدم استفاده از طبیب و دارو نیست. پیامبر صلى اللَّه علیه و آله براى درمان خود، از طبابت حارث بن كلده29 بهره مى برد. بر پایه حدیثى، خداوند به یكى از پیامبران - كه بدون استفاده از طبیب و دارو براى بیمارى خود شفا مى خواست - وحى كرد كه شفایت نمى دهم مگر آن كه خود را با دارو درمان كنى.30 افزون بر این، اسلام به دانش پزشكى و فراگیرى آن، اهمیّت داده 31 و پیامبر خدا و ائمه علیهم السلام در مداواى برخى بیماران، از داروهاى طبیعى استفاده مى كردند.32
رهاورد پژوهشهاى علمى
روان شناسان با تحقیق در صوت و آواى قرآن ، دریافته اند كه مداومت بر قرائت قرآن، نقش مؤثّرى در رویارویى با اضطراب دارد.33 بر اساس یك تحقیق، میزان اضطراب و گرایش به افسردگى در گروهى كه طى شش ماه روزانه دست كم نیم ساعت به قرائت قرآن مى پرداختند، به طور چشمگیرى كمتر از دیگران بود.34 تاثیر آواى قرآن بر كاهش دردهاى جسمى بعد از عمل جراحى نیز از كشفیات محققان است.35 گروهى از متخصّصان در امریكا ، با اتصال تجهیزات پزشكى بر روى جمجمه شمارى از بیماران غیر مسلمان دریافتند كه تلاوت قرآن، در كاهش فشارهاى روانى (استرس) و اضطراب، مؤثر است.36 پروفسور وان درهوون هلندى، متخصص روانشناسى، پس از یك تحقیق سهساله، از كشف تأثیر مثبت ذكر نام «اللَّه» و قرائت قرآن كریم در سلامت انسان خبر داد.37 بر اساس پژوهش دیگرى كه در دانشگاه علوم پزشكى مشهد انجام شده است، آواى قرآن، سبب كاهش درد زایمان، كوتاه شدن مدّت زایمان، كاهش اضطرابِ قبل از زایمان و تحریك تخمگذارى در زنان نابارور و … مىشود.38
برخى در چگونگى تأثیر قرآن در درمان دردها معتقدند كه امراض، نتیجه عدم هماهنگى در وجود فرد است و قرآن با قدرت معجزهآساى خود مى تواند با برگرداندن هارمونى و نظم در بدن، سلامت را براى فرد به ارمغان آورد. پژوهش هاى انجام شده نشان مى دهند كه غده تالاموس به عنوان مهمترین غده در مغز انسان، محرّك هاى صوتى را به وسیله سیستم هاى عصبى دریافت مى كند و در كنار حافظه و تخّیل به آنها پاسخ مى دهد. غدّه هیپوفیز نیز كه از غده تالاموس فرمان مى گیرد ، به محرك هاى صوتى پاسخ مى دهد و موجب بروز ترشحاتى مى شود كه نتیجه آن آزاد سازى ماده اى آرام بخش به نام آندروفین است. از آن جا كه مهمترین اثر ماده مذكور ، تسكین درد و انبساط و شادى در انسان است مى توان به ارزش قرآن درمانى پى برد كه عملاً موجب آزادسازى ماده اندروفین مى شود. 39
جمعبندى نهایى
در یك جمع بندى كلى مى توان گفت كه رسالت اصلى قرآن، درمان بیمارى هاى روحى و رذایل اعتقادى، اخلاقى و رفتارى است. با این وجود، روایات پر شمارى در باره درمان بیمارى هاى جسمى با قرآن به دست ما رسیده كه اگرچه سند و محتواى دستهاى از آنها خدشه پذیر است، اما اصل موضوع به دلیل روایات فراوان و نیز تجربه عملى، مسلّم و محرز است. البته به نظر مى رسد میزان تأثیر قرآن در درمان، متناسب با مراتب ایمان، اخلاص و یقینِ تلاوت كننده قرآن است و از این رو كسانى كه در مراتب برترى قرار دارند بیشتر نتیجه مى گیرند؛40 چنان كه در روایتى آمده است كه سوره حمد را بر هیچ دردى هفتاد بار نخواندم مگر آن كه درد برطرف شد :
ما قرأتُ الحمدَ عَلى وَجَعٍ سبعینَ مَرّةً إلا سكنَ .41
نشد كه سوره حمد را هفتاد بار بر دردى تلاوت كنم و آن درد، آرام نگیرد .
در پایان، شایان ذكر است كه بیان نمونه هایى از نتایج پژوهش هاى علمى، به مفهوم صحّه نهادن بر این پژوهش ها وتفسیرناپذیرى آنها نیست؛ بلكه تنها به معناى تأیید اجمالى روایات پیشگفته با این نتایج است.
پینوشتها:
1.این پژوهش ، به وسیله فاضل گرامى جناب آقاى حسنرضا رضایى ، انجام شده است .
2.مانند: كشف سرالمصون والعلم المكنون تألیف محمد بن احمد بن سعید التمیمى (م ۳۹۰ ق) ، خصائص علم القرآن تألیف وزیر المغربى حسین بن على بن الحسین (م ۴۱۸ ق) ، الذهب الابریز فى خواص كتاب اللَّه العزیز از ابو حامد غزالى (م ۵۰۵ ق) ، شوشترى (۱۰۲۱ق)، محمد شفیع (۱۲۲۰ق)، آقا نجفى اصفهانى (۱۳۳۲) و محمد حسن ازغندى .
3.مانند: كعب انصارى (۳۰ق)، احمد بن محمد بن خالد برقى(۲۷۴ق)، على بن ابراهیم قمى ، ابو عبید قاسم بن سلّام (م ۲۹۴ ق) ، نسائى (م ۳۳۰ق) ، فریابى (م ۳۱۰ ق) ، احمد بن محمد بن سیّار (۳۶۸ق) ، شیخ مفید (م ۴۱۳ ق) و محمد على حزین (۱۱۸۱ق) .
4.ر. ك: الذریعة : ج۲۲ ص۳۰۶ - ۳۰۸.
5.بحار الأنوار : ج۹۲ ص۱۷۶.
6.كنز العمّال : ج۱۰ ص۸.
7.نهج البلاغة : خطبه ۱۵۸ . نیز ، ر. ك: بحار الأنوار : ج۹۲ ص۲۰۲.
8.یونس : آیه ۵۷ ، اسرا : آیه ۸۲ و ۱۰۷ - ۱۰۹ ، فصّلت : آیه ۴۴ ، ابراهیم : آیه ۱ .
9.كنز العمّال : ج۱ ص۵۴۹؛ وسائل الشیعة : ج۱۱ ص۱۳۰.
10.بحار الأنوار : ج۹۲ ص۲۰۲.
11.ر .ك : تفسیر نور الثقلین : ج۴ ص۵۱۰ ، الكافی : ج۲ ص۵۸۴ و ۶۲۰ .
12.مجمع البیان : ج۱ ص۸۷.
13.كنز العمّال : ج۱ ص۵۵۷.
14.الدر المنثور : ج۱ ص۵.
15.بحار الأنوار : ج۹۲ ص۲۳۷.
16.التبیان فى تفسیر القرآن : ج۶ ص۵۱۳؛ أطیب البیان : ج۱ ص۵۸.
17.الكافى : ج۲ ص۵۸۷ و ۶۲۴ .
18.ر .ك : الكافى : ج۲ ص۵۸۶ و ۶۲۰ .
19.ر. ك: البرهان فى علوم القرآن : ج۱ ص۲۹۷ (نوع ۲۷) ، تفسیر نمونه : ج۱۲ ص۲۴۲.
20.www.kaheel.com.
21.البیان، خویى : ص۲۸.
22.تفسیر القرطبى : ج۱ ص۷۸.
23.الموضوعات : ج۱ ص۲۴۰.
24.اللآلى المصنوعة : ج۱ ص۲۰۷ - ۲۲۶.
25.البیان : ص۲۸.
26.ر .ك : الكشّاف (پایان تفسیر هر سوره از قرآن) ، مجمع البیان (آغاز تفسیر هر سوره) و نیز البرهان فى تفسیر القرآن .
27.مجمع البیان : ج۶ ص۵.
28.روضة المتقین : ج۱۴ ص۴۰۴.
29.الایضاح : ص۵۵۱.
30.بحار الأنوار : ج۸۱ ص۲۱۱ - ۲۱۲.
31.ر . ك : دانشنامه پزشكى : ج ۱ ص ۳۳ (بخش یكم / فصل یكم : پزشكى از دیدگاه اسلام) و بحار الأنوار : ج۱ ص۲۲۰.
32.ر. ك: طب الائمه : ص۶۴ - ۶۵ و ۸۶ - ۸۸ .
33.ر. ك: مجموعه مقالات اوّلین همایش نقش دین در بهداشت روان (آذر ۱۳۷۶ / دانشگاه علوم پزشكى ایران): ص ۸۸. نیز، ر.ك: چكیده مقالات اوّلین همایش بین المللى نقش دین در بهداشت روان (فروردین ۱۳۸۰): ص ۲ (مقاله شهربانو جهانمیرى) .
34.مجموعه مقالات اولین همایش نقش دین در بهداشت روان (آذر ۱۳۷۶ / دانشگاه علوم پزشكى ایران): ص ۷۹. نیز، ر.ك: اسلام و بهداشت روان (مجموعه مقالات): ج ۱ ص ۱۱۳ (مقاله نسرین گلهدار و ماندانا ساكى) .
35.ر. ك: استعانت از قرآن كریم در شفاى جسمانى : ص۱۱۲ - ۲۰۵ ؛ پرسشهاى قرآنى جوانان - ۱۳ (بهداشت روان): ص ۴۰.
36.پایگاه اطلاع رسانى مجمع جهانى اهل بیت (اَبنا) )ABNA.ir(.
37.اخبار ملل (نشریه خبررسانى): ش ۱۷ ص۸۳.
38.تأثیر آواى قرآن»، اصول بهداشت روان : ش ۳ (پاییز ۱۳۸۷)؛ بصائر: ش ۲ (مقاله نیكبخت نصرآبادى). نیز، ر. ك: «موسیقىدرمانى با تأكید بر اعجاز موسیقیایى قرآن كریم»، مردم سالارى (روزنامه): ۲۶ / ۶ / ۱۳۸۷.
39.«قرآن درمانى و تأثیر سحرانگیز آن»، روزنامه كیهان شماره ۱۹۳۰۸ (مورّخ ۲۷ / ۷ / ۱۳۸۷) .
40.یكى از نمونههاى قطعى و روشن نقش قرآن در درمان بیمارىهاى جسمى ماجرایى است كه آیة اللَّه سید جعفر سیّدان براى این جانب (رى شهرى) نقل كردند . ایشان فرمود: در ایّام تحصیل [در مشهد] ، غدّهاى پشت گردنم در آمده بود كه مختصرى درد مىكرد . براى معالجه نزد دكتر شاملو (پدر پروفسور شاملو) رفتم و در همان ایّام ، در درس اشارات آقا شیخ مجتبى قزوینى - كه در منزل تدریس مىكرد - شركت مىكردم . روزى سرِ درس به دلیل درد آن مكرّر به گردنم ، دست مىكشیدم . پس از پایان درس ، ایشان فرمود : بنشین با تو كارى دارم …! و فرمود : «چرا این قدر به گردنت دست مىكشى ؟» جریان را گفتم . ایشان انگشت خود را بر اطراف آن غدّه گذاشت و گفت : «أعوذ باللَّه من الشیطان الرجیم. (أَمْ أَبْرَمُواْ أَمْرًا فَإِنَّا مُبْرِمُونَ ؛ یا در كارى پاى فشردهاند ، ما نیز پاى مىفشاریم) (زخرف : آیه ۷۹)» . جملهاى هم اضافه كرد كه نفهمیدم . از منزل ایشان كه بیرون آمدم ، هیچ اثرى از آن غدّه نبود .
41.ر . ك : ص ۴۴۶ ح ۶۲۶ .
جریمههای خُرد
وقتی هنجار شکنی یا خلاف قانون در جامعه اتفاق میافتد و از مرزهای قانون تجاوزی صورت میگیرد، دو راهکار برای مقابله با آن پیشنهاد میشود:
1. اولین راهکار، فرهنگسازی است. فرهنگسازی جنبهی پیشگیری دارد و هدف از آن ایجاد بسترهای مناسب برای نرفتن به سمت خلاف و انحراف است. البته فرهنگسازی در زمان وقوع تخلف جواب نمیدهد، ولی برای تکرار نشدن تخلف حتما باید آن را در پیش گرفت.
2. دومین راهکار، برخورد، تنبیه و جریمهی خلافکار است تا از این مسیر، از تکرار تخلف جلوگیری و مقداری از زیان ناشی از آن، جبران شود.
البته جریمه و تنبیه، عامل مناسبی است برای برخورد با فرد متخلف نه ریشهکن ساختن تخلف. این روش، تا حدی بازدارنده از تکرار تخلف و انگیزهای برای دقت بیشتر در رفتارهای بعدی است. این مطلب به وضوح در برخوردهای مأموران راهنمایی و رانندگی با متخلفین قابل مشاهده است. کاستن از سرعت غیر مجاز به محض احساس کنترل توسط دوربینها، بستن کمربند ایمنی قبل از رسیدن به پلیس، کنار گذاشتن تلفن همراه و بسیاری از کارهایی که در بزنگاهها برای فرار از جریمه کنار گذاشته میشوند شواهدی از این دست هستند. همین نشان از تأثیر هرچند موقت جریمهها بر عملکرد برخی از مردم دارد. مضاف بر این که عدهای همیشه خود را ملزم به رعایت قانون میدانند و ترس از جریمه تنها بر احتیاط بیشتر آنها میافزاید.
مردم و جریمهها
مردم در برابر حدودی که قانون برای آنها قرار داده و جریمههایی که بابت عبور از آن حدود از آنها مطالبه میکند چند دسته هستند: عدهای حریم قانون را محترم میشمارند و از آن تخلف نمیکنند و به شدت مراقب هستند که قانون را دقیق اجرا کنند. این افراد دغدغهی جریمه ندارند و از همان ابتدا حساب خود را پاک نگه داشتهاند تا از محاسبه باکی نداشته باشند.
این حدود و احکامی که خدا تعیین نموده و به شیوههای مختلف بیان نموده، قید و بندی نیست که دست و پا گیر باشد و لذت را از انسان بگیرد؛ بلکه عصای دست اوست تا با آن بلند شود و قامت راست کند و به پیش رود
گروه دیگری هستند که قانون را رعایت میکنند، اما نه از روی اختیار، بلکه اجبار. این گروه اعتقاد چندانی به قانون ندارند و آن را امری دست و پا گیر میدانند که مانع آزادی عمل آنهاست. اینان قانون را از ترس مأموران قانون رعایت میکنند وگرنه هیچ علاقهای به قانونمندی ندارند و همین که احساس کنند کنترلی روی رفتار آنها نیست از انجام تخلف، خودداری نمیکنند. این افراد، کسانی را که به صورت حرفهای قانون را زیر پا بگذارند یا دور بزنند، «آدم زرنگ» میشمارند!
گروه سومی هم هستند که ندیده حسابشان معلوم است. این گروه عقیدهای به قانون ندارند و تحت هیچ شرایطی حاضر به رعایت آن نیستند. عموما این گروه که مردمانی متمول و رفاهزده هستند از قانون تخلف میکنند و پولش را میپردازند!
جریمهها، شاید تأثیر زیادی در گروه سوم نداشته باشند، اما یقیناً در دو گروه اول تأثیر دارند و برای مدتی هم که شده، موجب تغییر در رفتار آنها میشوند.
جریمههای جدیتر
جریان جریمهها و تنبیههای راهنمایی و رانندگی، دایرهی محدودی دارند؛ فقط شامل تخلفات و خطاهای رانندگی میشوند. اما جریمههای دیگری وجود دارند که دایره بزرگتری دارند؛ همچنان که هزینههایی که بابت آنها باید پرداخت شود بسیار فراتر از این حرفهاست. جریمههایی که به وسعت زندگی و عمر انسان است و هدف از آنها تربیت و خطا نرفتن انسان و در نتیجه، سعادت اوست. این جریمهها را با گشودن کتاب انسانساز قرآن میتوان خواند و دید. البته مشروح مادهها و تبصرهها را باید در کتب روایی و تفسیری جست، با این حال لُبّ مطالب را قرآن میگوید.
جریمههایی که قرآن متذکر شده برای تخلف از حدود است؛ حدودی که خداوند برای انسان تعیین نموده تا به انحراف نرود و موجبات سعادتش رقم بخورد و خوش به حالش شود:
تِلْكَ حُدُودُ اللَّـهِ وَمَن یُطِعِ اللَّـهَ وَرَسُولَهُ یُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَذَٰلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ؛ این احکام الهی است و هرکس از خداوند و پیامبر او اطاعت کند، او را به بوستانهایی که جویباران از فرودست آن جاری است، در میآورد که جاودانه در آنند، و آن رستگاری بزرگی است.
و آن کس که از آن حدود عبور کند در حقیقت به خودش ظلم نموده و مشمول جریمه خواهد شد:
تِلْكَ حُدُودُ اللَّـهِ فَلَا تَعْتَدُوهَا وَمَن یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّـهِ فَأُولَـٰئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ؛ اینها حدود الهی است، از آنها تجاوز نکنید و هرکس از احکام الهی تجاوز کند، ستمکار است.
خداوند نیازی به عمل انسان ندارد؛ اما از سر لطف و رحمت، مسیر را به او نشان داده و جریمهای هم که تعیین نموده برای کسی است که سعادت را از خود دور میکند. در حقیقت این جریمه، نشان از ظلمی است که انسان در حق خودش روا میدارد و مسیر خطا میرود و الا با انحراف او بر دامن کبریای خداوند ننشیند گرد.
تربیت جریمهای
این حدود و احکامی که خدا تعیین نموده و به شیوههای مختلف بیان نموده، قید و بندی نیست که دست و پا گیر باشد و لذت را از انسان بگیرد؛ بلکه عصای دست اوست تا با آن بلند شود و قامت راست کند و به پیش رود. هدف، کمک به انسان است تا در این دنیا گم نشود و بتواند راه را از چاه باز شناسد:
تِلْكَ حُدُودُ اللَّـهِ فَلَا تَقْرَبُوهَا كَذَٰلِكَ یُبَیِّنُ اللَّـهُ آیَاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ؛ این حدود احکام الهی است به آنها نزدیک نشوید [که مبادا تجاوز کنید]، بدینسان خداوند آیاتش را برای مردم روشن میسازد باشد که تقوا پیشه کنند.
نمیدانم چرا گاهی ما انسانها این عصا را شوخی میگیریم و میشکنیم، غافل از این که با این کار خود را زمین میزنیم:
وَإِذَا عَلِمَ مِنْ آیَاتِنَا شَیْئًا اتَّخَذَهَا هُزُوًا أُولَـٰئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ مُّهِینٌ؛ و چون از چیزی از آیات ما آگاه شود، آن را به ریشخند میگیرد، اینانند که برایشان عذاب خوارکننده است.
واضح است که:
- جریمهها معلوماند و چنین نیست که متخلفین را به چوب ناپیدا بزنند.
- جریمههای خدایی، حتمی است و دامن متخلفین را خواهد گرفت.
- جریمهها دامن کبریایی خدا را لکهدار نمیکنند؛ بلکه منزلت نازلی به متخلفین میدهند.
پس: جریمهها را جدیتر باید گرفت.
پلان 1:
در همایشی مرتبط با رشته ی دانشگاهی ام ثبت نام کردم تا موعد مقرر مقاله ای را که به عنوان یکی از بهترین نوشته هایم که قبلا انتخاب شده بود، را به این مراسم برسانم … اما متاسفانه در بین راه، دزدی ناجوانمردانه کیفم را دزدید و زمان رسیدن به مراسم به تأخیر افتاد و من نتوانستم مقاله را به همایش برسانم و نتیجه آنکه از دریافت جایزه محروم شدم …
پلان 2:
دوستی داشتم کار تهیه کنندگی و فیلمسازی انجام می داد … همیشه سوژه های جذابی انتخاب می کند و همیشه هم در جشنواره های مختلف که حضور پیدا می کند، غیر ممکن است که جایزه ای دریافت نکند … امسال هم اتفاقاً سوژه بسیار خوبی انتخاب کرده و روند کارش به خوبی در حال طی شدن بود، به طوری که به اذعان متخصصین فیلمسازی بهترین جایزه را از آن خود می کرد اما متأسفانه کار تا شروع جشنواره تمام نشد … با اینکه خودش و همه دست اندرکاران همگی در محل جشنواره حضور داشتند، و عمده کارهای فیلمش هم انجام شده بود اما چون کار نیمه تمام بود و به جشنواره نرسیده بود از گرفتن جایزه محروم ماند.
بله عزیزان… رفتار و اعمال بسیاری از ما بندگان در دنیا و انعکاسش در قیامت مشابه مواردی است که خدمتتان عرض کردم؛ خیلی از کارهایی که در دنیا به نیت آخرت انجام می دهیم معلوم نیست که آن جا به درد ما بخورد و برای آن ها پاداشی حساب شود چرا که طبق آیه قرآن کریم مهم این است که بتوانیم کارهای نیک، کارهایی که مستحق پاداش و جزای خیر هستند را تا روز قیامت حفظ کنیم و تمام و کمال بدون ایجاد حواشی از بین برنده، آن را به مقصد برسانیم.
«جاءَ» یعنی بردار و بیاور؛ رساندن جنس به مقصد ارزش دارد، ولى اگر جنسى را در وسط راه از بین بردیم، ارزشى ندارد. بسیارى از كارهاى به ظاهر نیك دچار آفاتى مىشود كه به مقصد نمىرسد: یا در آغاز، كار را با ریا و خودنمایى شروع مى كنیم و هدف الهى نداریم، یا در وسط كار گرفتار غرور و عُجب و خودخواهى مىشویم و یا بعد از انجام كار، گناهى مىكنیم و آثار آن را محو مىكنیم.
به عبارت دیگر خیلی هایمان کار خوب و عمل صالح و در خور پاداش خوب و عظیم انجام می دهیم، اما نمی توانیم آن ها را به مقصد نهایی که همان قیامت است برسانیم؛ میانه راه در این دنیا از بینش می بریم به طرق مختلفی چون؛ منت گذاشتن، نداشتن اخلاص و …
رساندن جنس به مقصد ارزش دارد
«جاءَ» یعنی بردار و بیاور؛ رساندن جنس به مقصد ارزش دارد، ولى اگر جنسى را در وسط راه از بین بردیم، ارزشى ندارد. بسیارى از كارهاى به ظاهر نیك دچار آفاتى مىشود كه به مقصد نمىرسد: یا در آغاز، كار را با ریا و خودنمایى شروع مى كنیم و هدف الهى نداریم، یا در وسط كار گرفتار غرور و عُجب و خودخواهى مىشویم و یا بعد از انجام كار، گناهى مىكنیم و آثار آن را محو مىكنیم.
گرچه در این سه مورد كار شایسته انجام گرفته، ولى سالم به مقصد نرسیده است. لذا قرآن نمى فرماید: هر كس كار شایسته انجام دهد ده برابر پاداش دارد، بلكه مىفرماید: هر كس كار شایسته خود را تا قیامت بیاورد، ده پاداش دارد. «مَن جاء بالحسنة»
منابع:
پرسش و پاسخ؛ حجت الاسلام قرائتی
سایت پرسمان
حتما شما هم تأیید می کنید که متأسفانه روزگار امروز روزگاری است که آدم های مؤمن، آن هایی که به واقع دنبال حلال و حرام دقیق هستند و رعایت حق الله و حق الناس ها برایشان مهم است، این افراد در خیلی از مواقع رنگ موفقیت دنیایی و مادی را به آن رنگ و لعابی که عده ای دیگر آن را می بینند و با رنگ کردن مردم به آن دست پیدا می کنند، نمی بینند …
اصلا بهتر بگویم مؤمنان در دنیا در خیلی از مواقع و شرایط حتی نه تنها به این موفقیت های کذایی و نفع های مادی صرف نمی رسند، بلکه در این مواقع مورد تمسخر دیگران و مضحکه ی گروه های مختلف هم می شوند …
با تمام این توصیف ها ، رفتارها و نتایج ناعادلانه ای که گروه حق و مؤمن در دنیا با آن رو برو هستند، این نوید را باید داد که خداوند محاسبه اعمال بندگان خود را روز حساب به گونه ای مقرر کرده است که نتیجه محاسبه به سود مؤمنین تمام شود … بله تعجب نکنید در ادامه نکاتی را عرض می کنیم که هر کسی با دیدن آن ها به همین نتیجه می رسد که اگر کسی در دنیا مؤمن وار زندگی کند و حواسش به حلال و حرام ها باشد، خوشحال باشد، هر چند که در دنیا به خیلی از منافع هم نرسد چرا که نتیجه محاسبه روز قیامت، روزی که جاودانه و همیشگی است به سود مؤمنین تمام می شود.
جزای سیئه به میزان سیئه است ولی حداقل پاداش حسنه ده برابر است و هیچ کار پسندیده ای نیست که کمتر از ده برابر پاداش داشته باشد: مَن جَاء بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا وَمَن جَاء بِالسَّیِّئَةِ فَلاَ یُجْزَى إِلاَّ مِثْلَهَا وَهُمْ لاَ یُظْلَمُونَ ﴿انعام160﴾: هر کس کار نیکى بیاورد ده برابر آن [پاداش] خواهد داشت و هر کس کار بدى بیاورد جز مانند آن جزا نیابد و بر آنان ستم نرود.
حسنات حداقل ده برابر و سیئات فقط یک برابر
قران به صراحت بیان فرموده است که جزای سیئه به میزان سیئه است ولی حداقل پاداش حسنه ده برابر است و هیچ کار پسندیده ای نیست که کمتر از ده برابر پاداش داشته باشد: مَن جَاء بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا وَمَن جَاء بِالسَّیِّئَةِ فَلاَ یُجْزَى إِلاَّ مِثْلَهَا وَهُمْ لاَ یُظْلَمُونَ ﴿انعام160﴾: هر کس کار نیکى بیاورد ده برابر آن [پاداش] خواهد داشت و هر کس کار بدى بیاورد جز مانند آن جزا نیابد و بر آنان ستم نرود.
پاداش بدون حساب و کتاب
در برخی آیات پاداش محسنان، بدون حساب و کتاب ذکر شده است و در واقع بدون اندازه گیری خداوند مزد می دهد که نهایت بزرگواری و پاداش دهی است: مَنْ عَمِلَ سَیِّئَةً فَلَا یُجْزَى إِلَّا مِثْلَهَا وَمَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَکَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُوْلَئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ یُرْزَقُونَ فِیهَا بِغَیْرِ حِسَابٍ ﴿غافر40﴾: هر که بدى کند جز به مانند آن کیفر نمىیابد و هر که کار شایسته کند چه مرد باشد یا زن در حالى که ایمان داشته باشد در نتیجه آنان داخل بهشت مى شوند و در آنجا بى حساب روزى مى یابند.
قلْ یَا عِبَادِ الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا رَبَّکُمْ لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا فِی هَذِهِ الدُّنْیَا حَسَنَةٌ وَأَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةٌ إِنَّمَا یُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُم بِغَیْرِ حِسَابٍ ﴿زمر10﴾: بگو اى بندگان من که ایمان آوردهاید از پروردگارتان پروا بدارید براى کسانى که در این دنیا خوبى کرده اند نیکى خواهد بود و زمین خدا فراخ است بى تردید شکیبایان پاداش خود را بى حساب و به تمام خواهند یافت.
هفتصد برابر حسنه
در قرآن پاداش انفاق در راه خدا 700 برابر آن ذکر شده است: مَّثَلُ الَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِی کُلِّ سُنبُلَةٍ مِّئَةُ حَبَّةٍ وَاللّهُ یُضَاعِفُ لِمَن یَشَاءُ وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ ﴿بقره261﴾: مَثَل کسانى که اموال خود را در راه خدا انفاق مىکنند همانند دانهاى است که هفت خوشه برویاند که در هر خوشهاى صد دانه باشد؛ و خداوند براى هر کس که بخواهد چند برابر مىکند، و خداوند گشایشگر داناست.
سی هزار برابر
در مضاعف شدن حسنات انسان تا آنجا کار پیش می رود که یک شب عبادت بهتر از یک عمر عبادت محسوب میشود: لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِّنْ أَلْفِ شَهْرٍ ﴿قدر3﴾ شب قدر از هزار ماه ارجمندتر است.
خداوند در مقام آمرزش مؤمنان است و می خواهد آنان را نجات دهد پس نتیجه اینکه اگر نمی شود به هر دلیل گناه نکرد، اما می شود با استفاده از فرصتهای طلایی که خدا در اختیار قرار داده جهنم نرفت.
نیت خیر بدون عمل به آن ثبت می شود و نیت عمل بد ثبت نمی شود
امتیاز دیگری که خدا به مؤمنین داده این است که اگر تصمیم به کار خیری گرفتند هر چند موفق به انجام آن نشوند خداوند پاداش آن را به آنان عطا می کند ولی اگر تصمیم به گناهی گرفتند تا آن را انجام ندهند مجازاتی برای آنان نوشته نمی شود: فضیل از امام صادق علیه السلام از قول پیامبر صلی الله علیه واله نقل می کند که فرمود: بنده خدا تصمیم به انجام کار خیری می گیرد اگر موفق به آن نشود خداوند به خاطر نیت نیکش به اندازه آن کار به او پاداش می دهد و اگر آن را انجام دهد ده برابر پاداش می گیرد و اگر بنده تصمیم به انجام کار بدی بگیرد و آن را انجام ندهد کیفری ثبت نمی شود و اگر آن را انجام دهد تا هفت ساعت به او مهلت داده می شود و ملک کاتب حسنات به ملک کاتب سیئات او می گوید برای نوشتن عجله نکن شاید کار خیری انجام داد که کار بد را محو کرد (بدرستی که خدا می فرماید حسنات، سیئات را از بین می برد) یا استغفار کرد “و گفت طلب بخشش می کنم از خدائی که جز او پروردگاری نیست، دانای غیب و آشکار و عزیز و حکیم و غفور و رحیم است و دارای جلال و به سوی او توبه می کنم “کیفری برای او نوشته نمی شود ولی اگر هفت ساعت گذشت و کار خیری یا استغفار نکرد کاتب حسنات به کاتب سیئات می گوید بنویس کیفر شقی محروم از رحمت خدا را.(الکافی، ج 2، ص 313، ح 4)
گناهان بلافاصله ثبت نمی شود
امام صادق(علیه السلام) فرمود زمانی که بنده، گناهی مرتکب شود هفت ساعت به او مهلت داده می شود اگر استغفار کرد گناهش نوشته نمی شود و اگر تا پایان مهلت استغفار نکرد ثبت می شود و بدرستی که مؤمن گناه می کند و بعد از 20 سال متذکر شده و استغفار می نماید و خدا گناهش را می آمرزد ولی کافر بلافاصله گناهش را فراموش می کند. (کافی ج 2 ص 317 حدیث 3)
کلام آخر
آنچه ملاحظه فرمودید بخشی از تفضلات خداوند است که برای بندگان مؤمنش قرار داده است و از آنها بخوبی استفاده می شود که خداوند در مقام آمرزش مؤمنان است و می خواهد آنان را نجات دهد پس نتیجه اینکه اگر نمی شود به هر دلیل گناه نکرد، اما می شود با استفاده از فرصتهای طلایی که خدا در اختیار قرار داده جهنم نرفت.
الطاف خداوند مهربان ادامه دارد
منابع: ترازوی خداوند چگونه است؛نوشته موسی قربانی/جمعه 13مرداد 91
درس هایی از قرآن؛ حجت الاسلام قرائتی
حجة الاسلام والمسلمین محمد محمدی اشتهاردی ؛ سایت حوزه
سایت سبطین
امام علی علیه السلام، در کتاب گرانسنگ نهج البلاغه، مخاطبان خود را به شدّت هشدار مى دهد تا از خواب غفلت به درآیند و به تلاش و کوشش بپردازند، و انگشت روى پنج گناه کبیره، مى گذارد و تصریح مى کند: «هر کس بدون توبه از این گناهان از دنیا برود هیچ عملى از او مقبول نیست»و مى فرماید:
«از امور قطعى و مسلّم الهى در کتاب حکیم و استور او (قرآن مجید) که خداوند به آن پاداش و کیفر مى دهد، و براى آن خرسند مى شود یا خشم مى گیرد، این است که هر گاه انسان با یکى از این خصلت ها بدون توبه از دنیا برود و پروردگار خود را با آن ملاقات کند، اعمالش سودى براى او نخواهد داشت؛ هر چند خود (براى انجام دادن کارهاى خیر) را به زحمت افکند و عملش را خالص گرداند»
در آن چه گفتم بیندیش
مولای متقیان علیه السلام، به شرح این خصلت ها که عبارتند از: شرک، قتل نفس، تهمت، بدعت و نفاق پرداخته و مى فرماید:
امام علیه السلام، مظاهر دنیوى را در سه چیز خلاصه کرده؛ شکم پرورى، درنده خویى و بهره گیرى از تجملات و زینت ها،که سرگرم شدن به آن، موجب ارتکاب معاصی بزرگ است.
«همتایى براى خدا در عبادتى که بر او فرض کرده قرار دهد یا خشم خود را با کشتن بیگناهى فرو نشاند یا کسى را به سبب عملى که دیگرى انجام داده نکوهش کند. (و او را متّهم سازد). یا براى به دست آوردن حاجتى که به مردم دارد بدعتى در دین خدا بگذارد یا مردم را با دو چهره ملاقات کند و در میان آنان با دو زبان سخن بگوید (و نفاق و دورویى پیشه کند) در آن چه گفتم بیندیش؛ (و بقیه را بر آن قیاس کن) چرا که هر چیز را با مثل و مانندش مى توان شناخت»
از عفو الهی دورند
نخستین گناه بسیار خطرناک، شرک در عبودیّت پروردگار است؛ کارى که به فرموده خداوند در قرآن، اگر انسان از آن توبه نکند هرگز مشمول عفو الهى نخواهد شد.
در جهنم جاودانه اند
دیگر این که انسان با ریختن خون دیگرى خشم خود را فرو نشاند همان گونه که قرآن مى فرماید: «هر کس انسان با ایمانى را به قتل برساند کیفر او جهنم است که جاودانه در آن خواهد ماند»( نساء/ 93)
آبرو با خون برابر است!
متّهم ساختن افراد به اعمالى که انجام نداده اند و در واقع، کشتن شخصیت و ریختن آبروى آن ها، از خطرناک ترین گناهان است. در روایات اسلامى مى خوانیم که اهمیّت آبروى انسان به اندازه اهمیّت خون اوست. روایات مرتبط با احترام مؤمن به اندازه ای است که علامه مجلسی در صفحه 221 جلد 71 بحار الانوار سرفصلی به نام “ابواب حقوق المؤمنین” انتخاب کرده است.
سگان دوزخیان!
در نکوهش بدعت گزارى در دین خدا براى رسیدن به مال و مقام دنیا همین بس که از پیامبر اکرم، صلى الله علیه وآله نقل شده است: «بدعت گزاران، بدترین خلق خدا هستند، اهل بدعت سگان دوزخیانند!»
نفاق؛ تمسخر ایمان در خلوات!
قرآن مجید درباره منافقان مى فرماید: «و هنگامى که افراد با ایمان را ملاقات مى کنند مى گویند: ما ایمان آورده ایم (ولى) هنگامى که با شیطان هاى خود خلوت مى کنند مى گویند: ما با شماییم ما فقط (آن ها) را مسخره مى کنیم».( بقره/ 14)
و در آیات بعد از آن تصریح شده است که اعمال آن ها سودى به حالشان ندارد و مشمول هدایت هاى الهى واقع نمى شوند.
مولای متقیان علی علیه السلام، هشدار می دهد:«قیامت پیش روی شما و مرگ در پشت سر ،شما را می راند. سبكبار شوید تا برسید. همانا آنان كه رفتند در انتظار رسیدن شمایند»
تمام همت بعضی ها شکم است!
امام علی علیه السلام، در پایان خطبه 153 مى فرماید: «چهارپایان تمام همّتشان شکم هاى شان است و درّندگان تمام همّتشان تجاوز و تعدى به دیگران است و زنان (هوسباز) تمام فکرشان زینت زندگى و فساد در آن است؛ در حالى که مؤمنان، خاضع و متواضعند و مؤمنان نسبت به دیگران بیمناکند (مبادا آسیبى به آن ها برسد). و در برابر مسئولیت هاى شان در پیشگاه خدا، خائف و ترسانند»
در واقع، امام علیه السلام، مظاهر دنیوى را در سه چیز خلاصه کرده؛ شکم پرورى، درنده خویى و بهره گیرى از تجملات و زینت ها،که سرگرم شدن به آن، موجب ارتکاب معاصی بزرگ است.
کلام آخر
به راستى اگر جامعه بشرى از آلودگى به این صفات پنج گانه پاک شود، چه آرامش و امنیّتى بر آن حاکم خواهد شد! انسان باید بداند تنها راه نجات ازگناهان «توبه» است، مولای متقیان علی علیه السلام، هشدار می دهد:«قیامت پیش روی شما و مرگ در پشت سر ،شما را می راند. سبكبار شوید تا برسید. همانا آنان كه رفتند در انتظار رسیدن شمایند».
منابع:
- نهج البلاغه، خطبه153و 84.
- بحار الانوار، ج 71 ، ص221.
- کنزالعمال، حدیث 1095 و 1126.
- شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج 9، ص 162.
همه مراجع (به جز بهجت و سیستانى):
خیر، مخالفت با آن جایز نیست.
آیه اللّه بهجت:
در موارد مختلف حكم تفاوت مى كند.
آیه اللّه سیستانى:
مخالفت با قوانینى كه نظم اجتماعى را بر هم مى زند یا حداقل یك مجتهد جامع شرایط آن را تصویب كرده، جایز نیست.
تبصره. تردیدى نیست كه اگر مجلس و شوراى نگهبان، قانونى بر خلاف شرع تصویب و تأیید كنند، اطاعت از آن واجب نیست.
مطابق نظر آیت الله خامنه ای:
س 1987: مخالفت با قوانین و مقررات راهنمایی و رانندگی و بهطور کلی همه قوانین دولتی چه حکمی دارد؟ و آیا موارد ترک عمل به قوانین از موارد امر به معروف ونهی از منکر محسوب میشوند؟
ج: مخالفت با قوانین و مقررات و دستورات دولت اسلامی که بهطور مستقیم توسط مجلس شورای اسلامی وضع شده و مورد تأیید شورای نگهبان قرار گرفته اند و یا با استناد به اجازه قانونی نهادهای مربوطه وضع شدهاند، برای هیچکس جایز نیست و در صورت تحقّق مخالفت توسط فردی در این خصوص، بر دیگران تذکر و راهنمایی و نهی از منکر لازم است (البته با وجود شرایط نهی از منکر).
حكم رعایت قانون سایر كشورها
س 1358: فردی در اداره راهنمایی و رانندگی یکی از کشورهای عربی کار میکند و مسئولیت او امضای پرونده کسانی است که قوانین عبور و مرور را نقض کرده اند تا بدین ترتیب به زندان بیفتند و پرونده هر یک از آنان را که امضا کند فرد ناقض قانون به زندان خواهد رفت. آیا این کار برای او جایز است؟ و حقوقی که در برابر کارش از دولت میگیرد چه حکمی دارد؟
آیه اللّه سیستانى: مخالفت با قوانینى كه نظم اجتماعى را بر هم مى زند یا حداقل یك مجتهد جامع شرایط آن را تصویب كرده، جایز نیست.
ج: رعایت مقرّراتی که برای نظم جامعه وضع شده اند در هر حال واجب است، هرچند آن قوانین توسط دولت غیراسلامی وضع شده باشند و دریافت حقوق در برابر عمل حلال، اشکال ندارد.
س 1962: آیا رعایت حقوق دولت در املاک عمومی و حقوق مالکین در املاک خصوصی در سرزمین های کفر واجب است؟ آیا استفاده از امکانات مراکز آموزشی در غیر مواردی که مقررات قانونی آنها اجازه میدهد جایز است؟
ج: در وجوب مراعات احترام مال دیگری و حرمت تصرّف در آن بدون اذن او، فرقی بین املاک اشخاص و اموال دولت نیست چه مسلمان باشد و چه غیر مسلمان و همچنین فرقی بین اینکه در سرزمین کفر باشند و یا در سرزمین اسلامی و مالک آن مسلمان باشد یا کافر، وجود ندارد و بهطور کلی استفاده و تصرّف در اموال و املاک دیگران که شرعاً جایز نیست، غصب و حرام و موجب ضمان است.
س 1989: آیا عدم رعایت مقررات شرکتهای خارجی توسط شخصی که در آنجا کار میکند و یا با آنان معامله انجام میدهد، بهخصوص اگر موجب سوءظن به اسلام و مسلمین شود، جایز است؟
ج: بر هر مکلّفی مراعات حقوق دیگران هرچند مربوط به غیر مسلمانان باشد واجب است. استفتائات مقام معظم رهبری.
تبصره: بدیهی است رعایت قوانینی كه در برخی از كشورهای غربی وضع شده است و خلاف احكام شرع می باشد ، جایز نیست. قوانین غیر انسانی و الهی همچو منع حجاب و … .
مطابق نظر آیت الله سیستانی
پرسش: آیا مخالفت با قوانین و مقررات جایز است؟
پاسخ: مخالفت با قوانین دولت در چند مورد جایز نیست:
۱- در مورد تصرف در اموال دولت مانند گرفتن حقوق کامل با تخلف از حضور تمام وقت رسمی.
۲- در صورت مخالفت با مقتضای عقد یا شرطی که شرعا نافذ باشد یا با تنفیذ حاکم شرع نافذ شده باشد مانند شروطی که ضمن معامله است و مخالف حکم شرع نیست.
۳- اگر موجب اخلال در نظام جامعه باشد مانند قوانین راهنمایی و رانندگی.
۴- اگر مستلزم مفسده مهمی باشد که شرع به ان راضی نیست مثلا اگر مستلزم هتک اسلام یا مسلمین یا مذهب تشیع یا پیروان ان باشد یا موجب زیان رساندن به نفوس محترم باشد ومانند آنها.
واما اگر مخالفت با قوانین دولت مستلزم هیچ کدام از این امور وامثال انها نباشد پس اگر مخالف شرع باشد ارزش واعتباری ندارد اما اگر مخالف شرع نباشد معظم له اجازه ان را نمى دهند ودر این صورت رجوع به فقیهى دیگر با رعایت الاعلم فالاعلم جایز است.
در صورت مخالفت با مقتضای عقد یا شرطی که شرعا نافذ باشد یا با تنفیذ حاکم شرع نافذ شده باشد مانند شروطی که ضمن معامله است و مخالف حکم شرع نیست.
آیا مسلمانان می توانند به نیت دستیابی به مزایا و تسهیلات مادی و معنوی از راههای قانونی پذیرفته شده در نزد کشورهای غیر اسلامی ، اطلاعات نادرستی به ادارات دولتی کشورهای مزبور بدهند؟
پاسخ: چنان کاری جایز نیست زیرا دروغ می باشد و آنچه در سؤال فرض شده است از موارد تجویز دروغ به حساب نمی آید.
استفاده شخصی از تلفن محل کار به اندازه متداول چه حکمی دارد (با توجه به اینکه نمی توان محل کار را ترک کرد، و نیاز به تلفن هم باشد)؟
پاسخ: با اجازه مسؤول صلاحیت دار اشکال ندارد.
۷پرسش: کار کردن با اینترنت و وسایل اداری جهت امور شخصی مثل چسب و خودکار چه حکمی دارد؟
پاسخ: با اجازه مسئول صلاحیت دار اشکال ندارد.
قانون کشوری تا چه حد در اعمال انسان موثر است ؟ مثلا طبق قانون فلان کار نشود چنانچه ما به قانونی عمل نکنیم گناه است؟
پاسخ: قوانین تنفیذ شده از طرف حاکم شرعی باید رعایت شود. (استفتائات حضرت آیت الله سیستانی )
متعارض بودن ماده قانون با فتوای مرجع تقلید
سوال: اگر قاضى غیر مجتهد مأذون، که از جانب ولىّ فقیه به قضاوت منصوب شده، به هنگام صدور رأى (مثلا در زمینه حدود، قصاص، معاملات و مانند آن) متوجّه شود که مادّه قانونى مربوطه (که مصوَّب مجلس شوراى اسلامى و شوراى نگهبان است) با فتواى مرجع تقلیدش متعارض است، (با توجّه به این که، اگر در این مواقع از صدور رأى خوددارى کند، یا بدون توجّه به قانون مربوطه صرفاً با استناد به فتواى مرجع تقلیدش حکم دهد، قانوناً مرتکب تخلّف انتظامى شده) تکلیف او چیست؟
جواب: قوّه قضائیّه باید این تضاد را حل کند، و این گونه پرونده ها را به دیگرى ارجاع دهد; زیرا قاضى نمى تواند برخلاف فتواى مرجع تقلیدش حکم کند.
چنانچه بین قانون مصوّب و لازم الاجراى جمهورى اسلامى (که از کلّیه مراحل تصویب مجلس و تأیید شوراى نگهبان و غیره گذشته است) با فتواى مراجع تقلید تفاوت وجود داشته باشد وظیفه قاضى مقلّد چیست؟
جواب: قاضى اگر مجتهد باشد به رأى خود حکم مى کند و اگر بر اثر ضرورتها غیرمجتهد براى منصب قضا نصب شود به رأى مرجع تقلید خود عمل خواهد کرد و در تعارض قوانین حکومت اسلامى با رأى مرجع تقلید چنانچه عمل به احتیاط ممکن باشد اولى عمل به احتیاط است و اگر ممکن نباشد یا موجب ضرر و زیان و عسر و حرج گردد، قوانین حکومت اسلامى در مسائل عمومى و اجتماعى مقدم است و در مسائل خصوصى باید به راى مرجع خود عمل کند.
عدم نیاز به تحقیق و بررسی در قوانینی که نظام به آن نظارت دارد.
به نظر مقام معظم رهبری پرداخت پول یا اموال دیگر از طرف فرد مراجعه كننده به كارمندان ادارات كه مكلف به ارائه خدمات اداری به مردم هستند و حتماً منجر به فساد ادارات خواهد شد, عملی است كه از نظر شرعی حرام محسوب می شود و توهم اضطرار مجوز او در انجام این كار نیست. و كارمند نیز جایز نیست در این مال تصرف نماید
آیا آیین نامة هر معامله، وام یا هر قانون فرعی در نظام جمهوری اسلامی با ظن اینکه نظام بر آن نظارت دارد نیازی به تحقیق و بررسی مردم دارد؟
جواب: تا زمانی که علم به خلاف ندارید حمل بر صحت کنید.
گرفتن عکس بدون حجاب برای اخذ ویزا
اگر خانواده ای قصد اخذ ویزای ایالات متحده آمریکا را داشته باشد و طبق پیشنهاد مرتبطین سفارت آمریکا مبنی بر بی حجاب بودن عکس همسر و یا دختر تنها در جهت تسریع در پاسخگویی سفارت یا اطمینان از اخذ ویزا عکس بدون پوشش و حجاب اسلامی تهیه و به سفارت ارائه شود حتی برای یک مورد و یک مرتبه از نظر شرعی مانعی دارد یا خیر؟ لازم به ذکر است که هویت همسر و دختر مسلمان با پوشش اسلامی نیز توسط سفارت پذیرفتنی است و تنها جهت اطمینان از حصول ویزا این عمل قرار است صورت پذیرد. در ضمن اگر دختر یا همسر بدون اذن ولی قصد چنین عملی را نماید تکلیف چیست؟
1ـ عکس بدون پوشش اسلامی جایز نیست.
2ـ در این موارد بر طبق مقررات نظام اسلامی عمل نمایید.استفتائات حضرت آیت الله مكارم شیرازی.
طبق نظر آیت الله صافی گلپایگانی
سوال 1531- رعایت قوانین جمهوری اسلامی تا چه حد لازم است؟
جواب: رعایت قوانین جمهوری اسلام لازم است مگر موردی كه خلاف شرع باشد.
سوال 1532- تخلف از قوانین راهنمایی و رانندگی و به طور كلی قوانین جمهوری اسلامی چه حكمی دارد؟
جواب: تخلف از قوانین راهنمایی و رانندگی و همچنین سایر قوانین مشروعه جایز نیست. (جامع الاحكام، آیت الله صافی گلپایگانی، ج2-ص110)
آیا دادن پولهای تقلبی به فروشندگان مواد مخدر و خریدن مواد با آن پول چه حكمی دارد؟
جواب: خرید و فروش مواد مخدر به نظر اكثر مراجع حرام است و استفاده از پول تقلبی هم جایز نیست. (كتاب مسائل جدید از دیدگان مراجع, ج1, ص149 و ج3, ص212)
گاهی اوقات جهت انجام كاری به یكی از بانك ها و ادارات مراجعه می كنیم و چنین به نظر می آید كه مأمور آن اداره با درخواست ما موافقت نمی كند مگر اینكه مبلغی به عنوان شیرینی به آنها بپردازیم, آیا چنین كاری جایز است؟
جواب: به نظر مقام معظم رهبری پرداخت پول یا اموال دیگر از طرف فرد مراجعه كننده به كارمندان ادارات كه مكلف به ارائه خدمات اداری به مردم هستند و حتماً منجر به فساد ادارات خواهد شد, عملی است كه از نظر شرعی حرام محسوب می شود و توهم اضطرار مجوز او در انجام این كار نیست. و كارمند نیز جایز نیست در این مال تصرف نماید. (اجوبة الاستفتائات, ج2, ص161)
منبع:
هدانا
اندیشه قم
اخیراً اثر جدیدی با عنوان the study quran، زیر نظر استاد دکتر سیدحسین نصر به زبان انگلیسی انتشار یافته است. عجالتاً میتوان عنوان اصلی «قرآنشناخت» و عنوان فرعی «تفسیر معاصرانة قرآن کریم» را برای آن پیشنهاد کرد. این اثر حاصل کار گروهی از محققان مسلمان غربی است که زیر نظر استاد نصر به خلق این اثر اقدام کردهاند. آقایان جنردگلی، ژوزف لومبارد و خانم ماریا دکاکه، بخشهایی از این اثر را تألیف کردهاند و هر یک از این سه، به نوبه خویش ویراستار مابقی بخشها بودهاند. آقای محمد رستم نیز در مقام ویراستار با آنها همکاری داشته است. قرآنشناخت حاصل ده سال تلاش و تحقیق این گروه است و انتشارات هارپر وان (Harper One) از معتبرترین ناشران آثار دینی، به نشر آن اقدام کرده است.
در قرآنشناخت سه کار انجام شده است: نخست سعی شده که ترجمه معتبر و روانی از متن قرآن کریم به دست داده شود؛ سپس تفسیر روشمندی بر تکتک آیات نوشته شده است. و در پایان نیز جستارهایی در زمینه وجوه مختلف قرآن کریم به قلم صاحبنظران این حوزه آمده است. این اثر به شکل آراسته و فاخری، در یک مجلد، به خط ریز و به سبک دانشنامهای، انتشاریافته است. آنچه در پی میآید، دیباچه دکتر نصر است.
در قرآنشناخت، به این کتاب [آسمانی] که با تلاوت آن اشک شوق از دیدة مسلمانان از سوماترا تا سنگال جاری میشود، اهتمام داشتهایم و نه به متنی که برای تحقیقات مربوط به زبانشناسی معنایی یا شرایط اجتماعی جزیرهالعرب در سده۱ر۷ درخور اهمیت است.
«قرآن کریم برای مسلمانان، کلام بیکم و کاست خداوند است که در دوران بیست و سه سالة بعثت رسولالله(ص)، از طریق جبرئیل امین به آن حضرت وحی شده است. مسلمانان معنا، زبان و هر واژه و حرف قرآن کریم، صدای آن وقتی تلاوت شود و متن آن وقتی بر چیزی مختلف نوشته شود، همه و همه را مقدس میدانند. قرآن کریم وحی شفاهی به زبان عربی بود که ابتدا پیامبر خدا(ص) آن را شنید و سپس با الفبای عربی در کتابی مشتمل بر ۱۱۴ سوره و بیش از ۶۲۰۰ آیه به ترتیبی که خود آن ترتیب نیز وحیانی بود، تدوین شد. این متن مقدس که همه مسلمانان آن را «کتاب» میدانند، نامهای بسیاری مانند فرقان (معیار) و هُدی (راهنما) دارد؛ ولی متداولترین نامش، قرآن است، به معنای «خواندن». همان طور که مسیحیان از کتاب آسمانی خود به«Holy Bible : کتاب مقدس» تعبیر میکنند، مسلمانان معمولاً کتاب قدسی خویش را «قرآن مجید» (۵۰:۱؛۸۵:۲۱) یا «قرآن کریم» (۵۶:۷۷) میخوانند. این کتاب که در زبان انگلیسی به نام Koran) quran) شناخته میشود، تجلی اصلی اسلام و منبع و منشأ اساسی همه آن چیزهایی است که به معنای اصیل کلمه اسلامیاند، از مابعد الطبیعه، فرشتهشناسی و جهانشناسی گرفته تا فقه و اخلاق، از هنرها و علوم گوناگون گرفته تا ساختارهای اجتماعی، اقتصاد و حتی اندیشه سیاسی.
قرآن همراه همیشگی مسلمانان در سفر زندگی است. آیات آن، نخستین صداهایی است که در گوش نوزاد خوانده میشود. در مراسم ازدواج، قرآن خوانده میشود و آیات آن معمولاً، آخرین کلماتی است که یک مسلمان در دم مرگ میشنود. در جامعه اسلامی سنتی، صدای تلاوت قرآن در همه جا طنینانداز بود و فضایی را که مردان و زنان زندگی روزانهشان را در آن سر میکردند، شکل میداد. این معنا در مورد بسیاری از مکانها، حتی امروز نیز تا حد زیادی صادق است.
قرآن به عنوان یک کتاب اسلامی، تقریباً در خانه هر مسلمانی یافت میشود و مردان و زنان به هنگام اشتغال به فعالیتهای روزانه خویش، قرآن را در شکلها و اندازههای مختلف به همراه خود دارند تا بدین وسیله مایة حفظ و حمایتشان باشد. در بسیاری از بخشهای جهان اسلام، وقتی کسی آغاز به سفر میکند، او را از زیر قرآن رد میکنند و حتی امروز نیز بر دروازة برخی شهرهای اسلامی سنتی، جلدی از قرآن قرار می دهند و کسانی که در آن شهر وارد یا از آن خارج میشوند، از زیر قرآن میگذرند. قرآن منبع همیشگی برکت است که مسلمانان عمیقاً آن را در همه زندگی خویش، ساری و جاری میبینند.
از آنجا که قرآن کریم واقعیت محوری، قدسی و وحیانی برای مسلمانان است، در این اثر (یعنی قرآنشناخت) نیز به این اعتبار موضوع بحث قرار گرفته و به کتابی که صرفاً اهمیت تاریخی، اجتماعی یا زبانشناختی ـ جدای از ماهیّت قدسی و وحیانیاش دارد ـ محدود نشده است. برای این هدف، در قرآنشناخت درک و دریافت و تفسیر قرآن در متن سنت فکری و معنوی مسلمانان، کانون توجه قرار گرفته است، گو اینکه این بدان معنا نیست که مسلمانان تنها مخاطبانِ در نظر گرفته شده برای آن باشند؛ زیرا هدف آن بوده است که این اثر به کار محققان، معلمان، متعلمانر دانشجویان و خوانندگان عمومی بیاید.
در قرآنشناخت، به این کتاب [آسمانی] که با تلاوت آن اشک شوق از دیدة مسلمانان از سوماترا تا سنگال جاری میشود، اهتمام داشتهایم و نه به متنی که برای تحقیقات مربوط به زبانشناسی معنایی یا شرایط اجتماعی جزیرهالعرب در سده۱ر۷ درخور اهمیت است.
از نظر اسلام، این کتاب آسمانی، به مدت بیست وسه سال دوران نبوت رسول خدا(ص)، در شرایط مختلف در شب و روز، هم در مکه و هم در مدینه، از طریق جبرئیل امین بر آن حضرت نازل شد؛ به قسمی که هرچند کلمات قرآن از زبان او بیرون آمده است، ولی گویندهاش خداست. پیامبر(ص) وسیلهای بود که از طریق او، حقیقت قرآن، حقیقتی موجود در یک مرتبة وجودی فوقِ زمان نزد خداوند، حقیقتی موجود در آنچه مسلمانان از آن به «لوح محفوظ» (۵۸:۲۲) تعبیر میکنند، بر مردان و زنان در این دنیا نازل شد. به همین دلیل غالباً خود وحی، «تنزیل» توصیف شده است، که بدین معناست که قرآن پیش از وحیشدن یا نزولش بر رسول خدا(ص)، واقعیت داشته[و موجود بوده] است و بنابراین، برخلاف نظر منکرانِ ماهیت وحیانی قرآن در طی قرون، کلام پیامبر(ص) نیست.
و در عین حال، چیزی از واقعیتر حقیقت روح پیامبر(ص) در قرآن حضور دارد و به همین روی وقتی از عایشه ـ همسر پیامبرـ درباره خُلق و خوی آن حضرت پرسیدند، در پاسخ گفت: «خوی او قرآن بود». پیامبر خدا(ص) اندکی پیش از رحلت از دنیا در حدیث معروفی فرمود: «من در میان شما دو امانت گرانبها [ثِقلین] برجای میگذارم: کتاب خدا و عترتم. اگر به آنها چنگ بزنید، هرگز پس از من گمراه نخواهید شد. این دو هرگز از هم جدا نخواهند شد تا اینکه در حوض بر من وارد شوید. پس بنگرید که پس از من با آنها چگونه رفتار خواهید کرد.»
پیام قرآن
موضوعات اصلی این کتاب قدسی چیست؟ قرآن کریم، اول از همه حاوی آموزهای است درباره سرشتِ واقعیت در همه مراتب آن؛ از خود حقیقت مطلق، یعنی خدای یکتا گرفته تا واقعیت آفرینش، هم «جهان کبیر»، هم «جهان صغیر». در قرآن، الله یا خدا به عنوان حقیقت برتر که وحدانیّتش مرکز و محور پیام اسلام است، به طور کامل معرّفی شده است. خداوند، یکتا، توأمان غیرمتشخص و متشخص، متعالی و حلولی، جلیل و جمیلر دارای صفات جلال و دارای صفات جمال است. از هر آنچه تصور بتوان کرد، فراتر و در عین حال همانطور که خود قرآن به بیانی بسیار شاعرانه میفرماید، از رگ گردن به ما نزدیکتر است(۵۰:۱۶).
به علاوه در قرآن کریم، انبوهی از اسما و صفات الهی ذکر شده است که چون در کلام خداوند وحی شدهاند، بنابراین مقدساند و نه فقط وسیله شناخت خدا که وسیله بازگشت به او نیز هستند. بدینسان، این اسما و صفات نه فقط در مابعدالطبیعه و کلام اسلامی، بلکه در ابعاد علمی و آیینی حیات دینی و معنوی اسلامی، نیز نقشی اساسی ایفا میکنند. خود قرآن میفرماید: «و للّه الاسماء الحُسنی: نیکوترین نامها از آن خداست» (۷:۱۸۰، مقایسه کنید با:۱۷:۱۱۰؛ ۲:۸؛ ۵۹:۲۴). همین آیه سپس به مؤمنان دستور میدهد که خداوند را به آن نامها بخوانند (۷:۱۸۰).
در اعتقاد اسلامی مبتنی بر قرآن، فرق گذاشته میشود میان: [۱] ذات الهی، که فوق هر اسم، نعت و وصفی است؛ [۲] اسما، احوال و صفات او؛[۳] افعال او؛ ایجاد و ابقای همة جهانها و همه آفریدههای موجود در آن جهانها و تأثیرات پیوسته ارادة او در آفرینش حضرتش، بهویژه در مرتبة بشری که در آن محبت و رحمت و همچنین عدالت و داوری همواره حضور دارد ـ جملگی ذیل افعال او قرار میگیرند.
شهادت به ایمان، در اسلام، یعنی شهادت نخست لااله الاالله، عبارتی که در خود قرآن وحی شده است (۳۷:۳۵؛۴۷:۱۹) نه فقط برترین بیان درباره وحدت و تعالی خداوند است، بلکه وسیلهای برای متحد ساختن دیگربارة همة صفات ثبوتی در حضرت احدیّت نیز هست. شهادت همچنین به این معناست که در نهایت هیچ جمالی جز جمال الهی، هیچ خیری جز خیریّت الهی، هیچ قدرتی جز قدرت الهی و… وجود ندارد. به لحاظ مابعدالطبیعیر حِکمی، این بدان معناست که در نهایت هیچ واقعیتیر حقیقتی جز واقعیت الهی، موجود نیست.
قرآن کریم دربارة سرشت انسانها نیز به تفصیل تمام بحث میکند. به ما میآموزد که کیستیم، چرا آفریده شدهایم و در اینجا بر روی زمین قرار گرفتهایم، غایت ما در زندگی چیست، حقوق و مسئولیتهای ما برطبق شریعت الهی کدام است، دربارة جاودانگی روان بشر و احوال آن در زندگی پس از مرگ و پیامدهای شیوة زندگیمان در دنیا برای زندگی مان پس از مرگ، چه چیزهایی باید بدانیم.
هرچند قرآن کریم در بیشتر آیاتش مردان و زنان ـ هر دو ـ را مورد خطاب قرار میدهد، ولی در برخی مواضع نیز صراحتاً به معنای آفرینش انسانها به صورت مذکر و مؤنث یا به صورت زوج، قداستِ تمایلات جنسیر رفتار جنسی، اهمیت خانواده و مسئولیتهای هر جنس نسبت به جنس دیگر را در ازدواج بحث میکند. به علاوه در قرآن به رابطه صحیح میان فرد، جامعه و سایر آفریدههای خداوند، پرداخته شده است.
هیچ کتاب آسمانی مقدسی را نمیشناسم که بیش از قرآن دربارة کیهان و جهان طبیعت سخن گفته باشد؛ در قرآن تعالیم گستردهای دربارة جهان پیداییها، سرگذشت جهان، رویدادهای اخروی که نشانه پایان نظم کیهانی موجود در حال حاضر است و نیز دربارة پدیدة طبیعت به عنوان جلوهگاه حکمت خداوندی، آمده است. در حقیقت، قرآن کریم از این پدیدهها با عنوان آیات («نشانهها» یا رمزها) تعبیر میکند و همین واژة آیات را در مورد عبارات آن کتاب قدسیرقرآن، به کار میبرند.
قرآن کریم پیرامون حیات و منشأ آن، و نیز پیرامون رابطة همه موجودات ـ جاندار و بیجان ـ از حیوانات و نباتات، تا کوهها، دریاها و ستارگان، تا خدا، سخن میگوید. به یک معنا، قرآن نه فقط بر انسانیت، بلکه بر یک بخش کامل کیهانی وحی شده است و بسیاری از حکیمان مسلمان، در طی قرون، از خود کیهان با عنوان نوعی وحی، در حقیقت وحی نخستین، تعبیر کردهاند. به همین دلیل غالباً از کیهان با عنوان قرآن تکوینی، که معنای «آیات» آن را فقط از طریق قرآن تدوینی، یعنی کتاب قرآن به عنوان کتاب قدسی اسلام، میتوان فهم کرد، تعبیر شده است.
البته همانطور که در بسیاری از احادیث نبوی دیده میشود، قرآن دارای ظاهر و باطن و در حقیقت دارای باطنهای عدیده است و بر طبق سنت اسلامی، باطنیترین باطن آن فقط برای خداوند شناخته است. فهم مراتب معنایی عدیدة متن قرآن، کمال اهمیت را دارد، برای آنکه بتوان کتاب تکوین را «قرائت کرد» و فهمی کاملی داشت از تعالیم آن، از جمله همان مابعدالطبیعه، جهانشناسی، علم به احوال انسان، آخرتشناسی و حیات معنوی که در قرآن از آنها سخن به میان آمده است.
منبع اساسی شریعت
به موضوعات و مضامین اصلی ذکر شده در قرآن بازمیگردیم. در اینجا باید تأکید ورزید که قرآن، منبع اساسی شریعت اسلامی است و هرچند به لحاظ تاریخی رسول خدا(ص) را همانند موسی(ع)، «شارع» خواندهاند، ولی در اسلام شارع نهایی، خود خداوند است که غالباً الشارع نامیده میشود. فقط چند صد آیه قرآن، به شیوه عینی [و مصداقی] درباره شریعت بحث میکنند،حال آنکه آیات دیگر، موضوع بحثشان، اصولی است که قوانین شریعت، بر آنها بنا شده است. در حقیقت به اعتقاد مسلمانان، شریعت اسلامی یا قانون الهی، تجسم عینی اراده خداوند است به شرحی که در قرآن کریم برای اهل اسلام، بیان شده است. و از منظر اسلامی، کتب آسمانی همه ادیانِ وحی شده از جانب خداوند، که هر یک دارای شریعت خاص خویش اند(ر.ک: ۴۸: ۵)، در آن ادیان همین جایگاه را دارند؛ بنابراین در نظر مسلمانانی که قرآن را به عنوان کلام خداوند، میپذیرند، پیروی از شریعت الهی، برای عمل به دینشان، اهمیت مبنایی و اساسی دارد.
قرآن کریم کتاب اخلاق نیز هست. در قرآن کریم معیارهایی نه فقط برای تمیز دادن میان حق و باطل، زشت و زیبا، بلکه برای تمیزدادن میان نیک و بدر خیر و شر نیز معیارهایی آمده است. اگرچه قرآن تأکید میورزد که انسانها باید از موهبت خداداد عقل خویش برای تشخیص آنچه حق، زیبا و نیک است استفاده کنند، در عین حال تأکید دارد که باید به وحی ایمان داشت؛ چه، داوری نهایی درباره آنچه حق و نیک است، در آن آمده است و در حقیقت در پرتو هدایت قرآن، عقل بشر به جای آنکه مغلوب هواهای نفسانی و دستخوش انحطاط شود، میتواند کاملاً کارآمد و اثرگذار باشد.
به علاوه تعالیم اخلاقی قرآن کریم هم مربوط است به پرورش فضیلتهایی که مخصوصاً از آنِ افراد است و هم مربوط است به پرورش صفات اخلاقی اجتماعی مانند عدالت و سخاوت، که برای جامعهای که بتوان آن را حقیقتاً اسلامی خواند، اهمیت مبنایی دارند. به علاوه از منظر قرآنی، حقوق فرد و حقوق جامعه، برخلاف تصوری که گاهی در جوامع مدرن غربی از آنها وجود دارد، تعارض یا تضادی با هم ندارند.
قرآن کریم به عنوان منبع بنیادین دین اسلام، شامل تعالیمی، از جمله تعالیم اقتصادی و سیاسی، است که هم به فرد فرد مؤمنان تعلق دارند و هم به جامعه اسلامی در کلیت آن. به علاوه مشتمل است بر اعمال و بهویژه مناسک فردی مختلفی که جزئیاتشان از طریق حدیث و سنت (قول و فعل) رسول خدا(ص)، بیان شده است؛ ولی قرآن، علاوه بر این، رویهها و نهادهای دینی عامی تأسیس میکند که برای جامعه اسلامی در کلیتش، جایگاه مبنایی دارند.
بسیاری از افراد واقفند که قرآن به حیات دینی، و همچنین به موضوعاتی که هم به نجات فردی مربوط میشود و هم به نظم اجتماعی، اهتمام دارد؛ ولی بسیار کمتر است شمار کسانی که معتقد باشند قرآن کریم، راهنمای حیات معنوی درونی نیز هست. در صورت توجه به باطن قرآن درمییابیم که فقط این گونه نیست که قرآن حاوی تعالیمی است در خصوص ایجاد یک نظم اجتماعی عادلانه و داشتن یک زندگی فضیلتمندانه که به بازگشت به خداوند پس از مرگ در حالتی سعادتمندانه میانجامد؛ بلکه افزون بر این، قرآن وسیلهای است برای بازگشت به خداوند، در همین دنیا، و در حالی که آدمی در همین جهان به سر میبرد. بنابراین قرآن راهنمایی روحانی و حِکمی برای دستیابی به حقیقت، راهنمایی برای نیل به سعادت حتی در همین دنیاست.
مضمون دیگری که در جایجای بسیاری از سورههای قرآن به چشم میخورد، تاریخ قدسی و حکایتهای مربوط به پیامبران گذشته و امت آنهاست. این تاریخ قدسی، غالباً به طور کامل به سنت ابراهیمی و پیامبران بنیاسرائیل محدود شده است، گو اینکه در قرآن به برخی پیامبران عرب نیز که نامشان در کتاب مقدس نیامده است، برمیخوریم؛ اما هدف آن است که فحوای این تاریخ قدسی، فحوایی جهانشمول باشد؛ زیرا مخاطب وحی اسلامی، برخلاف آنچه در مورد یهودیت دیده میشود، همة بشریت است نه یک امت خاص.
به اعتقاد مسلمانان، تاریخ قدسیِ روایت شده در قرآن را، خداوند به پیامبر(ص) وحی کرده است؛ یعنی این تاریخ صرفاً مجموعهای از گزارشهای شنیده شده از منابع یهودی یا مسیحی نیست. در حقیقت تفاوت ظریفی میان روایتهای کتاب مقدس و قرآن کریم از تاریخ قدسی وجود دارد. در حالی که روایتهای کتاب مقدس، ماهیتی تاریخیتر دارند، تاریخ قدسی قرآن غیرتاریخیترر تاریخ ستیزانهتر است و در وهله نخست به قصد آموزش درسهای اخلاقی و معنوی، وحی شده است.
تاریخ قدسی قرآن را بیشتر واقعههایی در روان بشر دانستهاند تا صرف رویدادهای تاریخی در جهان؛ برای مثال، همه انسانها اوصاف موسی(ع) و اوصاف فرعون، زیبایی یوسف (ع) و دسیسهچینی برادران او را در درون خویش دارند؛ یعنی این تاریخ قدسی وسیلهای است برای آموزش [خودشناسی به انسانها و آگاه ساختنشان به] نفس خویش و همچنین آموزش نیک و بد به آنان؛ و نیز آگاه ساختنشان به اینکه چنانچه آدمی چونان پیامبران گذشته به خداوند متوسل شود، از او یاری بجوید و در همه بلاهای زندگی به او توکل کند، در نهایت خیر بر شر پیروز میشود.
آخرتشناسی و ادوار نبوت
دیدگاههای سنتی درباره تاریخ دینی معمولاً به آخرتشناسی اهتمام داشتهاند و دیدگاه اسلام از این لحاظ، استثنا نیست. قرآن کریم تاریخ را واقعیتی متناهی میداند که با آفرینش بشریت کنونی به دست خداوند، آغاز میشود و با رسانیدن تاریخ کیهانی و انسانی به سرانجامِ اخرویاش به دست خداوند، پایان میپذیرد. تلقی قرآنی از سیر زمان، به یک معنا، تلقی ادواری است؛ یعنی هر دوْر با نزول پیامی از خداوند از طریق یک پیامبر آغاز میشود، بهتدریج امت خاصی که آن پیام به سوی آنها فرستاده شده، به فراموشیاش میسپارند و معمولاً بلایی به اراده خداوند واقع میشود و پس از آن پیامبر جدیدی ظهور میکند.
اما این ادوار نبوت بیپایان نیست، بلکه قرآن کریم اعلام میدارد که پیامبر اسلام(ص)، خاتم پیامبران (۴۰: ۳۳) در سلسله نبوت است و پس از او پیامبر دیگری نخواهد آمد و فقط واقعههایی اخروی که نشانه پایان این جهان و بشریت کنونی است، واقع خواهد شد. قرآن کریم همچنین به امکان آفرینش تازهای از سوی خداوند، پس از نابودی دنیا اشاره میکند، و اما این موضوعی است فراتر از دغدغههای بشریت کنونی که مخاطب قرآن کریم است(ر.ک: ۴۸، ۱۹: ۱۴؛ ۱۵: ۳۵). توصیفاتی که به واقعههای اخروی مرتبط با افراد و جامعه بشری ـ هر دوـ و همچنین کیهان مربوط میشوند، برای پیام قرآنی، محوریت دارند.
در بخشهای بسیاری در جای جای این متن قدسی، از مرگ، رستاخیز، داوری الهی، بهشت، دوزخ، و به طور ضمنی برزخ و همچنین غایت نهایی انسانها، سخن به میان میآید. قرآن کریم این حقایق اخروی را به زبانی بسیار نیرومند، انضمامی و در عین حال کاملا رمزی (سمبلیک) بیان میکند. آخرت به شیوهای چنان [نیرومند] معرفی شده است که به سان حقیقتی ثابت در آگاهی مسلمانان در همه زندگیشان در این دنیا، باقی میماند. لذتهای بهشت و همچنین عذابهای هولناک دوزخ به شیوهای توصیف شدهاند که تأثیری نازدودنی بر ذهن و روان مؤمنان بر جای مینهند، اعمال و افکارشان را در این دنیا عمیقاً تحت تأثیر قرار میدهند. به علاوه، زبان قرآن هم زبانی انضمامی و حسی است که سادهترین مؤمنان قادر به فهم آنند و هم زبانی رمزی و متافیزیکی که پاسخگوی نیازهای حکیمان و اولیاست. لذتهای بهشتی توصیفشده در قرآن، برخلاف اعتقاد برخی افراد، تلطیف [و تعالی] لذتهای زمینی نیست. بلکه لذتهای زمینی، هم لذتهایی که برای مسلمانان در این دنیا مباح است و هم لذتهایی مانند شراب، که در این دنیا مباح نیست، جلوة زمینی حقایق بهشتی معرفی شدهاند.
پیام قرآن کریم دربارة «دین»، جهانشمول است. حتی وقتی هم قرآن کریم از اسلام سخن به میان میآورد، کلامش نه فقط ناظر به دین وحی شده از طریق پیامبر اسلام(ص)، بلکه ناظر به تسلیم به خداوند به طور کلی است؛ بنابراین در قرآن، ابراهیم(ع) و عیسی(ع) نیز مسلمان به معنای «تسلیم شده و تسلیم در برابر خداوند»، خوانده شدهاند.
کتاب معرفت
قرآن کریم، کتاب معرفت نیز هست و برای مسلمانان، اصول همه معارف اصیل، بنا به فهم سنتی از این معارف، و نه بنا به تلقی برخی معاصران علمزده که میکوشند تا آیات مختلف قرآن را با فلان یا بهمان نظریه یا اکتشاف علمی دوران کنونی، یکسان بگیرند ـ در قرآن آمده است. در تمدن اسلامی سنتی اعتقاد بر این بوده است که ریشة همة علوم اسلامی، از فقه تا نجوم، از کلام تا طب، در قرآن کریم است. در حقیقت همة اندیشه و هنر اسلامی را میتوان، تفسیرهایی بر قرآن دانست. اینکه نزول قرآن به تأسیس یکی از تمدنهای بزرگ جهان و علاوه بر آن به خلق یکی از سنتهای علمی، فلسفی و هنری بزرگ در تاریخ بشر منجر شد، اتفاقی نبود. بدون ظهور قرآن کریم، علوم اسلامی به گونهای که آنها را میشناسیم، علومی که بعدها به جهان غرب آورده شدند، وجود نمیداشتند و بنابراین واژههایی مانند «جبر»، «الگوریتم» و بسیاری از دیگر واژههای عربیالاصل در زبان انگلیسی پدید نمیآمد. [حتی] جامعهای قدیس توماس آکوئیناس، لااقل در شکل فعلی آنها، وجود نمیداشت؛ زیرا این جامعها حاوی اندیشههای بسیاری است که از منابع اسلامی گرفته شدهاند.(1)
هنر قدسی
پیام قرآنی، نه فقط برای رشد و شکوفایی علوم اسلامی، اهمیت اساسی داشته، بلکه واقعیتی اساسی در خلق هنرهای اسلامی بوده است و خواهد بود؛ چه، اصول این هنرها برگرفته از حقیقت است؛ حقیقت باطنی، قرآن کریم. در طی قرون و اعصار، کتاب قدسی اسلام نه فقط الهامبخش هنرهای اسلامی از خوشنویسی تا معماری بوده است، بلکه اصول این هنرها نیز از آن گرفته شده است. تعالیم قرآن کریم، خلاقیّت هنری مسلمانان را به مسیرهای مشخصی هدایت کرد و زمینه اجتماعی [لازم] برای خلق آثار هنر اسلامی را فراهم ساخت. این واقعیت که تمدن اسلامی این همه اشعار بسیار برجسته خلق کرده، ولی عملاً هیچ مجسمة مهمی در این تمدن خلق نشده است و این واقعیت که خوشنویسی برای حیات اسلامی این همه محوریّت دارد، همة اینها مستقیماً با پیام قرآن مرتبط است، هم به لحاظ صورت آن و هم به لحاظ محتوای آن. تعیین اینکه حقیقت هنر قدسی چیست، کدام حوزهها در هنرهای اسلامی درخور اهمیت است و کدام سلسله مراتب هنرها، باید در تمدن اسلامی موجود باشد، همة اینها نیز از قرآن کریم سرچشمه میگیرد.
پیام قرآن کریم دربارة «دین»، جهانشمول است. حتی وقتی هم قرآن کریم از اسلام سخن به میان میآورد، کلامش نه فقط ناظر به دین وحی شده از طریق پیامبر اسلام(ص)، بلکه ناظر به تسلیم به خداوند به طور کلی است؛ بنابراین در قرآن، ابراهیم(ع) و عیسی(ع) نیز مسلمان به معنای «تسلیم شده و تسلیم در برابر خداوند»، خوانده شدهاند. پیام قرآن مبتنی بر جهانشمولی وحی است و این متن مقدس به صراحت میفرماید که هیچ امتی نیست که خداوند برایش فرستادهای گسیل نداشته باشد؛ چنان که در آیه ۳۶: ۱۶ آمده است: «و لقد بَعَثنا فی کُل اُمّهٍ رسولاً اَن اعبدوالله و اجتنبوا الطاغوت: بهراستی در میان هر امّتی، فرستادهای برانگیختیم [تا بگوید:] خدای را بپرستید و از خدایان دروغین بپرهیزید.»
این منظر جهانشمول، بیشترین تأثیر را بر رابطة میان مسلمانان و پیروان دیگر ادیان، هم در عمل و هم در نظر، در سراسر تاریخ اسلام داشته است. به دلیل همین پیام قرآن است که مسلمانان، پیش از دوران مدرن، نخستین امتی بودند که آنچه را که به نام علم ادیان (یا Religionswissenchaft) شناخته شد، شکل دادند و به شیوة عالمانه [و نه به شیوة جدلی] دربارة ادیان دیگر، از جمله ادیان غیر ابراهیمی، قلم زدند و نمونهاش را در «تحقیق ماللهندِ» ابوریحان بیرونی (متوفی به ۴۴۲قر۱۰۴۸م) میتوان دید که هزار سال پیش نوشته شده است. به همین دلیل در هفت قرن پیش، عارفان و حکیمان مسلمانی چون ابنعربی (متوفی به ۶۳۸قر۱۲۴۰م) و جلالالدین بلخی (متوفی ۶۷۲قر۱۲۷۳م) دربارة وحدت درونی ادیان قلم زدند و اندکی پس از آن عارفان مسلمان در هندوستان، گفتگوی دینی بر مبنای فهم متقابل با عالمان هندو به راه انداختند و متون مقدس آیین هندو را از سنسکریت به فارسی ترجمه کردند و برخی از آنان مجموعهای از آثار در چین آفریدند که میتوان آنها را آثار «نو کنفوسیوسی اسلامی» خواند.
پیام قرآن کریم در آن واحد پیامی حِکمی و عملی، فقهی و اخلاقی است و علاوه بر حیات معنوی و عقلی، به مسائل روزمره نیز اهتمام دارد. این متن مقدس به هر جنبه دغدغة بشر، از ژرفترین پرسشهای عقلی و رفیعترین مسائل روحانی گرفته تا موضوعات معمولی زندگی روزمره میپردازد. قرآن هم شفابخش است و هم معرفتبخش. در پیام آن هم بشارت است، هم بیم (نذر). به همین دلیل پیامبران، از جمله پیامبر اسلام(ص) را بشیر (بشارت دهنده) و نذیر (بیمدهنده) میخواند. قرآن برای هر جنبه قابل تصور از حیات، عمل و اندیشه بشر، هدایت و در عین حال برای روح مؤمنان، مایة آرامش است.
قرآن کریم به عنوان تجلّی اصلی اسلام، تجلیی که همه جوانبش مقدّس تلقی شده است، منبع هر آن چیزی است که به معنای حقیقی کلمه، «اسلامی» است. قرآن به عنوان کلام زندة خداوند، از گهواره تا گور، در همه جا راهنمای مسلمانان است و فضایی معنوی و دینی فراهم میسازد که آنها در آن متولد میشوند، نفس میکشند، زندگی میکنند و بدرود زندگی میگویند.»
ادامه دارد
پینوشت:
۱٫ توماس آکوئیناس(۱۲۲۵ـ۱۲۷۴م)، فیلسوف و متألّه بزرگ مسیحی، دو اثر با عنوان جامعالهیات (Summa thelogica) و جامع ضد کافران (Summa Contra Gentiles) دارد و در این آثار از فیلسوفان اسلامی مانند ابنسینا و ابنرشد، تأثیر پذیرفته است.
قرآنشناخت
دکتر سیدحسین نصر ترجمه دکتر انشاءالله رحمتی
یکشنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۵
میگویند کمی حسادت برای حفظ چیزی که داریم یا برای به دست آوردن یک رابطه و بهبود آن لازم است. اما به نظر نمیآید این توجیه درستی برای وجود چنین احساسی و ابراز آن در یک رابطه باشد. حسادت باعث نمیشود چیزی را حفظ کنید یا مراقب آن باشید. اگر کسی را دوست دارید و به نظر شما رابطه عاطفی عمیقی وجود دارد دلیلی ندارد که با حسادت از آن مراقبت کنید.
کمی حسادت یا حسادت شدید هر دو آسیب زننده و خطرناک است و اصلاً اینطور نیست که حسادت در طول رابطه یا به مرور زمان بیشتر شود چون این چیزی است که در عمق وجود یک نفر ریشه دارد. شاید برایتان جالب باشد که بدانید حسادت بیشتر از اینکه یک خصلت باشد یک واکنش عاطفی است در برابر نگرانی واقعی یا غیر واقعی که فرد گمان میکند رابطهاش را در معرض تهدید قرار داده است یا موقعیتاش را خراب خواهد کرد.
آیا تحمل دیدن جایگاه دیگران را دارید؟
حسادت برآمده از احساسات است؛ یک احساس منفی است و با غبطه خوردن فرق دارد. ممکن است شما زیبایی، موفقیت و جایگاه شریک زندگیتان را ببینید و دوست داشته باشید شما همچنین موقعیتی را تجربه کنید. تا زمانی که جایگاه دیگری را تحسین میکنید و برایش خوشحال هستید و بخشی از این موفقیت را سهم خودتان میدانید شما حسود نیستید.
اگر در رابطهای هستید که دیگری به شما حسادت میکند حتماً بخوبی متوجه شدهاید که چقدر گاهی خودتان را تهی از عشق و علاقه میبینید و چقدر از اینکه در معرض تهدیدهای فرد حسود هستید رنجیدهاید
وقتی دیگری انگیزهای را در شما تقویت میکند تا تغییری ایجاد کنید شما حسود نیستید. اما زمانی که تحمل موقعیت دیگری را ندارید، دچار احساس خود کم بینی میشوید، گمان میکنید موقعیتتان متزلزل شده است و تهدید شدهاید شما آدم حسودی هستید و معمولاً برای نشان دادن این احساس هر رفتار نامعقول و نامتناسبی را از خود نشان میدهید. کمتر پیش میآید که آدم حسود خوددار باشد. آدم ها حسادت را با لحن کلام، نوع نگاه و رفتارهای تند و عصبی نشان میدهند و دیگران هم بخوبی متوجه این رفتارها میشوند.
چه چیزی که باعث حسادت شده است؟
حسادت به دلایل متفاوتی تحریک میشود. گاهی انتظارات غیر معقول و ناممکن از یک رابطه باعث ایجاد حسادت میشود. ممکن است از همسرتان در رابطه انتظارات نامتعارف یا نامعقولی داشته باشید یا احساس مالکیت و سلطه به دیگری حسادت را در وجودتان برانگیزد. تجربههای آزاردهنده در گذشته و ناکامیهای قبلی، احساس نبود امنیت در رابطه، ترس از خیانت یا کنار گذاشته شدن، ترس از دست دادن کسی که دوستش دارید، حس مالکیت شدید، غیرت و تعصب و تمایل به کنترل دیگری همگی میتوانند حسادت را تحریک کنند. معمولاً عدم تحمل موفقیت دیگری و تمایل به سلطهگری در رابطه و کنترل فرد با عنوان غیرت و تعصب دو عامل مهم برانگیزاننده حسادت هستند.
رفتار حسادت با رابطه چگونه است؟
حسادت شما را از احترام، توجه و محبت تهی میکند. اگر در رابطهای هستید که دیگری به شما حسادت میکند حتماً بخوبی متوجه شدهاید که چقدر گاهی خودتان را تهی از عشق و علاقه میبینید و چقدر از اینکه در معرض تهدیدهای فرد حسود هستید رنجیدهاید.
کمتر پیش میآید که آدم حسود خوددار باشد. آدم ها حسادت را با لحن کلام، نوع نگاه و رفتارهای تند و عصبی نشان میدهند و دیگران هم بخوبی متوجه این رفتارها میشوند
با وجود حسادت رابطه پر از گلایهمندی، خشم، جنگ و درگیری، بحثهای بیپایان، بیاعتمادی، افسردگی، حس انتقامجویی متقابل، جوابگوییهای غیر لازم، واکنشهای جسمی، تغییرات خلقی شدید دو طرف و رنجشهای بیپایان است. به مرور زمان احساس میکنید بیخواب شدهاید، علاقهمندیهایتان را از دست دادهاید و حتی ذائقه غذاییتان تغییر کرده است. بهعنوان کسی که به او حسادت میشود شاید مجبور شوید برخی از روابطتان را محدود کنید، کارتان را رها کنید، موفقیتها و علاقهمندیهایتان را دنبال نکنید فقط به این دلیل که حسادت برانگیز نباشید. این یعنی قرار گرفتن در یک موقعیت خشونتآمیز و پایان رابطه.
نکته آخر
اگر احیانا جزو آدمهایی بودهاید که قبلا حسادت را تجربه کردهاید پس به خوبی میدانید که این حس چقدر قوی است. وقتی کنترل این احساس از دست افراد خارج شود احتمال بروز واکنشهایی که منجر به تخریب روابط میشود بالا خواهد رفت. رفتارهایی مانند احساس مالکیت خصمانه نسبت به دیگری یا جاسوسی کردن از همسر به طرق مختلف میتواند از جمله این واکنشها باشد. با همه این احوال اگر از جمله افرادی هستید که با حس حسادت درگیر شدهاید ، بخصوص در رابطه زناشویی خود، پس بهتر است یاد بگیرید تا وقتی چنین احساسی بروز میکند چطور به شکل متفاوتی رفتار کنید و به قول معروف این حس را مهار کنید.
منبع: روزنامه ایران
خیلی اوقات ما آدم ها خودمان را مستحق می دانیم که درباره نتیجه و سرانجام آدم ها، اینکه عاقبت بخیر می شوند یا نه، بهشتی هستند یا جهنمی به راحتی قضاوت کنیم و حکم نهایی را صادر کنیم و این خیلی می تواند رفتار خطرناکی باشد هم برای خودمان و هم برای دیگرانی که این رفتار را از ما می بینند و به پای دین و اسلام می گذارند …
باید به دو مساله مهم توجه داشت :
اول اینكه ما مخلوق خدا هستیم و در نهایت هم بسوی خدا باز می گردیم انا لله و انا الیه راجعون
از طرفی هم خداوند باریتعالی در حدیثی قدسی فرموده است : خداوند عزّ و جلّ فرموده است: قالَ اللّه عزّ و جلّ : أنا خَیرُ شَریكٍ ، مَن أشرَكَ معی غَیرِی فی عَمَلٍ عَمِلَهُ لَم أقبَلْهُ إلاّ ما كانَ لی خالِصا: من بهترین شریك هستم . هر كس در كارى كه مى كند، شریكى براى من قرار دهد، آن كار را نپذیرم، جز عملى كه خالص براى من باشد . » لذا خداوند تنها عمل صالح خالص را می پذیرد .
مطلب بعدی اینكه كسی كه هیچ دینی ندارد و عمل خوب انجام می دهد بالاخره این اعمال خوبش در دنیا اثراتی دارد و ارزشمند است و موجب زندگی بهتر او در دنیا می شود - هرچند در آخرت حسابش با خداست - زیرا هیچ عملی بی تاثیر نیست و لاجرم آثار وضعی خود رادر زندگی ما بجا خواهد گذاشت .
تنها می دانیم كه حسن فعلی و فاعلی یعنی عمل صالح به همراه ایمان بخدا - ایمان حقیقی- موجبات ورود به بهشت را تامین می كند؛ چنانچه می فرماید: ان الذین آمنوا والذین هادوا والنصاری والصابیین من آمن بالله والیوم الآخر وعمل صالحا فلهم اجرهم عند ربهم ولا خوف علیهم ولا هم یحزنون
اما اینكه فاعل این عمل حسنه و خیر و خوب، آیا حجت بر او تمام شده در تشخیص حق و دین حق یا خیر ، قضاوتش با ما نیست .
این فرد جهنمی می شود؟
در واقع مساله این است كه اگر بنا باشد به دلیل نداشتن حسن فاعلی ، و اخلاص در عمل، این فرد ، وارد بهشت نشود معنیش این است كه به جهنم وارد می شود و پرسش دقیقا این است كه آیا فردی كه دارای حسن فعلی و اعمال خوب بوده ، اعمالش نادیده گرفته می شود و یكسره وارد جهنم می شود ؟
در پاسخ باید گفت ما تنها می دانیم كه حسن فعلی و فاعلی یعنی عمل صالح به همراه ایمان بخدا - ایمان حقیقی- موجبات ورود به بهشت را تامین می كند؛ چنانچه می فرماید: إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَالَّذِینَ هَادُوا وَالنَّصَارَى وَالصَّابِئِینَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلا هُمْ یَحْزَنُونَ (بقره /62): در حقیقت كسانى كه [به اسلام] ایمان آورده و كسانى كه یهودى شدهاند و ترسایان و صابئان هر كس به خدا و روز بازپسین ایمان داشت و كار شایسته كرد پس اجرشان را پیش پروردگارشان خواهند داشت و نه بیمى بر آنان است و نه اندوهناك خواهند شد.
در توضیح این آیه مرحوم علامه طباطبایی می گویند :در این آیه مسئله ایمان تكرار شده و منظور از ایمان دومی بطوریكه از سیاق استفاده می شود، حقیقت ایمان است و این تكرار میفهماند: كه مراد از (الذین آمنوا )، در ابتدائاً ،كسانی هستند كه ایمان ظاهری دارند، و به این نام و سمت شناخته شدهاند، بنا بر این معنای آیه این می شود : ( این نامها و نامگذاریها كه دارید ، از قبیل مؤمنین ، یهودیان ، مسیحیان ،صابئیان ،اینها نزد خدا هیچ ارزشی ندارد، بلكه تنهاملاك كار و سبب احترام ، و سعادت ،حقیقت ایمان به خدا و روز جزاء و نیز عمل صالح است. ” (المیزان ج : 1ص ،293)”
نیز در آیات دیگر هم آمده است كه عمل صالح به همراه ایمان مورد قبول واقع می شود : … وَمَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ یُرْزَقُونَ فِیهَا بِغَیْرِ حِسَابٍ ( 40غافر ): و هر كه كار شایسته كند چه مرد باشد یا زن در حالى كه ایمان داشته باشد در نتیجه آنان داخل بهشت مىشوند و در آنجا بىحساب روزى مىیابند.
… وَمَنْ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ وَیَعْمَلْ صَالِحًا یُکَفِّرْ عَنْهُ سَیِّئَاتِهِ وَیُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا ذَلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ (تغابن / 9): … و هر كس به خدا ایمان آورده و كار شایسته اى كرده باشد بدیهایش را ازاو بسترد و او را در بهشت هایى كه از زیر [درختان] آن جویبارها روان است درآورد در آنجا بمانند این است همان كامیابى بزرگ.
لذا بر اساس آیات قران كریم شرط پذیرش اعمال صالح ، ایمان است
پذیرش عمل نیز درجاتى دارد: قبول عادّى، قبول شایسته، «بقبول حسن» ( سوره آلعمران، آیه 37) و قبول برتر كه در دعا مىخوانیم: «وتقبّل باحسن قبولك» (دعاى وداع ماه رمضان). بنابراین، هركس به مقدار تقوایى كه دارد كارش قبول مىشود.
درجه تقوا در افراد متفاوت است
قرآن کریم در جایی مى فرماید: «إِنَّمَا یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ» (سوره مائده، آیه 27)، تقوا درجاتى دارد. به همین دلیل، كلمه (أتقى) یعنى با تقواتر، در جایی دیگر آمده است: «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ» (سوره حجرات، آیه 13) و اكثر افراد عادّى و خلافكار هم مرحله اى از تقوى را دارا مى باشند وگرنه هیچ كار خیرى انجام نمى دادند و از هیچ گناهى دست برنمى داشتند.
ثانیاً: نکته ی دیگر اینکه اگر گفتند دولت فقط فارغ التحصیلان دانشگاه را مىپذیرد، مراد آن است كه شرط استخدام رسمى، فارغ التحصیل دانشگاه بودن است، نه اینكه دیگران حقّ هیچ گونه كارى ندارند و یا اگر كارى انجام دهند، پاداششان ضایع مىشود.
ثالثاً: پذیرش عمل نیز درجاتى دارد: قبول عادّى، قبول شایسته، بِقَبُولٍ حَسَنٍ (سوره آلعمران، آیه 37) و قبول برتر كه در دعا مىخوانیم: «وتقبّل باحسن قبولك» (دعاى وداع ماه رمضان). بنابراین، هركس به مقدار تقوایى كه دارد كارش قبول مىشود.
کلام آخر
بنابراین اینكه فاعل عمل خوب آیا به دلیل عدم ایمان به خدا افعالش نادیده گرفته می شود و وارد جهنم می شود یا نه، كار ما نیست … این قضاوت و حسابرسی كار خداوند باریتعالی است كه تشخیص دهد این فرد حجت بر او تمام بوده یانه ؟ آیا جزء كسانی است كه با وجود اتمام حجت خواسته است بر مشی خود برود یا اساساً حجت بر او تمام نشده است؟
دیگر تشخیص و قضاوت در این زمینه كار او (باریتعالی) است: له الحكم والیه ترجعون
منابع: سایت پرسمان
کتاب پرسش و پاسخ؛ حجت الاسلام قرائتی
در منابع دینی می توانیم سکانس های مختلفی از پاداش ها و عذاب های خداوند را به زیبایی مشاهده کنیم … سکانس هایی که هر کدام رتبه و رنگی خاص برای خود دارند … سکانس هایی که با دیدن و شنیدن هر کدامشان آدمی را متعجب می کند و خیلی از اوقات نیز اشک را از چشم سرازیر می کند و زمزمه ای از انسان شنیده می شود که : الله اکبر … عجب خدای مهربانی داریم … سکانس هایی که پاداش یک عمل و کار نیک را بهتر از خود عمل می داند: «مَن جاءَ بِالحَسَنَةِ فَلَهُ خَیرٌ مِنها» (نمل/89)، چرا که اوّلاً عمل، مقدّمه و پاداش، غایت است و به هر روى غایت از مقدمه بهتر است. ثانیاً براساس تفضل و منّتِ الهى، پاداش كار نیك بر اساس معیارهایی چون علم و معرفت،(زمر، آیه 39) موقعیت و جایگاه خاص،(احزاب، 30-31) سختى و مشقت، سبقت از دیگران و عقل متفاوت می باشد…
سکانسی که پاداش عمل را 10 برابر عمل نیک می داند :«مَن جاءَ بِالحَسَنَةِ فَلَهُ عَشرُ اَمثالِها» (انعام، 160)، و نیز در سکانسی دیگر به زیبایی بیان می کند که اگر قابلیتى در نوع عمل و نیت وجود داشته باشد گاه پاداش عمل بیشتر از 10 برابر است (بقره، 261).
در سکانسی در موضوع انفاق بیان می کند که انفاق كنندگان در راه خدا، مَثَل (انفاق) آنان مَثَل دانه اى است كه 7 خوشه مى رویاند كه در هر یك 100 دانه وجود دارد و خداوند براى هركس كه بخواهد آن را چند برابر مى كند: «مَثَلُ الَّذینَ یُنفِقونَ اَمولَهُم فى سَبیلِ اللّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ اَنبَتَت سَبعَ سَنابِلَ فى كُلِّ سُنـبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ واللّهُ یُضـعِفُ لِمَن یَشاء …» (بقره،261)
و سکانس زیباتر آن جا است که وقتی صحبت از صابران می شود بیان می کند که به آنان بدون حساب پاداش داده مى شوند: «اِنَّما یُوَفَّى الصّـبِرونَ اَجرَهُم بِغَیرِ حِساب» (زمر/39،10)
سکانسی با موضوع قرض الحسنه
همچنین درباره كسانى كه با دادن قرض الحسنه مؤمنان را در جهاد با دشمنان خدا تجهیز مى كنند، سکانسی را به نمایش می گذارد و در آن تأکید می کنند که كه خداوند آن ها را به اضعاف كثیره ـ كه به هزاران هزار یا شمارش ناپذیر بودن تفسیر شده ـ پاداش مى دهد: «مَن ذَا الَّذى یُقرِضُ اللّهَ قَرضـًا حَسَنـًا فَیُضـعِفَهُ لَهُ اَضعافـًا كَثیرَة» (بقره/2،245)
چنانچه از امام صادق علیه السلام نقل شده كه چون آیه «مَن جاءَ بِالحَسَنَةِ فَلَهُ خَیرٌ مِنها» (نمل/27،89) نازل شد، رسول خدا صلى الله علیه و آله پاداش بیشتر را طلب كرد؛ آن گاه خداوند پاداش عمل نیك را 10 برابر آن قرار داد (انعام/6،160) و چون رسول خدا صلى الله علیه و آله پاداش بیشترى را طلبید، خداوند آیه «…فَیُضـعِفَهُ لَهُ اَضعافـًا كَثیرَة» (بقره/2،245) را نازل كرد و«كثیر» نزد خدا چیزى است كه شماره ندارد.
این خطر شاید دامنگیر عالمان دین نیز بشود، چون سخن و رفتار و سیره و سنت آنان مقبول شریعت است و نزد مردم پایگاه دینی دارند؛ در نتیجه گناهشان دو جهت دارد: هم گناهكارند و هم روحیه ایمانی مردم را تضعیف کرده و دین و ارزشها را زیر سؤال میبرند، چنان كه كار نیك آنان پاداش مضاعف دارد، چون هم مطیعاند و هم مروّج عملی دین و مایه آبروی آن.
عالمان دین مراقب باشند
همان طور که در بخش پاداش ها از پاداش های چندبرابر سخن گفته شده است، در مورد عذاب هم در برخی گناهان نسبت به بعضی مرتكبان موجب دو چندان شدن عذاب الهی میشود؛ نظیر افترا و تحریف در دین به نام دین: وَ إِنْ کادُوا لَیَفْتِنُونَکَ عَنِ الَّذی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ لِتَفْتَرِیَ عَلَیْنا غَیْرَهُ وَ إِذاً لاَتَّخَذُوکَ خَلیلاً ، وَ لَوْ لا أَنْ ثَبَّتْناکَ لَقَدْ کِدْتَ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئاً قَلیلاً، إِذاً لَأَذَقْناکَ ضِعْفَ الْحَیاةِ وَ ضِعْفَ الْمَماتِ ثُمَّ لا تَجِدُ لَکَ عَلَیْنا نَصیراً) (اسراء، 73- 75) راز تهدیدی این چنین خطاب به پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) كه نظیر آن درباره مدعیان فراوانی كه به فكر دسیسه نافرجام افزودن یا كاستن دین بودهاند نرسیده، آن است كه پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) پایگاه دینی مقبول دارد و سخن او مسموع و مورد امضای خداست.
خداوند سبحان عذاب گناه زنان پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را نیز دو برابر دانست: ﴿ینِساءَ النَّبی مَن یَأتِ مِنكُنَّ بِفحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ یُضعَف لَهَا العَذابُ ضِعفَین) (مائده، 29) زیرا زنان پیامبر دو جهت و حیثیت دارند: 1. مسلماناند. 2. منسوب به خاندان وحیاند. گناه آنان، حرم امن نبوی را آلوده میكند و از این رو دو گناه كردهاند و دو برابر كیفر می شوند؛ نه یك گناه و دو برابر كیفر، كه ظلم خواهد بود، بنابراین آیه یاد شده با اصل كلّی ﴿هر گناهی یك كیفر دارد﴾: «وجَزؤُا سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثلُها» (شوری، 40) و با برهان عقلی «كیفر باید بر اساس قسط و عدل باشد» منافات ندارد، چون این موارد تخصّصاً خارج است؛ نه از روی تخصیص و تقیید.
و این جا است که می توان هشداری داد به عالمان دین، به کسانی که که منتصب به دین و اهالی آن هستند چرا که چون سخن و رفتار و سیره و سنت آنان مقبول شریعت است و نزد مردم پایگاه دینی دارند؛ در نتیجه گناهشان دو جهت دارد: هم گناهكارند و هم روحیه ایمانی مردم را تضعیف کرده و دین و ارزشها را زیر سؤال میبرند، چنان كه كار نیك آنان پاداش مضاعف دارد، چون هم مطیعاند و هم مروّج عملی دین و مایه آبروی آن.
منابع:
سایت حفظ قرآن
کتاب پرسش و پاسخ؛ حجت الاسلام قرائتی
تفسیر تسنیم؛ آیت الله جوادی آملی؛ ج 10
سایت معارف قرآن
به واقع چه زیبا در قرآن آمده است که می فرماید: لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَکُمْ وَلا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ … تا بر آنچه از دست دادید، تاسف نخورید و به آنچه به شما داده شده شادمانی نکنید و خداوند هیچ متکبر فخرفروشی را دوست ندارد.(حدید، 23)
اینکه اتفاقاتی که در زندگی برای ما می افتد؛ از خیر و خوشی تا ناخوشی ها (البته سوء برداشت نشود که در زندگی همه ی تلاش ها باید بشود اما اگر با وجود همه تلاش ها، مشورت ها و بررسی ها باز به آنچه مورد پسند ما نیست ختم نشد) بدانیم که حتما خیری در آن ها وجود دارد که ما خبر نداریم.
همین آیه را می توان بر یک سری از موارد و رفتارهای آدم ها هم سرایت داد … آن جایی که می بینیم طرف ظواهر دینی را رعایت می کند؛ اول وقت صف اول نماز جماعت نشسته، محاسنی دارد، انگشتر عقیق به دست کرده و خیلی از موارد این چنینی را در ظاهر عمل می کند هم برای من که او را می بینیم و در مورد رفتارهایش نظر می دهم تذکری است که مراقب باش این رفتارهای به ظاهر دینی اش تو را فریب ندهد و از این طریق نخواهد تو را به راه های دیگری بکشاند و هم برای خود فرد تذکری است که این ها مایه مباهات و افتخار تو نشود که فکر کنی حالا با دو تا نماز و صف جماعت خبری شده است … از طرف دیگر هم در مورد افرادی عکس این گروه هم این اتفاق می افتد که اگر فردی را دیدیم که حالا ظاهرش در نگاه ما صد در صد اسلامی نیست، نماز می خواند اما سؤالاتی درباره خیلی از مسائل دینی که شاید خیلی از آدم های به ظاهر مذهبی که البته گاهاً فقط ظاهر دینی دارند، خنده دار باشد، می پرسند، ما حق نداریم همه هویت این آدم را زیر سؤال ببریم و برایش حکم نهایی صادر کنیم که این فرد دیگر راه نجاتی ندارد و …
شخصى به نام صفوان از پیامبر اكرم (صلى الله علیه وآله وسلم) درخواست كرد تا دو ماه فرصت فكر به او داده شود. پیامبرصلى الله علیه وآله فرمود: سه، چهار ماه به تو فرصت مىدهم … مهم این است که من نوعی بخواهم راه درست را پیدا کنم به حقیقت برسم و الا دیر و زود شاید آن قدر مهم نباشد که رسیدن صحیح و فهم صحیح داشتن مهم باشد.
و اینجاست که باید گفت نه از استقبال مردم، از کسانی که در ظاهر ادعای دینداری می کنند هیجانى شویم كه؛ درختانى كه زود گل مىكنند سرما مىخورند و نه از كسانى كه دیر تصمیم مىگیرند و برای خیلی از مسائل و موضوعات ذهن جستجو گر و سؤالی دارند مأیوس شویم كه ایمان باید بر اساس فكر و انتخاب احسن باشد. (کتاب پرسش و پاسخ ؛ حجت الاسلام قرائتی)
شخصى به نام صفوان از پیامبر اكرم (صلى الله علیه وآله وسلم) درخواست كرد تا دو ماه فرصت فكر به او داده شود. پیامبرصلى الله علیه وآله فرمود: سه، چهار ماه به تو فرصت مىدهم … مهم این است که من نوعی بخواهم راه درست را پیدا کنم به حقیقت برسم و الا دیر و زود شاید آن قدر مهم نباشد که رسیدن صحیح و فهم صحیح داشتن مهم باشد.
قرآن درباره اولى الالباب مىفرماید: «یتفّكرون فى خَلق السموات والارض ربّنا ما خَلقتَ هذا باطلا» (سوره آل عمران، آیه 191) اول در آفرینش آسمان ها و زمین فكر مىكنند سپس مىگویند: پروردگارا! این هستى را بیهوده نیافریدى.
قرآن بندگان خدا را كسانى مى داند كه سخن را گوش می دهند و از بهترین سخن پیروى كنند: «الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ » (سوره زمر، آیه 18) بنابراین تصمیمات عجولانه چندان ارزشى ندارد.
شخصى به نام صفوان از پیامبر اكرم (صلى الله علیه وآله وسلم) درخواست كرد تا دو ماه فرصت فكر به او داده شود. پیامبرصلى الله علیه وآله فرمود: سه، چهار ماه به تو فرصت مىدهم .(کتاب پرسش و پاسخ ؛ حجت الاسلام قرائتی)… مهم این است که من نوعی بخواهم راه درست را پیدا کنم به حقیقت برسم و الا دیر و زود شاید آن قدر مهم نباشد که رسیدن صحیح و فهم صحیح داشتن مهم باشد.
طفره رفتن بی جا هم خطرناک است
از طرفی هم آدمی باید قدرت تشخیص صحیح و البته قبول کردن واقعیات هم داشته باشد؛ یک وقتی یک ماجرا و مسئله ای کاملا واضح و روشن است و استنادات قوی عقلی و نقلی برایش وجود دارد اما باز طرف از پذیرفتنش طفره می رود … این طفره رفتن خطرناک است چرا که اگر مسئله روشن باشد، انسان نباید طفره برود. مجرمان در قیامت به دوستان بهشتى خود مىگویند: مگر در دنیا ما با شما نبودیم؟! پس در اینجا نگاه لطفى به ما داشته باشید تا از خود شما بهره گیریم. دوستان بهشتى مىگویند: در دنیا ما با شما با هم بودیم، ولى شما بى دلیل طفره مى رفتید. «و لكنّكم فتنتم أنفسكم و تربّصتم» (سوره حدید، آیه 14) بنابراین آنگاه كه مسئله روشن است باید عجله كرد. چنانكه قرآن براى عجله و سرعت و سبقت در بعضى كارها مىفرماید: «سارعوا»، «سابقوا»، «فاستبقوا» و آنگاه كه مسئله روشن نیست و به بررسى و تحقیق نیاز دارد باید بیشتر بررسى شود.(کتاب پرسش و پاسخ ؛ حجت الاسلام قرائتی)
حتما به این نکته توجه کرده اید که همه محصولاتی که تهیه می کنیم دارای یک دفترچه تک برگی یا چند برگی هستند که مشخصات دستگاه و محصول تهیه شده در آن به زبان های مختلفی نوشته شده تا راهنمایی باشد برای مشتریان خود که چگونه می توانند از کالای خریداری شده بهترین استفاده را داشته باشند و اکثرا هم در انتهای این برگه ها مهر گارانتی محصول هم زده شده زده شده … و آیا جز این است که کسی که این نکات و راهنمایی ها را نوشته، طراح و سازنده آن محصول است؟
حال که محصولات مادی با تاریخ مصرف محدود چنین توجهی از جانب سازندگانشان شده اند، آیا انسان، اشرف مخلوقات، کسی که خداوند بعد از خلقت آن به خود آفرین گفته است، نیاز ندارد که راهنمایی و دستور زندگانی اش را از سازنده و آفریننده اش دریافت کند؟!
قطعاً ما نیز سازنده و آفریدگار داریم كه براى راهنمایى ما، دفترچهاى به نام قرآن نازل كرده است و دیگرى حق قانون گزارى بر خلاف آن را ندارد، زیرا فقط سازنده مى داند كه چه ساخته و تنها اوست كه به تمام زوایا و ابعاد محصول خود آگاه است و راه بهره گیرى صحیح و آفات و موانع رشد آن را مى داند: «ألا یَعلم مَن خَلق و هو اللّطیفُ الخَبیر» (سوره ملك، آیه 14)
در جایی دیگر می فرماید: (وَ مِنْ قَبْلِهِ كِتابُ مُوسى إِماماً وَ رَحْمَةً وَ هذا كِتابٌ مُصَدِّقٌ لِساناً عَرَبِیًّا لِیُنْذِرَ الَّذینَ ظَلَمُوا وَ بُشْرى لِلْمُحْسِنین:و [حال آنكه] پیش از آن، كتاب موسى، راهبر و [مایه] رحمتى بود؛ و این [قرآن] كتابى است به زبان عربى كه تصدیقكننده [آن] است، تا كسانى را كه ستم كردهاند هشدار دهد و براى نیكوكاران مژده اى باشد.) (الأحقاف : 12)
همانطور که ملاحظه می کنید تعبیر قرآن نسبت به کتاب های آسمانی و همچنین قرآن کریم این است که این کتاب ها برای شما امام ، راهنما و راهبری ی است که می تواند در پرتو آنها به مقصد واقعی دست پیدا کنید.
و جالب اینکه همه محصولات بشری گارانتی آن ها و مدت زمانی که برای استفاده از آن به شکل صد در صد بیان شده مدتی محدود است و از طرفی امکان کپی و تقلبی شدن محصول هم وجود دارد اما گارانتی و زمان استفاده از قرآن کریم برای بشر محدودیتی ندارد و همیشه جاودان و به دور از تحریف می باشد.
در حقیقت قرآن برهانی از سوی خداوند بر مردمان است (نساء، آیه174 و نیز مجمع البیان، ج3 و 4، ص226) و برهان بودن قرآن به آن است که از هرگونه باطل و تحریفی در امان باشد. چنانکه قرآن حبل الله و ریسمان محکم الهی و وسیله اتصال به خداوند میباشد (آلعمران، آیه103 و نیز کشاف، زمخشری، ج1، ص394) و بر انسانها است که به این ریسمان الهی چنگ بزنند (آلعمران، آیات 102 و 103) از دیگر صفاتی که خداوند برای قرآن در ارتباط با مسئله عدم تحریف بیان میکند، حقانیت آن است (بقره، آیات 176 و 252 و آل عمران، آیات 3و 108) چنانکه قرآن کتابی مبین و سراج منیر و راه روشن و صراط مستقیم و میزان می باشد. (احزاب آیه46 و انعام آیه153)
ما نیز سازنده و آفریدگار داریم كه براى راهنمایى ما، دفترچهاى به نام قرآن نازل كرده است و دیگرى حق قانون گزارى بر خلاف آن را ندارد، زیرا فقط سازنده مى داند كه چه ساخته و تنها اوست كه به تمام زوایا و ابعاد محصول خود آگاه است و راه بهره گیرى صحیح و آفات و موانع رشد آن را مى داند: «ألا یَعلم مَن خَلق و هو اللّطیفُ الخَبیر» ( سوره ملك، آیه 14)
داوری کردن میان مردم
یکی از حکمت های فرستادن کتابهای آسمانی از طرف خداوند به پیامبران، حکم کردن و داوری بین مردم، در موردی است که دچار اختلاف می شوند چنانکه در سوره بقره آیه 213 می فرماید: « كانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِیَحْكُمَ بَیْنَ النَّاسِ فیمَا اخْتَلَفُوا فیه » (مردم (در آغاز) امّتى یگانه و یك دست بودند (و در میان آنها تضاد و درگیرى نبود. سپس در میان آنها اختلافات بوجود آمد،) پس خداوند پیامبران را بشارت آور و بیم دهنده برانگیخت و با آنان كتاب آسمانى را به حقّ نازل نمود تا میان مردم در آنچه اختلاف داشتند حكم كند.)
آنچه از این آیه استفاده مى شود این است كه مردم در ابتدا زندگى ساده و بسیطى داشتند، ولى كم كم در اثر كثرت افراد و ازدیاد سلیقه ها، اختلافات و درگیرى ها پیش آمد. در برخى از روایات، این زمان به دوران قبل از حضرت نوح علیه السلام تطبیق شده كه در آن زمان، مردم زندگى ساده و محدودى داشته و در بى خبرى به سر مى بردند سپس افراد بر سر بهره گیرى از منابع طبیعى و اینكه هر كسى مى خواست دیگرى را به استخدام خود درآورده و از منافع او بهره ببرد، اختلاف كرده و جوامع و طبقات پیش آمد. لازمه ى زندگى اجتماعى، وجود قانون محكم و عادلانه اى است كه بتواند اختلافات را حل نماید، خداوند پیامبران را براى حل اختلافات و رفع درگیرى ها، مبعوث نمود و كتاب هاى آسمانى را نازل نمود. (تفسیر نور، ج1، ص:33)
کلام آخر
كسانى كه به جاى قانون خداوند به سراغ قوانین بشرى مىروند مانند كسانى هستند كه دفترچه راهنماى سازنده را كنار گذاشته و از دیگران نحوه استفاده از آن را مطالبه مى كنند.
منابع:
کتاب پرسش و پاسخ حجت الاسلام قرائتی
تفسیر نور، ج1، ص:332
سایت ولایت
انسان، این جانشین الهی، برای بهشتی ابدی خلق شده و قیمتی جز بهشت ندارد. مسئلهای که امیرالمؤمنین (علیه السلام) نیز آن را فرمودند: «إِنَّهُ لَیْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِیعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ براى وجود شما قیمتى جز بهشت نیست، آن را جز به بهشت نفروشید.» (غرر الحكم و درر الكلم، ص177)
اینگونه بخشیده میشویم!
خداوند برای بخشیدن گناهان راه های مختلفی را قرار داده، راههای مختلفی که برخی سخت و پرخرج و برخی بسیار ساده است. راه هایی که در احادیث به آن اشاره شده است:
رسول اکرم (صلی الله علیه و آله): «وَ مَنْ طَافَ بِهَذَا الْبَیْتِ طَوَافاً أَحْصَى فِیهِ أُسْبُوعَهُ وَ أَحْسَنَ رَكْعَتَیْهِ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ؛ و کسی که هفت بار دور کعبه بگردد و طواف کند؛ دو رکعت نماز طواف را نیز به جا آورد؛ خدا او را می بخشد.» (الكافی، ج2، ص19)
امام صادق (علیه السلام): «مَنْ زَارَ قَبْرَ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ ع جُعِلَ ذُنُوبُهُ جِسْراً عَلَى بَابِ دَارِهِ ثُمَّ عَبَرَهَا كَمَا یُخَلِّفُ أَحَدُكُمُ الْجِسْرَ وَرَاءَهُ إِذَا عَبَرَه؛ كسى كه قبر حسین بن علیّ را زیارت كند، گناهانش پلى بر در خانهاش قرار داده مى شود، و آنگاه از روى آن عبور می كند، همان طور كه یكى از شما چون از پل بگذرد آن را پشت سر خود وا می گذارد.» (من لا یحضره الفقیه، ج2، ص581)
رسول اکرم (صلی الله علیه و آله): «مَنْ صَلَّى عَلَیَ كُلَ یَوْمٍ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ وَ فِی كُلِّ لَیْلَةٍ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ حُبّاً لِی وَ شَوْقاً إِلَیَّ كَانَ حَقّاً عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یَغْفِرَ لَهُ ذُنُوبَهُ تِلْكَ اللَّیْلَةَ وَ ذَلِكَ الْیَوْم؛ کسی که بر من هر روز سه بار و هر شب سه بار صلوات بفرستد، خدا لازم میداند که گناهان آن روز و شب او را ببخشد.» (الدعوات راوندی، ص89)
بهرهمندی از بخشش الهی و شفاعت باید خداشناسی صحیحی داشت. البته چنین کسی تسلیم گناه نمیشود. زیرا خدا را حاضر و ناظر خویش میداند و فقط در اثر غفلت، دچار گناه و سیاهی میشود که در این صورت، اعتقادات صحیح، شفیعی برای او به شمار میآید.
نابخشودنی ها
در میان گناهان، هستند گناهانی که بخشیدنی نیست و به هر صورتی است فرد باید مراقب باشد که به هیچ عنوان به آنها آلوده نشود. گناهانی که ارزش انسان را به کلی نابود کرده و او را راهی عذاب میکند. آیات قرآنی این معصیت ها را بیان کرده است.
1- کفر و شرک
انسانی میتواند امیدوار به عفو و بخشش الهی باشد که اعتقاداتی صحیح داشته باشد. کسی که خدا را به یکتایی قبول نکرده، چگونه خدا او را ببخشد. همچنانکه خداوند متعال فرموده است: « إِنَّ اللَّهَ لَا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَكَ بِهِ وَیَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِكَ لِمَنْ یَشَاءُ(نساء/48) مسلماً خدا اینکه به او شرک ورزیده شود نمی آمرزد، و غیر آن را برای هر کس که بخواهد می آمرزد.» پیامبر اکرم نیز فرمودند: «وَ الَّذِی بَعَثَنِی بِالْحَقِّ بَشِیراً لَا یُعَذِّبُ اللَّهُ بِالنَّارِ مُوَحِّداً أَبَداً وَ إِنَ أَهْلَ التَّوْحِیدِ لَیَشْفَعُونَ فَیُشَفَّعُون؛ قسم به خدایی که مرا امیدوار کنندهای بر حق مبعوث کرد؛ کسی که یکتاپرست باشد در آتش عذاب نمی شود و اهل توحید شفاعت می شوند و شفاعت می شوند.»(امالی صدوق/ص296)
پس برای بهرهمندی از بخشش الهی و شفاعت باید خداشناسی صحیحی داشت. البته چنین کسی تسلیم گناه نمیشود. زیرا خدا را حاضر و ناظر خویش میداند و فقط در اثر غفلت، دچار گناه و سیاهی میشود که در این صورت، اعتقادات صحیح، شفیعی برای او به شمار میآید.
2- دشمنی با خدا و پیامبر
دشمنی با خدا و پیامبر نیز از گناهان غیر قابل بخشش در قرآن بیان شده است: «أَلَمْ یَعْلَمُوا أَنَّهُ مَنْ یُحَادِدِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَأَنَّ لَهُ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدًا فِیهَا ذَلِكَ الْخِزْیُ الْعَظِیمُ(توبه/63) آیا ندانسته اند که هر کس با خدا و رسولش دشمنی و مخالفت کند، مسلماً آتش دوزخ برای اوست که در آن جاودانه و رسوایی بزرگ است.»
دشمنی گاهی شمشیر کشیدن و گاهی نافرمانی کردن است. همانگونه که امام باقر(علیهالسلام) فرمودند: «مَنْ كَانَ لِلَّهِ مُطِیعاً فَهُوَ لَنَا وَلِیٌّ وَ مَنْ كَانَ لِلَّهِ عَاصِیاً فَهُوَ لَنَا عَدُوٌّ وَ مَا تُنَالُ وَلَایَتُنَا إِلَّا بِالْعَمَلِ وَ الْوَرَعِ؛ هرکس اطاعت خدا را بکند، او برای ما دوست است و هرکس نافرمانی خدا را انجام دهد، او برای ما دشمن است و به ولایت ما نمیرسد مگر به وسیله عمل و ورع.»(الکافی، ج2، ص75)
طبق این حدیث، کسی که برنامه ریزی شده مرتکب گناه شود؛ با ورع نیست و از ولایت اهل بیت خارج شده و دشمن الهی به حساب میآید. همان کسانی که طبق آیه قرآن اهل جهنم هستند.
برخی با ضایع کردن حق دیگران، دنیای خود را آباد میکنند؛ خانهها، ویلاها و ماشینهای آنچنانی را به دست میآورند. قرآن قیامت و محاسبه اعمالشان را به تصویر کشیده و بیان کرده که آنان وقتی با عذاب الهی روبرو میشوند؛ پا به فرار میگذارند و به آنان گفته میشود: «لَا تَرْكُضُوا وَارْجِعُوا إِلَى مَا أُتْرِفْتُمْ فِیهِ وَمَسَاكِنِكُمْ لَعَلَّكُمْ تُسْأَلُونَ قَالُوا یَا وَیْلَنَا إِنَّا كُنَّا ظَالِمِینَ(انبیاء/13و14) فرار نكنید و بازگردید به زندگی پرناز و نعمتتان، و به مسكنهای پر زرق و برقتان! تا سائلان بیایند و از شما تقاضا كنند گفتند: ای وای بر ما كه ظالم و ستمگر بودیم.»
3- حق الناس
یکی از گناهانی که بخشیده نمیشود. حق الناس است. البته حق الناس مفهومی گسترده است. بدهیهای مالی، غیبت، تهمت، بردن آبروی دیگران و قتل از آن دسته به شمار میآید. بخشیده نشدن حق الناس در اصل شعبهای از عدالت الهی نیز هست. چرا که در حق الناس طرف حساب شخص گناهکار، خدا نیست تا او را ببخشد؛ بلکه فرد دیگری صاحب حق است.
متاسفانه برخی با ضایع کردن حق دیگران، دنیای خود را آباد میکنند؛ خانهها، ویلاها و ماشینهای آنچنانی را به دست میآورند. قرآن قیامت و محاسبه اعمالشان را به تصویر کشیده و بیان کرده که آنان وقتی با عذاب الهی روبرو میشوند؛ پا به فرار میگذارند و به آنان گفته میشود: «لَا تَرْكُضُوا وَارْجِعُوا إِلَى مَا أُتْرِفْتُمْ فِیهِ وَمَسَاكِنِكُمْ لَعَلَّكُمْ تُسْأَلُونَ قَالُوا یَا وَیْلَنَا إِنَّا كُنَّا ظَالِمِینَ(انبیاء/13و14) فرار نكنید و بازگردید به زندگی پرناز و نعمتتان، و به مسكنهای پر زرق و برقتان! تا سائلان بیایند و از شما تقاضا كنند گفتند: ای وای بر ما كه ظالم و ستمگر بودیم.»
پس کسی که در آخرت، حق دیگران به گردن دارد باید صاحب حق را راضی کند و این ممکن نیست مگر آنکه از پاداشهایش به او ببخشد یا گناهان طرف مقابل را به عهده گیرد تا صاحب حق راضی شود.
به هر حال اگر کسی در دنیا نتوانست رضایت صاحب حق را جلب کند؛ میتواند کارهایی خاص را به نیت رد مظالم انجام داده تا چارهای برای روز قیامت وی باشد.
کلام نهایی
ما که معصوم نیستیم باید بدانیم برای داشتن گذرگاهی به بهشت باید تمام تلاش خود را برای دوری از گناه انجام دهیم و به هیچ عنوان گناهان نابخشودنی را انجام ندهیم و در آخر در جستجوی بخشش الهی از لغزشهای ناخواسته خود باشیم.
به گزارش تبیان به نقل از شیعه ویوز، چندی پیش تیمی از اساتید مسلمان آمریکا به سرپرستی دکتر سیدحسین نصر، استاد مطالعات اسلامی دانشگاه جورج واشنگتن، اقدام به ارائه ترجمه مشروحی از قرآن کریم تحت عنوان the study Quran به زبان انگلیسی کردند. این ترجمه، ولی به مذاق وهابی ها و سلفی ها خوش نیامده و در باره آن هشدار داده اند.
این اثر که به گفته خودِ دکتر نصر بهتر است در فارسی «شناخت قرآن» ترجمه شود ، در 2000 صفحه با هدف ایجاد فهمی عمیقتر نسبت به قرآن کریم ارائه شده و در کنار ترجمه انگلیسی، استنباطها از آیات قرآن در طول تاریخ را نشان میدهد تا از این طریق بتوان درک بهتری از معنا و کاربرد آن در دنیای امروز پیدا کرد.
اما دلیل عصبانیت سلفیهای تندرو این است که آنها چندین دهه بر بازار جهانی ترجمه قرآن تسلط داشتهاند.
از سوی دیگر، با سرمایهگذاری خانواده سلطنتی عربستان سعودی که پیرو فرقه وهابیت هستند، سلفیها معلمان، مساجد، مطالب آموزشی صوتی و تصویری و متون دینی خود را به سراسر جهان عرب و نیز شرق آسیا، پاکستان، اروپا و آمریکای شمالی صادر کرده و هرچه را که به دیدگاههای کوتهنظرانه آنها منطبق نباشد، رد میکنند.
کارن آرمسترانگ، استاد ادیان که در سال 2014 در مورد صدور وهابیت از سوی عربستان کتابی نوشته است، میگوید: در بسیاری از اماکن، آنها مساجدی به سبک سعودی با مبلغان وهابی تأسیس نموده و خدمات آموزشی برای فقرا نیز، بر طبق یک برنامه درسی وهابی انجام میشود.
آرمسترانگ میافزاید: در همین حال، مردان جوانی از کشورهای فقیر اسلامی مانند مصر و پاکستان، که مجبور به پیدا کردن کار در کشورهای حوزه خلیج فارس هستند تا از خانواده خود حمایت کنند، با وهابیت ارتباط پیدا کرده و آن را با خود به خانه بردهاند.
کتاب «شناخت قرآن» مورد غضب سلفی ها و سنی های تند رو قرار گرفته، زیرا مانند کتاب های آنها تفاسیری برای کشتار شیعیان ارائه نکرده و تنها در راه راست گام برداشته است
سنی های تند رو ، در اروپا و آمریکا نیز به طور فزایندهای به عنوان منبع جذب نیرو برای گروه های تروریستی مانند داعش یا جبهة النصره مورد استفاده قرار میگیرند و با تحریف آیات قرآن به کشتار شیعیان ، ایزدیها و هر آنکه از نظر آنها کافر محسوب باشد، میپردازند.
از این رو سلفیها و تکفیریها این ترجمه جدید از قرآن را یک چالش برای دکترین خود در کشورهای انگلیسیزبان میبینند و از آن چندان خرسند نیستند.
دکتر نصر میگوید: سلفیت یک جریان اصلی در سنت اسلامی نیست و قرنها اندیشه اسلامی را رد میکند. اندیشمندان سهیم در تهیه و تدوین کتاب شناخت قرآن که همگی مسلمان هستند، مخالف این عناد افراطگرایانه با تشیع می باشند.
به گفته دکتر نصر، کتاب شناخت قرآن، تلاش میکند تا فقدان گفتمان تاریخی مباحث قرآن را تا حدی جبران کند.
این کتاب به بررسی روند تحول اندیشه در سایه آیات قرآن میپردازد و از این رو جای تعجب نیست که افرادی مانند ابوعیسی نعمتالله، یک سلفی بریتانیایی که حضور فعالی در رسانههای اجتماعی دارد به پیروانش هشدار میدهد که به مانند طاعون از این کتاب برحذر باشند.
این کتاب که در ماه نوامبر گذشته منتشر شده اکنون در بسیاری از کتابخانهها و کتابفروشیها موجود بوده و به صورت آنلاین نیز به فروش میرسد.
کتاب «شناخت قرآن» مورد غضب سلفی ها و سنی های تند رو قرار گرفته، زیرا مانند کتاب های آنها تفاسیری برای کشتار شیعیان ارائه نکرده و تنها در راه راست گام برداشته است.
شبکه تخصصی قرآن تبیان در شمارههای آتی این نوشتار، برگردان بخشهایی از آن را منتشر خواهد کرد.
ترس از ساحت پروردگار عالم علاوه بر اینکه از کمالات معنوی است، منشا فضایل انسانی فراوانی در وجود آدمی، اصلاح نفسانی و سبب علاج امراض روحی است؛ از طرفی ترس از خداوند، موجب می شود انسان اعمالی را انجام دهد که این اعمال علم و انسان را کامل کند.
امام صادق علیه السلام، به یکی از یاران خویش فرمود: ای اسحاق! از خداوند چنان بترس گو اینکه او را می بینی؛ اگر تو او را نمی نگری، وی تو را می بیند و اگر گمان داری که خداوند تو را نمی بیند کافر شده ای و اگر بدانی که او تو را می نگرد و باز گناه نمائی، خدا را پست ترین نظر کنندگان به خودت قرار داده ای. ترس از خداوند، همانند خالی بر چهره بندگان مخلص خدا پدیدار است، به گونه ای که مردم از هیبت و وقار آنان می ترسند، پیامبر گرامی اسلام فرمود: «مَنْ خافَ اللّه خافَهُ کلّ شی ءٍ وَ مَنْ خافَ غَیر اللّه خَوَّفَهُ اللّهُ مِنْ کلّ شی ءٍ»؛ «آنکه از پروردگار ترسید هر چیزی از او می ترسد و کسی که از غیر خدا بترسد، خداوند وی را از هر چیزی می ترساند.»
آثار دنیوی ترس از خداوند
ترس از خداوند، برای انسان، آثار روحی، معنوی و مادی در دنیا به همراه دارد و همین آثار نیک در دنیاست که در آخرت نیز انسان را سعادتمند می گرداند . پیرامون آثار دنیوی ترس از خداوند، روایات فراوان است . در این جا، تنها گذری کوتاه برای یادآوری این آثار در فرهنگ غنی اسلام می شود:
امیر المومنین (علیه السلام) مىفرماید: هیچ یک از شما ترس نداشته باشد مگر از گناه خویش.» (نهج البلاغه، کلمه قصار82)
1 - علم و دین انسان کامل می شود: حضرت علی ( علیه السلام) در روایتی نقل فرمودند: «کسی که از خدا بترسد، معلوم می شود از نظر علم و ایمان کامل شده است .» (وسائل السیعه ج ١٣)
2 - به مقام علماء و اندیشمندان می رسد: اگر انسان از خدا بترسد، به مقام علماء و دانشمندان رسیده است; زیرا خداوند در آیه شریفه 28 سوره فاطر می فرماید: «فقط علماء و اندیشمندان هستند که از خداوند می ترسند .» (انما یخشی الله من عباده العلماء، فاطر/28)
اگر علم زمینه ساز ترس از خداوند برای انسان باشد، آن علمی است که ارزشمند است. اگر علم برای انسان زمینه انحراف، فساد و جنایت را به وجود بیاورد، آن علم نه تنها موجب خشیت از خداوند نمی شود، بلکه موجب استبداد و استکبار می شود و ارزشی هم ندارد .
3 - هدایت الهی: هدایت، نعمت الهی است که انسان به وسیله آن از گناهان دور شده و در سیر رضای حق تعالی قرار می گیرد و هم در دنیا و هم در آخرت از نعمات بی شمار الهی بهره مند می گردد . و آن نعمتی است که خداوند به انسان هایی که از او می ترسند، بشارت داده است . قرآن می فرماید: «از ستمکاران نترسید، از من بترسید تا من هم نعمتم را بر شما تمام گردانم و باشد که به راه حق و ثواب و هدایت دست یابید .» (بقره/150)
آثار اخروی ترس از خداوند
1 - ایمن از ترس قیامت: اگر انسان از خداوند بترسد، در قیامت از هول برپایی قیامت و حساب، در امان نخواهد بود . پیامبر (صلی الله علیه و آله) طی روایتی فرمودند: «هر کس که به واسطه ترس از خداوند به اندازه بال مگسی، اشک از چشمش بیرون آید، خداوند در روز واهمه بزرگتر (قیامت)، او را ایمن می گرداند .» (روضة الواعظین، ص 452)
2 - بهشت جایگاه اوست: از جمله آثار ترس از خداوند، آن است که انسان را از گناهان باز می دارد و در قیامت، جایگاه او بهشت خواهد بود . قرآن می فرماید: «اما کسی که از مقام و منزلت پروردگارش بترسد، و نفس خود را از هوی و هوس منع کند، البته نتیجه کارش این است که بهشت جایگاه اوست .» (نازعات/41)
امام صادق علیه السلام، به یکی از یاران خویش فرمود: ای اسحاق! از خداوند چنان بترس گو اینکه او را می بینی؛ اگر تو او را نمی نگری، وی تو را می بیند و اگر گمان داری که خداوند تو را نمی بیند کافر شده ای و اگر بدانی که او تو را می نگرد و باز گناه نمائی، خدا را پست ترین نظر کنندگان به خودت قرار داده ای
3 - آمرزش خداوند شامل حال او می شود: اگر فردی از خداوند، بترسد و از فرامین الهی و دستورات نبوی پیروی نماید، و احیانا، ندانسته و از روی جهالت، گناهانی مرتکب شود، خداوند بشارت داده است که مغفرت خود را شامل حال این فرد خواهد کرد . قرآن می فرماید: «(ای پیامبر!) اگر تو کسانی را بترسانی و اقرار کنی که پیرو آیات قرآن شده و از خدای متعال و مهربان در خلوت ها می ترسند، اینان را به مغفرت خداوند و پاداش با لطف و کرم او بشارت ده .» (یس/11)
4 - رستگار است: انسانی که از خدا می ترسد، رستگار می شود و از اهل کفر و شرک محسوب نمی گردد . خداوند در قرآن می فرماید: «و هر کس که فرمانبرداری خدا و پیغمبر کند و از خدا بترسد، پس آنان از رستگاران می باشند .» (نور/52) در حقیقت، ترس از خداوند، انسان را به فرمانبرداری از او و پیام های رسولش موظف می کند و در این حال است که انسان به رستگاری و هدایت دست می یابد .
5 - به مقام رضوان می رسد: چنان که در جهنم، عذاب خداوند درجه بندی است و هر کس به اندازه گناهش عذاب و کیفر می شود، در بهشت نیز درجات آنان امتیازبندی شده است و درجات بهشت متفاوت است . بالاترین مقام در قیامت، مقام رضوان است که مخصوص آن کسانی است که از خداوند می ترسند . قرآن می فرماید: «خداوند از آن مؤمنین راضی و خشنود است و آنان هم از خداوند خشنودند . این مقام برای کسی است که از پروردگارش بترسد .» (بینه/8)
سخن آخر اینکه:
معنای ترس از خدا در واقع واهمه از انجام ندادن وظایفی است که در برابر او داریم. اگر فرامین الهی را به کار نگیریم و در وظایف بندگی خود کوتاهی کنیم این ترس از معصیت است که وجود مارا فرا میگیرد که البته دور شدن از رحمت الهی را نیز به دنبال دارد. خداوند کریم در سوره نازعات آیات 40 و 41 می فرماید: «وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْوى» و آن کس که از مقام پروردگارش ترسان باشد و نفس را از هوى بازدارد، قطعاً بهشت جایگاه اوست! و نیز امیر المومنین (علیه السلام) مىفرماید: هیچ یک از شما ترس نداشته باشد مگر از گناه خویش.» (نهج البلاغه، کلمه قصار82)
منابع:
سایت حوزه
نهج البلاغه کلمات قصاروسائل الشیعه ج١٣
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ رِبا در لغت به معنای زیادی سود آمده و یا همان زیادی سودی که وام دهنده، از قرض خود میگیرد. رِبا یکی از اَرکان موجودیت نظام سرمایهداری غارتگر (مخصوصاً زرسالاران یهود) را تشکیل میدهد. همانگونه که میدانیم، ادیان الهی از رِبا به شدت نهی کرده و در دین مبین اسلام رِبا، به جنگ با خدا و رسول، تعبیر شده است: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ذَرُوا ما بَقِيَ مِنَ الرِّبا إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنينَ" فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ… [بقره/279-278]؛ ای کسانی که ایمان آوردهاید، از خدا بترسید و زیادی ربا را رها کنید اگر به راستی اهل ایمانید" پس اگر ترک ربا نکردید آگاه باشید که به جنگ خدا و رسول او برخاستهاید….».
اما حسینعلی نوری (معروف به بهاءالله)، با نادیده گرفتن این سیره، رِبا را در مسلک خود جایز اعلام میدارد؛ همچنان که اشراق خاوری به نقل از او مینویسد: «در لوح زین المقربین میفرمایند…: اکثری از ناس به این فقره مشاهده میشوند. چه اگر رِبحی در میان نباشد، اُمور مُعطل و مُعوق خواهد ماند. نفسی که موفق شود با همجنس خود یا هموطن خود و یا برادر خود مدارا نماید و یا مراعات نماید به دادن قرض الحسن، کمیاب است. لذا فضلاً علی العباد (منتی بر بندگان) رِبا را مثل معاملات دیگر که ما بین ناس متداول است قرار فرمودیم. یعنی ربح نقود از این حین… حلال و طیب و طاهر است».[1] در ادامه به بررسی چند اشکال پیرامون این حکم بهائیان میپردازیم.
اشکال اول: ملاحظه نمودیم حسینعلی بهاء، با توجه به آنکه از رِبا در کتاب آسمانی قرآن، به جنگ با خدا تعبیر شده، از این عمل به حلال و طَیّب یاد کرده و حتی جواز آن را مِنّتی بر گردن بندگان نامیده است. در حالی که او با این حکم، باید منّتش را بر سر سرمایهداران فُزونخواه و نزولخوار میگذاشت. چرا که در صورت تجویز رِبا، آنها هستند که خِشت طلا روی هم میچینند و مردم نیازمند و عادی که حسینعلی بهاء از آنان به عِباد تعبیر کرده، روز به روز به خاک سیاه مینشینند.
اشکال دوم: حسینعلی بهاء مدعی میشود که مردم به رِبا محتاجاند! و حال آنکه مردم به قرض و وام محتاجاند. لذا میتوان این نیاز را به وسیلهی قرضالحسنه برطرف ساخت و به جای تجویز رباخواری، ثروتمندان را ترغیب نمود تا در حَد توان، به یاری نیازمندان بشتابند و به آنها وام بدون بهره دهند. چرا که جواز رِبا، مانع از حسّ نوعدوستی و انجام کار خیر در جامعه میشود؛ همچنان که امام محمّدباقر (علیهالسلام) فرمودند: «إنَّما حَرَّمَ الله عَزَّوجَل الرِبا لِئلا یذهَب المَعروف [2]؛ خداوند ربا را حرام کرد تا کار خیر (قرضالحسنه) از بین نرود».
اشکال سوم: آیا پیامبر خودخواندهی بهائیان غافل از آن بوده، در جامعهای که ربا در آن مذموم است و پولها به سوی قرضالحسنه هدایت میشوند، در فرض جایز شمردن ربا، برخی به اُمید رِباخواری، از پرداخت قرضالحسنه امتناع میورزند!
اشکال چهارم: آیا حسینعلی آگاه نبود که رِبا موجب رکود اقتصادی و مانع جریان هدایت ثروت، در مسیر تولید و تجارت میشود؛ همچنان که امام صادق (علیهالسلام) میفرمایند: «لَو کانَ الرِبا حَلالاً لَتَرَکَ النّاس التجارات و ما یَحتاجُونَ إلیه.[3] اگر ربا حلال بود هر آیینه مردم، داد و ستدهای مورد نیازشان را ترک میکردند».
اما در پایان باید دانست که ادیان آسمانی، همیشه درصدد از بین بردن شیوههای نادرست و زیانبار در زندگی بشر و جایگزینی آنها با شیوههای مشروع و سودمند بودهاند. نه اینکه به صِرف رواجِ آن شیوهی ناصحیح در جامعه، به آن تمکین کرده و مردم را نسبت به آثار سوء آن، در غفلت گذارند.
پینوشت:
[1]. عبدالحمید اشراق خاوری، گنجینه حدود و احکام، نسخه الکترونیکی، ص 203-202.
[2]. علامه مجلسی، بحارالأنوار، بیروت: مؤسسة الوفاء، 1404 ق، ج 100، ص 120.
[3]. ابن بابویه قمی، من لایحضره الفقیه، قم: انتشارات جامعهی مدرسین، 1413 ق، ج 3، ص 567.
ا
ز جمله بحثها و مواردی که زرتشتیان نسبت به جوامع و ادیان با آن مواجه هستند ، بحث ازدواج با محارم است که زمان زیادی است که این ایراد بر جامعه زرتشتیان نسبت داده می شود و در این بین دو دسته نظریات وجود دارد:
عده ای که عمده آنها زرتشتی هستند ، این ازدواج را در دین زرتشت رد می کنند و بیان می دارند که چنین ازدواجی در ایران باستان و دین زرتشت وجود ندارد.
در مقابل، عده ای که بر این باورند، در دین زرتشت ازدواج با محارم وجود داشته، به چند متن از منابع زرتشتیان اشاره کرده اند.
ابتدا قولی از افرادی که ازدواج با محارم در دین زرتشت را قبول ندارند بیان می کنم:
سوال:
آیا دین زرتشت ازدواج محارم را جایز می داند؟
پاسخ کوروش نیکنام:
خیر، زرتشتیان زناشویی با نزدیکان را ندارند . یکی از تهمت های ناروای دشمنان فرهنگ ایران، ازدواج با محارم در سنت ایران باستان است که دروغی بیش نیست ، در مورد بینش زرتشت دراین باره به هات 53 از گات ها بیندیشیم که پیام آور ایران به دخترش پورچیستا می گوید جاماسب ( که از نزدیکان نیست وبیگانه است ) به خواستگاری تو آمده است من او را در دین داری تایید می کنم ولی تو با خردمندی و اختیار اگر مایلی او را به شوی خود بپذیر. و این نشان از باور به سنت زن و شویی در فرهنگ زرتشتیان است.و هیچگاه در تاریخ زندگی زرتشتیان ازدواج با نزدیکان مشاهده نشده است .
نکته :
در مورد پاسخ کوروش نیکنام چند نکته قابل تامل است:
۱-آقای نیکنام به جای اینکه پاسخ سوال را بیان کند ، آن را تهمت می داند!! سوال در مورد بحث ازدواج با محارم و باید آقای نیکنام پاسخ شبهات را بدهد ولی بجای آن این مطلب را تنها تهمت می داند و از پاسخ دادن آن به نوعی طفره می دهند.
۲-آقای نیکنام تنها موردی از اشو زرتشت و دخترش را بیان می کند و آن را دال بر فرهنگ زرتشتیان می داند و نتیجه می گیرد که در تاریخ زندگی زرتشتیان ازدواج با نزدیکان نبوده است. آیا به نظر شما این پاسخ کاملی می باشد ؟
حال سوالی باقی است که آیا پاسخ نیکنام در جواب سوال ، درست می باشد ؟ آقای نیکنام در عوض پاسخ ، این مقوله را تایید می کنند و بهتر می بود بجای بیان سخن زرتشت در مورد ازدواج ، شبهه را بیان می داشتند.
در ادامه ، قول آقای آذر گشتسب که ازدواج محارم را در ایران باستان و دین زرتشت قبول ندارند بیان می شود، در حالی که این مطلب هم خالی از ایراد نمی باشد.
آقاى آذرگشتسب مى گوید: یكى از اتهاماتى كه به پدران نامدار ما نسبت داده اند تهمت نارواى زناشوئى با نزدیكان است كه از سوى دشمنان ایران و افرادى كه از مذهب ایرانیان باستان اطلاع عمیق نداشته اند، به نیاكان نامدار ما وارد آمده و آنها را به ارتكاب این عمل زشت ، متهم نموده اند. این افتراء نخست از سوى یونانیان كه با پدران ما دشمنى دیرینه داشته اند به منظور خاصى به آنها نسبت داده شد و قرنها بعد پس از آنكه خاك پاك ایران لگدكوب سم ستوران اعراب گردید، اینان نیز تا آنجا كه توانستند به این آتش دامن زدند، و در قرن اخیر چند تن از خاورشناسان و اوستادانان غربى ، با پیدا كردن واژه اوستائى ((فیتودت)) به خیال خودشان به این موضوع - تهمت - صحه گذاشتند، و ما اینك مى كوشیم تا به این تهمت ناروا كه پایه و اساسى ندارد با عقل و منطق جواب گوئیم و براى اینكه نوشته و ترتیب خاصى برخوردار باشد،…….. به تهمت هاى وارده یكى پس از دیگرى با دلیل و منطق پاسخ مى گوئیم ، ………
بررسی سه مورد تاریخی:
۱-ازدواج كامبوزیا (کمبوجیه) با خواهر خود
نخستین نویسنده اى كه راجع به این موضوع مطلبى نوشته و این تهمت را به پادشاه بزرگ هخامنشى وارد نموده ، هرودت (484-409 پیش از میلاد) است . این نویسنده شرح قضیه را در كتاب خود به این مضمون آورده است : دومین خطایى كه كامبوزیا (کمبوجیه) مرتكب شد، كشتن خواهرش بود كه او را به مصر آورده و با او مانند یك زن زندگى مى كرد، گرچه او خواهرش بود و از یك پدر و مادر.
طرز ازدواج آنها بدین طریق بود كه پیش از این ، ازدواج برادر و خواهر مرسوم نبود؛ ولى كامبوزیا كه عاشق خواهرش شده بود، با اینكه مى دانست كه این كار غیر عادى است ، معهذا نمى توانست از آن چشم بپوشد. بنابراین پس از مدتى ، این مطلب را با قضات سلطنتى در میان نهاد و از آنها چاره جوئى كرد. داوران از پادشاه سه روز مهلت خواستند تا قوانین كشور را بررسى كنند. پس از پایان مهلت به حضور شاه شرفیاب شده ، به عرض رساندند كه در كلیه قوانین موجود نتوانستند قانونى بیابند كه خواهر را بر برادر حلال كند، ولى قانونى وجود دارد كه مى گوید: شاه سایه خدا است و فوق قانون است ! بنابراین او مى تواند به تمایل خود جامه عمل بپوشاند.
آنچه از این نوشته بدست مى آید این است كه در ایران باستان ازدواج با محارم نه سابقه كشورى داشته و نه سابقه در قوانین مذهبى . بنابراین هرودت گفته اش جز یك تهمت بیش نبوده ، ولى متاءسفانه نویسندگان دیگر كه بعد از هرودت آمده اند این مطلب را ناقص و با غرض خصمانه به مذهب زرتشت نسبت داده اند و پدران ما را متهم به عمل زشت ازدواج با محارم نموده اند.
نکته:
در این پاسخ چند مورد وارد می شود:
اولا اگر منظورتون از نداشتن سابقه کشوری ، این است که این مطلب در داخل ایران صورت نگرفته است ، پس خود اشو زرتشت هم که در خوارزم متولد یافته هم از بحث ایران خارج می باشد؟ غیر از این منطقه مصر هم در آن زمان جزو امپراتوری ایران بوده است؟
دوما مطلب شما در مورد تهمت خواندن سخن هرودت هم نوعی تهمت است چون پاسخ قانع کننده ای بیان نداشتید.
سوما، واقعا مطالبی که از ایران باستان و تاریخ و عقاید آن بدست زمان امروزه رسیده به چه طریق بوده است؟ آیا همین یونانی ها و غرب شناسان برای فهم ایران باستان زحمات زیادی نکشیده اند؟
۲-ازدواج اردشیر دوم با دختر خود
نخستین نویسنده یونانى كه به این موضوع اشاره نموده (( كتزیاس )) است كه در سال 440 قبل از میلاد مى زیسته است نوشته هاى او در دست نیست ، ولى پلوتارك كه در سال 66 بعد از میلاد به دنیا آمده در رابطه با زندگى اردشیر دوم ، پادشاه هخامنشى به استناد گفته كتزیاس ، این پادشاه را متهم به ازدواج با دخترش مى كند. پلوتارك در این باره مى گوید:
اردشیر دوم - ارتاكزرس - یك كار كرد كه كلیه بدى هاى او را نسبت به یونانیان جبران كرد و آن كشتن - تیسافرن - دشمن بزرگ یونان بود كه پادشاه به اصرار مادرش ، پریزاد، تیسافرن را كشت ، و چون پادشاه این كار را به اصرار مادر و طبق تمایلات او انجام داد، مادرش از آن به بعد مى كوشید كه پادشاه را از خود راضى نگهدارد و در هیچ كارى برخلاف میل او رفتار نكند. پریزاد بارها دیده بود كه پادشاه نسبت به یكى از دخترهاى خود - آتوسا - علاقه زیادى دارد ولى مى كوشد كه این عشق و علاقه را از مادر خود و مردم پوشیده دارد. پریزاد، پس از اطلاع از این موضوع كوشید تا نسبت به نوه اش - آتوسا - علاقه بیشترى نشان دهد و هر وقت فرصت مى یافت ، از زیبائى و حسن رفتار او نزد پادشاه سخن فراوان مى گفت و او را لایق پادشاه مى دانست تا سرانجام ، شاه را تحریك كرد تا با او ازدواج كند.
پاسخ آقای آذرگشتسب: در اینجا باز مشاهده مى شود كه شاهنشاه از اینكه به دختر خود عشق مى ورزد، همواره مى كوشد تا این عشق را از نظر مردم پوشیده دارد، چون از مردم و مادرش خجلت مى كشد، و عاقبت اردشیر به تحریك مادرش كه زن جاه طلب و بدجنسى بود، به این كار اقدام مى ورزد.
نکته:
لازم به ذکر است، یکی از منابع برای تاریخ نویسان امروزی ، سخنان نویسندگان یونانی می باشد.
پاسخ آقای آذرگشتسب , بیشتر دلالت دارد که این عمل صورت گرفته , هرچند که مخفیانه می باشد ، و ایشان در رد این مطلب سخنی را بیان نداشته اند.
نسبت به اینکه آقای آذر گشتسب در مقام پاسخ گویی و رد این مطلب هستند ، ولی جواب ایشان دال بر رد این مطلب نیست بلکه بر صورت گرفتن این ماجرا دلالت دارد.
۳-ازدواج قباد با دختر خود
موضوع ازدواج قباد با دخترش را اولین بار ((آگاتیس)) كه در عهد پادشاهى انوشیروان مى زیست ، عنوان نموده است كه قباد پدر انوشیروان با دختر خود به نام ((زنبق)) ازدواج كرده ولى بدین موضوع نه فردوسى روانشاد در شاهنامه اش اشاره كرده و نه تاریخ نویسان عرب و دیگر تاریخ نگاران و حتى پروفسور رالینون مترجم تاریخ هرودت به انگلیسى ، در این باره چیزى ننوشته است . اگر شبهه را قوى بگیریم ممكن است بگوئیم كه قباد تحت تأثیر آئین مزدك قرار گرفته و این كار را كرده است ، زیرا مى دانیم در زمان پادشاهى قباد، شخصى به نام مزدك پیدا شد و ادعاى پیامبرى نمود و عده اى از مردم ایران ، از جمله قباد، دین و آئین او را پذیرفتند.
دینى كه مزدك عرضه داشت بر اساس اشتراك در همه چیز دور مى زد. مزدك مى گفت: خداوند همه چیز را براى همگان آفریده است ، و نباید آن را به شخصى معین اختصاص داد. دین جدید با قوانین اشتراكى خود به اساس قانون مالكیت و زناشویى و مراسم و سنن خانوادگى ایرانیان لطمه بزرگى وارد نمود و آن را سست كرد.
پاسخ :آگاتیاس مى گوید: عمل ازدواج با محارم اخیرا در ایران پیدا شده و همه این خلاف قانونها و بى نظمى ها، در اثر تعلیمات دین مزدك در ایران پیدا شده بود كه با خلع قباد از پادشاهى و كشته شدن مزدك و مزدكیان ، ریشه كن شد ، و پیش از پادشاهى قباد و ظهور مزدك ، عمل ازدواج با محارم در ایران ، متداول نبوده و به قول آگاتیاس ، اخیرا شیوع یافته است.
نکته:
در پاسخ این مورد هم آقای آذرگشتسب این مطلب را از یونانیان می داند و همین را موجب رد آن می داند با اینکه یکی از منابعی که در شناخت ایران باستان و تاریخ آن ، مورد استفاده موخان می باشد ، سخن یونانیون می باشد.
با اینکه آقای آذرگشتسب در مقام رد بحث ازدواج بامحارم هستند ، باز هم وقوع این ماجرا را اثبات می کنند که این مورد ازدواج با محارم صورت پذیرفته است.
چرا آقای آذرگشتسب در تمامی این موارد تاریخی که می خواهند این ادعا ها را رد کند ، آنها را اثبات می کنند ، این دلالت بر چه دارد؟ وجود ازدواج با محارم ، یا عدم وجود آن؟
پی نوشت:
1- سایت موبد کوروش نیکنام
2- کتاب نوروز تا نوروز, موبد کوروش نیکنام
3- مراسم مذهبی و آداب زرتشتیان, موبد اردشیر آذرگشسب.
به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، حضرت فاطمه معصومه علیهاالسلام در اول سال 173 هجری قمری در مدینه چشم به جهان گشود. پدرش امام هفتم شیعیان حضرت موسی بن جعفر(ع) و مادرش نجمه خاتون بود که به علت پاکی و طهارت نفس به او طاهره میگفتند.
حضرت معصومه(س) در 28 سالگی و در روز دوازدهم ربیع الثانی سال 201 هجری قمری در قم رحلت کرد که امروز بارگاه ملکوتی و مرقد مطهرش همچون خورشیدی در قلب شهرستان قم میدرخشد و همواره فیض بخش و نورافشان دلها و جانهای تشنه معارف حقانی است.
آن حضرت در واقع بتول دوم و جلوهای از وجود حضرت زهرا سلام الله علیها بود، همچنین در طهارت نفس امتیازی خاص و بسیار والاداشت که امام هشتم برادر تنی آن حضرت او را که نامش فاطمه بود، «معصومه» خواند و فرمود: «من زار المعصومة بقم کمن زارنی»؛ کسی که حضرت معصومه(س را در قم زیارت کند مانند آن است که مرا زیارت کرده است.
مقام علمی و عرفانی حضرت فاطمه معصومه(س)
مقام علمی و عرفانی حضرت فاطمه معصومه(س) در مرحله ای است که در فرازی از زیارتنامه غیر معروف او میخوانیم: «السلام علیک یا فاطمه بنت موسی بن جعفر و حجته و امینه»؛ سلام بر تو ای فاطمه دختر موسی بن جعفر و حجت و امین از جانب موسی بن جعفر. و باز میخوانیم: «السلام علیک ایتها الطاهرة الحمیدة البرة الرشیدةالتقیة الرضیة المرضیة»؛ سلام بر تو ای بانو پسندیده نیک سرشت، ای بانوی رشد یافته، پاک طینت، پاک روش، شایسته و پسندیده.
بدین لحاظ و مقامات عالی معنوی آن بانوست که حضرت رضا(ع) در فرازی از زیارتنامه معروفش به ما آموخته که در کنار مرقدش خطاب به او بگوییم: «یا فاطمه اشفعی لی فی الجنة فان لک عندالله شانا من الشان»؛ ای فاطمه! در بهشت از من شفاعت کن چرا که تو در پیشگاه خداوند دارای مقامی بس ارجمند و والا هستی.
امام صادق(ع) سالها قبل از ولادت حضرت معصومه(س) در توصیف قم سخن گفته و آن مکان را حرم خاندان رسالت خوانده بود. آنگاه فرمود: به زودی بانویی از فرزندانم به سوی آن کوچ کند که نامش فاطمه دختر موسی بن جعفر است و با شفاعت او همه شیعیانم وارد بهشت می شوند. خاندان عصمت پیامبر در انتظار آن بودند که این دختر ممتاز چشم به این جهان بگشاید تا قلب و روی آنان را به دیدار خود روشن و منور گرداند.
آغاز ماه ذیقعده برای حضرت رضا(ع) و دودمان نبوت و آل علی علیهمالسلام پیام آور شادی مخصوص و پایان بخش انتظاری عمیق و شور آفرین بود زیرا حضرت نجمه فرزندی جز حضرت رضا(ع) نداشت و مدتها پس از حضرت رضا نیز دارای فرزندی نشده بود. از آنجا که سال ولادت حضرت رضا(ع) یعنی سال 148 هجری قمری و سال ولادت حضرت معصومه علیها سلام سال 173 و بین این دو ولادت بیست و پنج سال فاصله بود و از طرفی امام صادق(ع) ولادت چنان دختری را مژده داده بود، از این رو خاندان پیامبر بیصبرانه در انتظار طلوع خورشید وجود حضرت معصومه(ع) بودند.
این سؤال که پیامبر اسلام با آنکه چند فرزند دختر داشت چرا حضرت زهرا را بیشتر دوست می داشت و به او بیشتر اعتبار می داد. سؤالی است که درباره حضرت معصومه علیهاالسلام نیز صادق است که چرا حضرت موسی بن جعفر(ع) با داشتن دختران بسیار به حضرت معصومه علیها سلام توجه می کرد و در میان آنها این دختر به آن همه مقامات نائل شد.
پاسخش این است که در آیات قرآن و گفتار پیامبر و امامان به طور مکرر معیار، داشتن علم، تقوا و جهاد و سایر ارزشهای والای انسانی است. براستی که حضرت معصومه(ع) همچون جدهاش حضرت زهرا(س) در معیارهای ارزشی اسلام یکه تاز عرصه ها و در علم و کمالات و قداست گوی سبقت را از دیگران ربوده بود. وی تافتهای ملکوتی و جدا بافته و ساختار وجودی او از دیگران ممتازبود.
همان گونه که پیامبر(ص) در شأن حضرت زهرا(س) فرمود: «فداها ابوها»؛ پدرش به فدایش باد. حضرت موسی بن جعفر(ع) نیز در شأن حضرت معصومه(س) فرمود: «فداها ابوها».
حضرت معصومه(س) همنام حضرت فاطمه زهراست دراین نام رازها نهفته است. یکی از رازها این بود که در علم و عمل از رقبای خود پیشی گرفته و دیگر این که از ورود شیعیان به آتش دوزخ جلوگیری میکند. همچنین از نظر کمالات علمی و عملی بی نظیر است دیگر این که گرچه مرقد مطهرش آشکار است و همانند مرقد مطهر حضرت زهرا سلام الله علیها مخفی نیست ولی مطابق مکاشفهای که برای بعضی از اولیای خدا روى داده امام باقر یا امام صادق علیهمالسلام فرمودند: کسی که مرقد حضرت معصومه علیها سلام را زیارت کند به همان مقصودی نائل خواهد شد که از زیارت قبر حضرت زهرا(س) نایل میشود.
از دیگر مشابهتهای حضرت معصومه(س) به حضرت زهرا فداکاری ایشان در راه اثبات ولایت بود زیرا حضرت معصومه(س) نیز آن چنان تلاش کرد که جان خود را فدا کرد و به شهادت رسید. یعنی حضرت معصومه(س) نیز با کاروانی از حجاز به سوی خراسان برای دیدار چهره عظیم ولایتمداران عصر یعنی برادرش حضرت رضا(ع) حرکت کرده تا یار و یاور او باشد ولی در مسیر هنگامی که به سرزمین ساوه رسید دشمنان خاندان نبوت در یک جنگ نابرابر بستگان و برادرش را به شهادت رساندند و با ریختن زهر در غذایش او را مسموم ساختند که بیمار شد و به قم آمد و پس از شانزده روز سکونت در قم به شهادت رسید همان گونه که حضرت زهرا سلامالله علیها با استدلالهای متین و استوار، حقانیت ولایت حضرت علی(ع) را تبیین می کرد، حضرت معصومه(س) نیز چنین بود.
بنا بر نظر مرحوم علامه طباطبایی(ره) در تفسیر قیم المیزان،اسماء الهی که در قرآن آمده، 127 اسم است. اما تعداد این اسماء در متون روایی مکتوب، برابر است با عدد 99. آیا این اسمها توقیفی است؟ چه تفاوتی است بین اسم و صفت؟ آیت الله سیدان از مدرسان حوزه علمیه قم در درس تفسیر خود، به سوالات یادشده پاسخ دادهاند.
شبکه تخصصی قرآن تبیان
الحمد لله رب العالمین خیر الصلوة و السلام علی خیر خلقه حبیب اله العالم ابی القاسم محمد ص و علی آله آل الله و لعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله من الآن الی یوم لقاء الله.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدی لِلَّتی هِیَ أَقْوَم [1]
برای خداوند متعال در قرآن کریم اسمائی ذکر شده است و فرموده است که به آن مرا بخوانید"وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها [2]
فرق بین اسم و صفت
جمالا فرق بین این دو این است که اسم دلالت می کند بر شی ای اعم از اینکه صفتی از صفات آن شیء را هم حکایت کند و در بر داشته باشد یا نه اما صفت چیزی است که یکی از صفات آن شیء را بیان می کند لذا در ارتباط با اسماء الهی اگر بگوییم که الله علم برای ذات حضرت حق می باشد - اگر چه در علم بودن این اسم اختلاف است ولی اکثر می گویند علم است ما را فقط به ذات حضرت حق رهنمون می سازد گرچه این ذات، ذاتی است که مستجمع جمیع کمالات می باشد.
کلام مرحوم علامه در المیزان
ایشان در ذیل آیه«وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها وَ ذَرُوا الَّذینَ یُلْحِدُونَ فی أَسْمائِهِ سَیُجْزَوْنَ ما كانُوا یَعْمَلُون» [3] در بیان فرق بین اسم و صفت به همان فرقی که بیان کردیم، اشاره می کنند.
قوله تعالى: «وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها» الاسم بحسب اللغة ما یدل به على الشیء سواء أفاد مع ذلك معنى وصفیا كاللفظ الذی یشار به إلى الشیء لدلالته على معنى موجود فیه، أو لم یفد إلا الإشارة إلى الذات كزید و عمرو و خاصة المرتجل من، الأعلام [4]
در جای دیگر می فرمایند:
لا فرق بین الصفة و الاسم غیر أن الصفة تدل على معنى من المعانی یتلبس به الذات أعم من العینیة و الغیریة، و الاسم هو الدال على الذات مأخوذة بوصف [5] .
می فرمایند فرقی بین اسم و صفت نیست مگر اینکه صفت اسمی را گویند که دلالت بر معنایی می کند که ذاتی که این صفت در ارتباط با اوست، آن ذات متلبس به آن صفت است چه این صفت، صفت ذات آن شیء باشد مانند علم و قدرت در مورد خداوند متعال و چه صفت ذات او نباشد مانند خالق و رازق که از صفات فعل حضرت حق می باشند و اسم چیزی است که دلالت بر ذات می کند چه موصوف به وصفی باشد یا نباشد.
تعداد اسماء الهی در قرآن کریم
مرحوم علامه طباطبایی عدد اسماء الهی را در قرآن 127 می دانند [6] و بعد می فرمایند که در روایات شیعه و اهل سنت عدد اسامی 99 ذکر شده است.
روایات بسیارى كه از طرق شیعه و سنى وارد شده كه پیغمبر اكرم فرمود:” براى خدا نود و نه، یعنى صد منهاى یك اسم است، هر كس آنها را بشمارد داخل بهشت مىشود” و همچنین روایات دیگرى كه قریب به این مضمون است هیچ یك دلالت بر توقیف ندارد
آیا اسماء حضرت حق توقیفیه می باشد یا نه؟
مرحوم علامه در این زمینه میفرمایند:
تبین مما تقدم أن لا دلیل على توقیفیة أسماء الله تعالى من كلامه بل الأمر بالعكس، و الذی استدل به على التوقیف من قوله: «وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها وَ ذَرُوا الَّذِینَ یُلْحِدُونَ فِی أَسْمائِهِ» الآیة مبنی على كون اللام للعهد، و أن یكون المراد بالإلحاد التعدی إلى غیر ما ورد من أسمائه من طریق السمع، و كلا الأمرین مورد نظر لما مر بیانه
و أما ما ورد مستفیضا مما رواه الفریقان عن النبی ص: «أن لله تسعة و تسعین اسما مائة إلا واحدا- من أحصاها دخل الجنة»
أو ما یقرب من هذا اللفظ فلا دلالة فیها على التوقیف. هذا بالنظر إلى البحث التفسیری، و أما البحث الفقهی فمرجعه فن الفقه و الاحتیاط فی الدین یقتضی الاقتصار فی التسمیة بما ورد من طریق السمع، و أما مجرد الإجراء و الإطلاق من دون تسمیة فالأمر فیه سهل [7] .
می فرمایند: از آنچه گذشت روشن گردید كه در قرآن هیچ دلیلى بر توقیفى بودن اسماء خداى تعالى وجود ندارد بلكه دلیل بر عدم آن هست، آیه شریفه” وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها وَ ذَرُوا الَّذِینَ یُلْحِدُونَ فِی أَسْمائِهِ …” كه بعضى با آن بر توقیفى بودن اسماء خدا استدلال كردهاند، استدلالشان وقتى صحیح است كه” الف لام” در ” الاسماء” براى عهد باشد، و مراد از الحاد در اسماء تعدى از اسماء معین خدا و اضافه كردن اسمایى كه از طریق نقل نرسیده، بوده باشد، و لیكن هم عهد بودن” الف لام” و هم به معناى تعدى بودن الحاد مورد نظر و اشكالى است كه در سابق بیانش گذشت (بلکه الف و لام، الف و لام جنس می باشد).
و اما روایات بسیارى كه از طرق شیعه و سنى وارد شده كه پیغمبر اكرم فرمود:” براى خدا نود و نه، یعنى صد منهاى یك اسم است، هر كس آنها را بشمارد داخل بهشت مىشود” و همچنین روایات دیگرى كه قریب به این مضمون است هیچ یك دلالت بر توقیف ندارد، البته همانطورى كه گفتیم این از نظر بحث تفسیرى است، نه بحث فقهى، ممكن است از نظر بحث فقهى و احتیاط در دین جایز نباشد انسان از پیش خود براى خدا اسم بگذارد، زیرا احتیاط اقتضا دارد كه در اسم بردن از خدا به همان اسمایى اكتفاء شود كه از طریق نقل رسیده باشد، همه این حرفها راجع به اسم گذاردن است، و اما صرف اطلاق، بدون اینكه پاى اسمگذارى در میان بیاید البته اشكالى نداشته و امر در آن آسان است(مانند واجب الوجود به شرطی که این اسم موجب نقص و تشبیه نباشد.
منبع: درس تفسیر آیت الله سیدان، تاریخ 91/03/03
پینوشتها:
[1] - اسراء آیه 9
[2] - سوره اعراف آیه ا180
[3] - همان
[4] - تفسیر المیزان ج 8 ص 342
[5] - همان ص 352
[6] - همان ص 357
[7] - همان ص 358 و 359
نکته بسیار اساسی که باید بدان توجه کنیم، این است که عموما ما تصویری از برده داری در ذهن داریم که مطابق آن درباره برده داری قضاوت می کنیم. عده ای ظالم و تجاوزکار، با سوء استفاده از قدرت، انسان های بی گناهی را به بند کشیده و هر گونه بدرفتاری با آنها را روا داشته و از تمامی حقوق خود محروم می کنند. اگر منظور از برده داری مجاز شمرده شده در اسلام این است، همان ابتدای سخن باید بگوییم هرگز در اسلام چنین چیزی پذیرفته نشده و نمی شود.
فرآوری: حجت الاسلام تیموری - بخش احکام اسلامی تبیان
تمام رسالت انبیاء الهی بر پا داشتن عدل و قسط و مقابله با این گونه ستم هاست:
لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ (۲۵ حدید) ؛به راستی که پیامبران خود را با دلایل روشن فرستادیم, و با آنها کتاب (آسمانی) و میزان (عدالت) نازل کردیم. تا مردم به عدالت قیام کنند.
پس جا دارد، تصور اولیه خود را کنار گذاشته و با نظری دقیق بنگریم منظور اسلام از جواز برده داری چیست؟
اسلام بر خلاف بعضی از مکاتب همه انسان ها را از اصل واحدی می داند:
یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ خَبیرٌ (۱۳ حجرات) اى مردم! ما شما را از یك مرد و زن آفریدیم و شما را تیره ها و قبیله ها قرار دادیم تا یكدیگر را بشناسید (اینها ملاك امتیاز نیست،) گرامی ترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست خداوند دانا و آگاه است!
حال آنکه بعضی مکاتب مدعی پست تر بودن بعضی از نژادها بوده و معتقد بوده اند که آنها برای نوکری دیگر انسان ها آفریده شده اند. همچنین اسلام با هر گونه خوی استکباری و استعماری مخالفت کرده و نه تنها به پیروان خود اجازه استکبار نمی دهد، با نهی از ظلم پذیری، مانع کامیابی مستکبران نیز می شود.
اما باید توجه کرد که انسان ها به طور طبیعی و اولیه از حقوقی مساوی برخوردار هستند. ولی رفتار و عملکردشان می تواند در این حقوق اثرگذار باشد و آن را تغییر دهد. مثلا همه انسان ها، حق آزادی دارند، اما کسی که جرمی مرتکب شده و مرتکب دزدی شده، با دستان خود، این حق را سلب نموده و نمی تواند نسبت به زندانی شدن اعتراض کند.
اسلام براى آزادى بردگان طرح بسیار دقیق و حساب شده ای ارائه کرده است. زیرا گاه نیمى از جامعه را بردگان تشکیل مى دادند، که نه کسب و کار مستقلى داشتند، و نه وسیله اى براى ادامه زندگى. اگر اسلام با یک فرمان عمومى دستور مى داد همه بردگان را آزاد کنند، یا بیشتر آنها تلف مى شدند و یا این جمعیت عظیم بیکار و گرسنه ای که محرومیت به او فشار آورده به همه جا حمله ور می شد و درگیرى و خونریزى به راه انداخته نظم جامعه را مختل می کرد. بنابراین اسلام طرح و برنامه حساب شده ای وضع کرد تا اینان تدریجا آزاد شده و جذب جامعه گردند
ماجرای برده گیری مجاز در اسلام نیز از همین سنخ است. عده ای سلاح در دست گرفته و علیه مال و جان مسلمانان اقدام کرده اند. که بنابر منطق و عقل، مقابله با آنها لازم است و کشتن آنها نیز مجاز می شود. با این حال اسلام با رافت و رحمت، اجازه کشتن بی حساب دشمن در جنگ را نداده است. و تنها به قدری که ضروری است، و سبب فروکش کردن شعله جنگ می شود، می توان کفار حربی را کشت. اما پس از تضعیف دشمن، باقی اسیر می شوند:
فَإِذَا لَقِیتُمُ الَّذِینَ كَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقَابِ حَتَّى إِذَا أَثْخَنْتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَإِمَّا فِدَاءً حَتَّى تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا (۴ محمد) ؛ و هنگامى كه با كافران (جنایت پیشه) در میدان جنگ رو به رو شدید گردنهایشان را بزنید، تا به اندازه كافى دشمن را در هم بكوبید در این هنگام اسیران را محكم ببندید سپس یا بر آنان منّت گذارید (و آزادشان كنید) یا در برابر آزادى از آنان فدیه [غرامت] بگیرید (و این وضع باید هم چنان ادامه یابد) تا جنگ بار سنگین خود را بر زمین نهد.
چرا برده داری در اسلام حرام نگردیده است؟
چرا برده داری در اسلام حرام نگردیده است؟ در حالی که خداوند متعال در قرآن مجید (آیه شریفه لا اکراه فی الدین) انسان را در انتخاب دین دارای اختیار و حق انتخاب دانسته است.
در برخورد اسلام با این مسأله برده داری باید به این نکات توجه داشت که:
1 - اسلام هرگز ابداع کننده بردگى نبوده است.
2 - اسلام به سرنوشت دردناک بردگان در گذشته به عنوان یک معضل بزرگ اجتماعی نگریسته است.
3 - اسلام براى آزادى بردگان طرح بسیار دقیق و حساب شده ای ارائه کرده است. زیرا گاه نیمى از جامعه را بردگان تشکیل مى دادند، که نه کسب و کار مستقلى داشتند، و نه وسیله اى براى ادامه زندگى. اگر اسلام با یک فرمان عمومى دستور مى داد همه بردگان را آزاد کنند، یا بیشتر آنها تلف مى شدند و یا این جمعیت عظیم بیکار و گرسنه ای که محرومیت به او فشار آورده به همه جا حمله ور می شد و درگیرى و خونریزى به راه انداخته نظم جامعه را مختل می کرد. بنابراین اسلام طرح و برنامه حساب شده ای وضع کرد تا اینان تدریجا آزاد شده و جذب جامعه گردند .
این طرح مواد زیادى دارد که عبارتند از :
ماده اول - بستن سرچشمه هاى بردگى
ماده دوم - گشودن دریچه آزادى
ماده سوم - احیاى شخصیت بردگان
ماده چهارم - رفتار انسانى با بردگان
ماده پنجم ٓ اعلام انسان فروشى بعنوان بدترین کار !
پیشوایان اسلام اگر برده یا بردگانی در اختیار داشتند در قالب همین برنامه حساب شده و حکیمانه اسلام بوده است و معاشرت آنان با بردگان به گونه ای بود که در بسیاری از موارد وقتی برده ای را آزاد می کردند آن برده حاضر نمی شد منزل امام علیه السلام را ترک کند.
رونمایی از گنبد مرمت شده حرم مطهر حضرت علی ابن ابیطالب(ع) شنبه 26 آذر همزمان با 17 ربیعالاول سالروز ولادت پیامبر اکرم(ص) و امام جعفر صادق(ع) در نجف اشرف برگزار شد.گنبد مطهر علوی در حرم حضرت علی(ع) بعد از 300 سال و به دست استادکاران و کارشناسان ایرانی و عراقی ترمیم و بازسازی شده است.گنبد حرم مطهر امام علی(ع) علاوه بر ویژگیهای خاص معنوی، از نظر دانش معماری نیز یک اثر کمنظیر محسوب میشود که محیطی برابر 51.5 متر و ارتفاعی برابر 5. 4 متر دارد.پروژه ترمیم خشتهای گنبد مطهر یکی از بزرگترین و مهمترین پروژههای آستان علوی طی یک سال گذشته بوده و در آن 105 کیلوگرم طلای 24 عیار به کار رفته و در هر خشت 15 تا 20 گرم طلا استفاده شده است. تعداد رجها(دورهای قطر گنبد) 76 حلقه و تعداد خشتها نزدیک به 10 هزار عدد است.در مراسم رونمایی از گنبد مطهر حرم علوی نماینده ولی فقیه و رئیس سازمان اوقاف و امور خیریه، مدیران ستاد بازسازی عتبات عالیات، تولیت حرم مطهر علوی و زائران حاضر در نجف اشرف حضور داشتند.
آگاهی های دینی اگر درست و متناسب با نیازها و شرایط روحی کودک در اختیارش قرار بگیرد، نقش مهمی در سرنوشت او خواهد داشت؛ زیرا اساس زندگی آدمی را بینش و اعتقادات او تشکیل می دهد و اگر مبتنی بر آموزه های محکم دینی باشد، زندگی او رنگ و بوی الهی می یابد.
پیامبر گرامی اسلام می فرماید: «محفوظات طفل نورس همچون نقشی است که روی سنگ حک شده باشد، ولی محفوظات مرد بزرگ سال مانند نوشتن بر روی آب است.» روزی پیامبر با دیدن تعدادی از کودکان فرمود: «وای بر فرزندان آخرالزمان از روش ناپسند پدرانشان!» گفتند: یا رسول اللّه ، از پدران مشرک شان؟ فرمود: «نه! از پدران مسلمانشان که چیزی از احکام دین را به آنان نمی آموزند و اگر فرزندان بخواهند خود درصدد آموزش مسائل دینی برآیند، آنان را از این کار بازمی دارند و تنها به این دل خوشند که فرزندانشان بهره ناچیزی از دنیا به دست آورند. من از این قبیل پدران بیزارم و آنان نیز از من بیزارند».
(جعفری زینب، مجله طوبی، شماره 10، ص 16)
منبع:
یکی از راه های ابراز محبت والدین به فرزند، تهیه کردن وسایل بازی و سرگرمیِ مناسب سن اوست. همچنین هرگاه کودک از والدین بخواهد که با او بازی کنند، پدر و مادر باید به این درخواست او پاسخ مثبت دهند، ولی شیوه اداره بازی را بر عهده کودک بگذارند و خواسته های خود را بر او تحمیل نکنند. بازی افزون بر اینکه نشاط و شادابی را به کودک هدیه می کند، به رشد استعدادهای نهفته او نیز می انجامد. پیامبر گرامی اسلام و اهل بیت علیهم السلام با تأکید بسیار بر این موضوع، خود در بازی فرزندانشان، شرکت و به نظارت بر بازی آنها، آنان را بر این امر تشویق می کردند.
روزی امام حسین علیه السلام در کوچه سرگرم بازی بود. پیامبر نیز به همراه یارانش از خانه خارج شدند. وقتی چشم پیامبر به امام حسین علیه السلام افتاد، به طرف او رفت و دستانش را گشود تا او را در آغوش بگیرد. امام حسین علیه السلام خنده کنان به این طرف و آن طرف می گریخت. پیامبر نیز خندان دنبال او می دوید تا اینکه سرانجام او را گرفت. پس دست زیر چانه اش گذاشت و او را بوسید.
یکی از نزدیکان پیامبر نقل می کند که رسول خدا صلی الله علیه و آله گاهی زبان خود را برای حسین علیه السلام که کودک بود، از دهان بیرون می آورد. کودک با مشاهده این کار پدربزرگ خود، غرق در خنده و شادی می شد. مردی که این کار پیامبر را می دید، با تعجب گفت: به خدا سوگند! پسرم مرد گشته و ازدواج کرده است، ولی تا حالا من او را نبوسیده ام. پیامبر که از سنگدلی مرد شگفت زده شده بود، فرمود: «هر کس لطف و مهربانی نشان ندهد، به او نیز مهر و محبت نمی شود».
منبع:
از وظایف بسیار مهم پدران و مادران آن است که بکوشند همواره بر اساس عدالت و مساوات میان فرزندان خود رفتار کنند و هیچ گاه در محبت و توجه کردن به فرزندان، پسر را بر دختر یا فرزندی را بر فرزندان دیگر مقدّم ندارند. پیامبر گرامی اسلام می فرماید: «از خدا بترسید و میان فرزندانتان با عدالت رفتار کنید همان گونه که دوست دارید آنان به شما نیکی کنند».
تنها نقطه امید و مایه شادی و آرامش کودک، محبت و حمایت پدر و مادر است. هیچ کارب به اندازه محبت والدین، کودک را آسوده خاطر و آرام نمی کند و هیچ مصیبتی مانند دور شدن از محبت والدین، روح و روان او را آزرده و پریشان نمی سازد. به همین دلیل، حسادت کودک به فرزند تازه متولد شده خانواده تعجب آور نیست؛ زیرا می پندارد از بخشی از مهربانی ها و مراقبت هایی که تاکنون متعلق به او بوده است، محروم خواهد شد.
والدینی که در ابراز علاقه و محبت به کودکانشان، عدالت را رعایت نمی کنند و هر از گاهی، یکی را بر دیگری ترجیح می دهند، در واقع، آنها را تحقیر و به شخصیت آنان اهانت می کنند و به کودک این گونه القا می کنند که تو شایستگی احترام و محبت را نداری. گفته اند روزی پیامبر گرامی اسلام، مردی را دید که دو فرزند خود را به همراه داشت. مرد یکی از فرزندانش را بوسید و دیگری را نبوسید. رسول خدا صلی الله علیه و آله به مرد فرمود: «چرا میان دو فرزندت، عدالت و برابری را رعایت نکردی؟»
تفاوت گذاشتن میان کودکان، روح آنها را خسته و ناتوان می کند و به بیماری های روانی دچار می سازد. گاهی نیز کودک را به انتقام جویی از برادر، خواهر یا والدین خود برمی انگیزد و او را فردی کینه توز بار می آورد.
یکی از عوامل گسترش و حفظ اسلام، حسن خلق و روش مهرآمیز پیامبر اعظم(ص) بود. از همین رو افراد در برابر خلق عظیم رسول الله(ص) آنچنان عوض میشدند که تعصبات و عادات چندین سالهی جاهلیت را کنار گذاشته و در مسیر هدایت قرار میگرفتند.
روزی رسول خدا(ص) و یارانش در جوار یکی از کوههای مدینه نشسته بودند. امام حسن7 نیز در آغوش پیامبر(ص) بود. در این هنگام مردی بیابانگرد به سوی حضرت آمد و با لحنی تند و زننده خطاب کرد: ای محمد! آنگاه که تو را ندیده بودم از تو … و اکنون که دیدمت … بیشتر شد. اصحاب از این سخن به خشم آمدند و قصد تنبیه او را داشتند. رسول خدا(ص) با اشاره دست آنان را بازداشت و صبورانه لبخند زد و فرمود: آرام باشید.
مرد بیابانگرد از پیامبر(ص) خواست تا بر پیامبری خود دلیل و برهان بیاورد. رسول خدا(ص) فرمود: اگر دوست داری یکی از اعضای پیکرم تو را از دلیلم خبر دهد.، مرد بیابانگرد قبول کرد. پیامبر(ص) از امام حسن7 خواست تا سخن بگوید. بیابانگرد از روی تمسخر خندید و گفت: خودش نمیتواند دلیل بیاورد، بچهای را به پا داشته تا سخن بگوید.، پیامبر(ص) فرمود: آنچه را که تو میخواهی او میداند؛ دراین هنگام امام حسن7 رو به مرد بیابانگرد نمود و ماجرای سفر او را مو به مو برایش شرح داد و به او خبر داد که چگونه او و قومش برای قتل پیامبر توطئه کردند و او برای پیدا کردن پیامبر(ص) و عملی کردن توطئه چه رنجهایی را در راه تحمل کرده است. مرد بیابانگرد که اسرار خود را از زبان کودکی خردسال میشنید، سخت تعجب کرد و گفت: این خود دلیلی است بر حقانیت محمد و آسمانی بودن پیامبری او، سپس اندکی تأمّل کرد و راه حق را برگزید و آیاتی از قرآن را نزد پیامبر(ص) فرا گرفت. سپس به سوی قوم خود رفت و پس از مدتی با گروهی از افراد قبیله خود خدمت پیامبر آمد. آنان نیز به رسول خدا(ص) ایمان آوردند و مسلمان شدند. (بحارالانوار، ج 43، ص 333)
در سیره عملی پیامبر (ص) صدها نمونه از اخلاق نیک و زیبا وجوددارد که هر کدام نشانگر قطره ای از اقیانوس عظیم حسن خلق آن حضرت است، همان گونه که خداوند با تعبیر «و انک لعلی خلق عظیم; و همانا تو اخلاق عظیم و برجسته ای داری » به این مطلب اشاره فرموده است، نظر شما را به چند نمونه از آن ها جلب می کنیم: 1- عدی بن حاتم می گوید: «هنگامی که خواهرم سفانه به اسارت سپاه اسلام درآمد و من به سوی شام گریختم، پس از مدتی خواهرم با کمال وقار و متانت به شام آمد و مرا در مورد این که گریخته ام و او را تنها گذاشتم سرزنش کرد، عذرخواهی کردم، پس از چند روزی از او که بانویی خردمند و هوشیار بود، پرسیدم:«این مرد (پیامبر اسلام) را چگونه دیدی؟» گفت: «سوگند به خدا او را رادمردی شکوهمند یافتم، سزاوار است که به اوبپیوندی که در این صورت به جهانی از عزت و عظمت پیوسته ای ». با خود گفتم به راستی که نظریه صحیح همین است، به عنوان پذیرش اسلام، به مدینه سفر کردم، پیامبر (ص) در مسجد بود، در آن جا به محضرش رسیدم، سلام کردم، جواب سلامم را داد و پرسید:کیستی؟ عرض کردم عدی بن حاتم هستم، آن حضرت برخاست و مرا به سوی خانه اش برد، در مسیر راه با این که مرا به خانه می برد،بانویی سالخورده و مستضعف با او دیدار کرد، اظهار نیاز نمود،پیامبر (ص) به مدتی طولانی در آنجا توقف کرد و آن بانو را درمورد تامین نیازهایش راهنمایی فرمود. با خود گفتم:«سوگند به خدا این شخص پادشاه نیست.» سپس از آن جا گذشتیم وبه خانه رسول خدا (ص) وارد شدم، پیامبر (ص) از من استقبال وپذیرایی گرمی نمود، زیراندازی که از لیف خرما بود، نزدم آوردو به من فرمود: بر روی آن بنشین. گفتم: بلکه شما بر آن بنشینید. فرمود: نه، شما بر آن بنشین، خود آن حضرت بر روی زمین نشست، با خود گفتم: این نیز نشانه دیگر که آن حضرت،پادشاه نیست. سپس مطلبی از دینم را که راز پوشیده بود بیان فرمود، دریافتم که او بر رازها آگاهی دارد، و فهمیدم که پیامبر مرسل می باشد، بیانات و پیشگوییها و مهربانی هایش مراشیفته اش کرده و همانجا مسلمان شدم.»
2- در جنگ خیبر که با حضور شخص پیامبر (ص) در سال هفتم هجرت رخ داد، پس از پیروزی سپاه اسلام بر سپاه کفر، جمعی از یهودیان به اسارت سپاه اسلام درآمدند، یکی از اسیران، صفیه دختر حی بن اخطب (دانشمند سرشناس یهود) بود.بلال حبشی، صفیه را به همراه زنی دیگر به اسارت گرفت و آن ها رابه حضور پیامبر (ص) آورد، ولی هنگام آوردن آن ها اصول اخلاقی رارعایت نکرد، و آن ها را از کنار جنازه های کشته شدگان یهود حرکت داد، صفیه وقتی که پیکرهای پاره پاره یهودیان را دید بسیارناراحت شد و صورتش را خراشید، و خاک بر سر خود ریخت، و سخت گریه کرد. هنگامی که بلال آنها را نزد پیامبر (ص) آورد،پیامبر (ص) از صفیه پرسید: «چرا صورتت را خراشیده ای و این گونه خاک آلود و افسرده هستی؟! » صفیه ماجرای عبورش از کنارجنازه ها را بیان کرد، رسول اکرم (ص) از رفتار غیر انسانی و خلاف اخلاق اسلامی بلال حبشی ناراحت شده و بلال را سرزنش کرده و فرمود:«ا نزعت منک الرحمة یا بلال حیث تمر بامراتین علی قتلی رجالهما; ای بلال! آیا مهر و محبت و عاطفه از وجود تو رخت بربسته که آن ها را از کنار کشته شدگانشان عبور می دهی؟! چرابی رحمی کردی؟» جالب این که پیامبر اکرم (ص) برای جبران رنج ها و ناراحتی های صفیه، با او ازدواج کرد، سپس او را آزاد، و بار دیگر باپیش نهاد صفیه با او ازدواج نمود و به این ترتیب، ناراحتی های اورا به طور کلی از قلبش زدود.
3- در ماجرای جنگ حنین که در سال هشتم هجرت رخ داد، شیماءدختر حلیمه که خواهر رضاعی پیامبر (ص) بود، با جمعی از دودمانش به اسارت سپاه اسلام درآمدند، پیامبر (ص) هنگامی که شیماء را درمیان اسیران دید، به یاد محبت های او و مادرش در دوران شیرخوارگی، احترام و محبت شایانی به شیماء کرد. پیش روی اوبرخاست و عبای خود را بر زمین گستراند، و شیماء را روی آن نشانید، و با مهربانی مخصوصی از او احوال پرسی کرد، و به اوامر فرمود: «تو همان هستی که در روزگار شیرخوارگی به من محبت کردی…» (با این که از آن زمان حدود شصت سال گذشته بود)شیماء از پیامبر (ص) تقاضا کرد، تا اسیران طایفه اش را آزادسازد، پیامبر (ص) به او فرمود:«من سهمیه خودم را بخشیدم، و در مورد سهمیه سایر مسلمانان،به تو پیشنهاد می کنم که بعد از نماز ظهر برخیز و در حضورمسلمانان، بخشش مرا وسیله خود قرار بده تا آنها نیز سهمیه خودرا ببخشند. شیماء همین کار را انجام داد، مسلمانان گفتند: «ما نیز به پیروی از پیامبر (ص) سهمیه خود را بخشیدیم.» سیره نویس معروف ابن هشام می نویسد: «پیامبر (ص) به شیماء فرمود: اگر بخواهی باکمال محبت و احترام، در نزد ما بمان و زندگی کن، و اگر دوست داری تو را از نعمت ها بهره مند می سازم و به سلامتی به سوی قوم خود بازگرد؟» شیماء گفت: می خواهم به سوی قوم خود بازگردم.پیامبر (ص) یک غلام و یک کنیز به او بخشید و این دو با هم ازدواج کردند، و به عنوان خدمتکار خانه شیماء به زندگی خودادامه دادند.
4- مهربانی و اخلاق نیکوی پیامبر (ص) در حدی بود که امام صادق (ع)فرمود:روزی رسول خدا (ص) نماز ظهر را با جماعت خواند، مردم بسیاری به او اقتدا کردند، ولی آن ها ناگاه دیدند آن حضرت بر خلاف معمول دو رکعت آخر نماز را با شتاب تمام کرد (مردم از خودمی پرسیدند، به راستی چه حادثه مهمی رخ داده که پیامبر (ص)نمازش را با شتاب تمام کرد؟!) پس از نماز از پیامبر (ص)پرسیدند: «مگر چه شده؟ که شما این گونه نماز را (با حذف مستحبات) به پایان بردی؟» پیامبر (ص) در پاسخ فرمود:«اما سمعتم صراخ الصبی; آیا شما صدای گریه کودک رانشنیدید؟» معلوم شد که کودکی در چند قدمی محل نمازگزاران گریه می کرده، و کسی نبود که او را آرام کند، صدای گریه او دل مهربان پیامبر (ص) را به درد آورد، از این رو نماز را با شتاب تمام کرد، تا کودک را از آن وضع بیرون آورده، و نوازش نماید.
5- عبد الله بن سلام از یهودیان عصر پیامبر (ص) بود، عواملی ازجمله جاذبه های اخلاق پیامبر (ص) موجب شد که اسلام را پذیرفت ورسما در صف مسلمانان قرار گرفت، او دوستی از یهودیان به نام «زید بن شعبه » داشت، عبدالله پس از پذیرش اسلام همواره زیدرا به اسلام دعوت می کرد، و عظمت محتوای اسلام را برای او شرح می داد بلکه به اسلام گرویده شود، ولی زید هم چنان بر یهودی بودن خود پافشاری می کرد و مسلمان نمی شد، عبدالله می گوید: روزی به مسجدالنبی رفتم ناگاه دیدم، زید در صف نماز مسلمانان نشسته و مسلمان شده است، بسیار خرسند شدم، نزدش رفتم و پرسیدم «علت مسلمان شدنت چه بوده است؟» زید گفت: تنها در خانه ام نشسته بودم و کتاب آسمانی تورات را می خواندم، وقتی که به آیاتی که در مورد اوصاف محمد (ص) بود رسیدم، با ژرف اندیشی آن را خواندم و ویژگی های محمد (ص) را که در تورات آمده بود به خاطر سپردم،با خود گفتم بهتر آن است که نزد محمد (ص) روم و او رابیازمایم، و بنگرم که آیا او دارای آن ویژگی ها که یکی از آنها«حلم و خویشتن داری » بود هست یا نه؟ چند روز به محضرش رفتم،و همه حرکات و رفتار و گفتارش را تحت نظارت دقیق خود قراردادم، همه آن ویژگی ها را در وجود او یافتم، با خود گفتم تنهایک ویژگی مانده است، باید در این مورد نیز به کند و کاو خودادامه دهم، آن ویژگی حلم و خویشتن داری او بود، چرا که درتورات خوانده بودم: «حلم محمد (ص) بر خشم او غالب است، جاهلان هرچه به او جفا کنند، از او جز حلم و خویشتن داری نبینند.» روزی برای یافتن این نشانه از وجود آن حضرت، روانه مسجد شدم،دیدم عرب بادیه نشینی سوار بر شتر به آنجا آمد، وقتی که محمد (ص) را دید، پیاده شد و گفت: «من از میان فلان قبیله به اینجا آمده ام، خشکسالی و قحطی باعث شده که همه گرفتار فقر وناداری شده ایم، مردم آن قبیله مسلمان هستند، و آهی در بساطندارند، وضع ناهنجار خود را به شما عرضه می کنند، و امید آن رادارند که به آنها احسان کنی.» محمد (ص) به حضرت علی (ع)فرمود:آیا از فلان وجوه چیزی نزد تو مانده است؟ حضرت علی (ع) گفت: نه،پیامبر (ص) حیران و غمگین شد، همان دم من به محضرش رفتم عرض کردم ای رسول خدا! اگر بخواهی با تو خرید و فروش سلف کنم،اکنون فلان مبلغ به تو می دهم تا هنگام فصل محصول، فلان مقدارخرما به من بدهی، آن حضرت پیشنهاد مرا پذیرفت، و معامله راانجام داد، پول را از من گرفت و به آن عرب بادیه نشین داد، من هم چنان در انتظار بودم تا این که هفت روز به فصل چیدن خرمامانده بود، در این ایام روزی به صحرا رفتم، در آنجا محمد (ص)را دیدم که در مراسم تشییع جنازه شخصی حرکت می کرد، سپس درسایه درختی نشست و هر کدام از یارانش در گوشه ای نشستند، من گستاخانه نزد آن حضرت رفتم، و گریبانش را گرفتم و گفتم:«ای پسر ابو طالب! من شما را خوب می شناسم که مال مردم رامی گیرید و در بازگرداندن آن کوتاهی و سستی می کنید، آیا می دانی که چند روزی به آخر مدت مهلت بیشتر نمانده است؟» من با کمال بی پروایی این گونه جاهلانه با آن حضرت رفتار کردم (با این که چند روزی به آخر مدت مهلت باقی مانده بود) ناگاه از پشت سر آن حضرت، صدای خشنی شنیدم، عمر بن خطاب را دیدم که شمشیرش را ازنیام برکشیده، به من رو کرد و گفت: «ای سگ! دور باش.» عمرخواست با شمشیر به من حمله کند، محمد (ص) از او جلوگیری کرد وفرمود:«نیازی به این گونه پرخاش گری نیست، باید او (زید) را به حلم و حوصله سفارش کرد، آن گاه به عمر فرمود: «برو از فلان خرمافلان مقدار به زید بده.» عمر مرا همراه خود برد و حق مرا داد،به علاوه بیست پیمانه دیگر اضافه بر حقم به من خرما داد. گفتم: این زیادی چیست؟ گفت: چه کنم حلم محمد (ص) موجب آن شده است، چون تو از نهیب وفریاد خشن من آزرده شدی، محمد (ص) به من دستور داد این زیادی را به تو دهم، تا از تو دلجویی شود، و خوشنودی تو به دست آید. هنگامی که آن اخلاق نیک و حلم عظیم محمد (ص) را دیدم مجذوب اسلام و اخلاق زیبای محمد (ص) شدم، و گواهی به یکتایی خدا، و رسالت محمد (ص) دادم و در صف مسلمانان درآمدم.
این ها چند نمونه از سلوک اخلاقی پیامبر اسلام (ص) بود، که هرکدام چون آیینه ای شفاف ما را به تماشای جمال زیبای اخلاق نیک آن حضرت دعوت می کند، و یکی از راز و رمزهای مهم پیشرفت اسلام در صدر اسلام را که بسیار چشمگیر بود، به ما نشان می دهد. در فرازی از گفتار حضرت علی (ع) در شان اخلاق پیامبر (ص) چنین آمده:«رفتار پیامبر (ص) با همنشینانش چنین بود که دائما خوش رو،خندان، نرم و ملایم بود، هرگز خشن، سنگدل، پرخاشگر، بدزبان،عیبجو و مدیحه گر نبود، هیچ کس از او مایوس نمی شد، و هر کس به در خانه او می آمد، نومید باز نمی گشت، سه چیز را از خود دورکرده بود; مجادله در سخن، پرگویی، و دخالت در کاری که به اومربوط نبود، او کسی را مذمت نمی کرد، و از لغزش های پنهانی مردم جستجو نمی نمود، جز در مواردی که ثواب الهی دارد سخن نمی گفت،در موقع سخن گفتن به قدری گفتارش نفوذ داشت که همه سکوت نموده و سراپا گوش می شدند…. »
فرا رسیدن ماتم جانسوز رحلت کامل ترین انسان، حضرت ختمی مرتبت و شهادت سبط اکبرش حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام را در این روز و هم چنین شهادت امام علی بن موسی الرضا علیه السلام را درآخر این ماه به فرزند دلبندش حضرت ولی الله الاعظم ارواحنافداه، مقام معظم رهبری و به جهان بشریت، و مسلمانان دنیا وشیعیان و به ویژه امت پاسدار اسلام و پیروان اهل بیت عصمت وطهارت تسلیت عرض می کنیم به این امید که ان شاء الله پیروی ازثقلین را سرلوحه اعمال خود قرار دهیم تا پیامبر و خدای پیامبراز ما خشنود و به شفاعت آن ذوات پاک در روز «وا نفسا» نایل آییم.
(محمدی اشتهاردی، محمد، پاسدار اسلام، ش 210، ص 30)
یکی از شاخصه های پر اهمیت در پیشرفت اسلام اخلاق نیک و کلام دلاویز و پرجاذبه پیامبر اکرم (ص) با انسان ها بود، این خلق نیکوتا بدان حدی بود که معروف شد سه چیز در پیشرفت اسلام نقش به سزایی داشت: 1- اخلاق پیامبر (ص) 2- شمشیر و مجاهدات حضرت علی (ع) 3- انفاق ثروت حضرت خدیجه (س) در قرآن مجید، به نقش اخلاق پیامبر (ص) در پیشرفت اسلام و جذب دل ها تصریح شده است، آن جا که می خوانیم: «فبما رحمة من الله لنت لهم و لو کنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک فاعف عنهم و استغفر لهم و شاورهم فی الامر; ای رسول ما! به خاطر لطف ورحمتی که از جانب خدا، شامل حال تو شده، با مردم مهربان گشته ای، و اگر خشن و سنگدل بودی، مردم از دور تو پراکنده می شدند، پس آن ها را ببخش، و برای آن ها طلب آمرزش کن، و درکارها با آن ها مشورت فرما.» از این آیه استفاده می شود که: 1- نرمش و اخلاق نیک، یک هدیه الهی است، کسانی که نرمش ندارند،از این موهبت الهی محرومند; 2- افراد سنگ دل و سخت گیر نمی توانند مردم داری کنند، و به جذب نیروهای انسانی بپردازند; 3- رهبری و مدیریت صحیح با جذب و عطوفت همراه است; 4- باید دست شکست خوردگان در جنگ و گنهکاران شرمنده را گرفت وجذب کرد (با توجه به این که شان نزول آیه مذکور در موردندامت فراریان مسلمان در جنگ احد نازل شده است); 5- مشورت با مردم از خصلت های نیک و پیوند دهنده است که موجب انسجام می گردد.
پیامبر اسلام (ص) علاوه بر این که ارزش های اخلاقی را بسیار ارج می نهاد، خود در سیره عملی اش مجسمه فضایل اخلاقی و ارزش های والای انسانی بود، او در همه ابعاد زندگی با چهره ای شادان و کلامی دلاویز با حوادث برخورد می کرد. به عنوان مثال، در تاریخ آمده است:در سال نهم هجرت هنگامی که قبیله سرکش طی بر اثر حمله قهرمانانه سپاه اسلام شکست خوردند، عدی بن حاتم که از سرشناسان این قبیله بود به شام گریخت، ولی خواهر او که «سفانه » نام داشت به اسارت سپاه اسلام درآمد. سفانه را همراه سایر اسیران به مدینه آوردند و آنان را درنزدیک در مسجد در خانه ای جای دادند، روزی رسول خدا (ص) از آن اسیران دیدن کرد، سفانه از موقعیت استفاده کرده و گفت: «یامحمد هلک الوالد و غاب الوافد فان رایت ان تخلی عنی، و لا تشمت بی احیاء العرب، فان ابی کان یفک العانی، و یحفظ الجار، و یطعم الطعام، و یفشی السلام، و یعین علی نوائب الدهر; ای محمد!پدرم (حاتم) از دنیا رفت، و نگهبان و سرپرستم (عدی) ناپدید شدو فرار کرد، اگر صلاح بدانی مرا آزاد کن، و شماتت و بدگویی قبیله های عرب ها را از من دور ساز، همانا پدرم (حاتم) بردگان را آزاد می ساخت، از همسایگان نگهبانی می نمود، و به مردم غذامی رسانید، و آشکارا سلام می کرد، و در حوادث تلخ روزگار، مردم را یاری می نمود.» پیامبر اکرم (ص) که به ارزش های اخلاقی، احترام شایان می نمود، به سفانه فرمود: «یا جاریة هذه صفة المؤمنین حقا، لو کان ابوک مسلما لترحمناعلیه; ای دختر! این ویژگی هایی که برشمردی، از صفات مؤمنان راستین است، اگر پدرت مسلمان بود، ما او را مورد لطف و رحمت قرار می دادیم.» آنگاه پیامبر (ص) به مسؤولین امر فرمود:«خلوا عنها فان اباها کان یحب مکارم الاخلاق; این دختر را به پاس احترامی که پدرش به ارزش های اخلاقی می نمود، آزاد سازید.» آن گاه پیامبر (ص) لباس نو به او پوشانید، و هزینه سفر به شام را در اختیار او گذاشت، و او را همراه افراد مورد اطمینان به شام نزد برادرش رهسپار کرد.
منبع:
آخرین نظرات